تاريخ : جمعه 18 اسفند 1391برچسب:, | 17:17 | نویسنده : admin
 

کریسمس مبارکهوراکریسمس (Christmas) یا نوئل نام جشنی است در آیین مسیحیت که به منظور گرامیداشت زادروز حضرت مسیح برگزار می‌شود. هورااعضای بیشتر کلیساهای ارتودوکس در سراسر دنیا  روز 25 دسامبر را به عنوان میلاد مسیح جشن می‌گیرند.ایام 12 روزه کریسمس با سالروز میلاد مسیح در 25 دسامبر آغاز می‌شود و تا جشن خاج‌شویان در روز 6 ژانویه ادامه دارد. هرچند مهم‌ترین عید مذهبی در گاهشمار مسیحی، روز عید پاک (به عنوان روز مصلوب شدن و رستاخیز عیسی) است، اما مردم بسیاری به‌خصوص در کشورهای ایالات متحده و کانادا، کریسمس را مهم‌ترین رویداد سالانه مسیحی محسوب می‌دارند.کریسمس با آیین‌های ویژه‌ای به‌طور مثال آراستن یک درخت کاج، برگزار شده و شخصیتی خیالی به نام بابانوئل در آن نقشی مهم دارد.

مورخان می گویند جشن کریسمس گرچه متعلق به مسیحیان است اما در اصل از ایران باستان و آئین مهر(میترائیسم) گرفته شده است و به همین دلیل با اول دی ماه و شب یلدای ایرانی همزادی و اشتراکات فراوان دارد.

جشن کریسمس

 برگزاری کریسمس در کشورهای مختلف مسیحی بنا به سنت و رسم و رسوم آنان، تفاوت‌هایی نیز با یکدیگر دارد. اما مشترکات این مراسم این است که: مسیحیان برای جشن گرفتن میلاد عیسی مسیح به کلیساها می‌روند، در منزل یک درخت کاج را تزیین و چراغانی می‌کنند و در خیابان‌ها و کوچه‌ها دسته‌دسته سرودهای پرستشی و شکرگزاری اجرا می‌نمایند.کریسمس بر همه مسیحیان جهان مبارکباد با آرزوی سال خوش و پربار برای همههورا

 بابا نوئل کیست؟

بابا نوئل  یک شخصیت تاریخی و داستانی در فرهنگ عامیانه کشورهای غربی و مسیحی است. نام بابانوئل با جشن کریسمس آمیخته شده‌است. بابا نوئل عمدتاً یک پیرمرد چاق با ریش سفید بلند و لباس قرمز است که در روز کریسمس یا شب قبل از آن هدیه‌هایی را برای بچه‌ها می‌آورد .

بابا نوئل  اشاره به نام یکی ازکشیشان مسیحی به نام  سن نیکولاس  دارد که در قرن چهارم میلادی می‌زیست و از اهالی بیزانس و منطقه آناتولی در ترکیه  فعلی بوده‌است. وی به خاطر کمک و دادن هدیه به فقرا شهرت داشت. جسد  (نیکلاس) اکنون در کشور ترکیه مدفون است و به علت مومیایی شدن طبیعی (به علت سرما) هنوز قسمتهایی از آن سالم مانده‌است. دانشمندان در سال 2003 موفق به باز سازی صورت وی از روی استخوانها شدند و با کمال تعجب دریافتند که بابا نوئل واقعی رنگین پوست (پوستی به رنگ قهو ای روشن) بوده‌است.تعجب

مسیحیان اروپایی، آمریکایی،برخی مسیحیان ارمنی و قسمتی از مسیحیان فارسی زبان، در شب کریسمس خود و کودکانشان را برای آمدن «بابا نوئل» آماده می‌نمایند.کودکان جورابهای خود را بر میخهایی در بالای تخت خوابشان می‌آویزند(این نیز از کارهای «نیکلاس» قدیس برداشت شده که جورابهای بچه‌ها را پر از هدایایش می‌کرد)قلباعتقاد بر این است که بابا نوئل از «شومینه» وارد خانه می‌شود.اعتقادشان اینست که خانه بابانوئل و کارخانه اسباب بازی سازی اش در قطب شمال قرار دارد.بابانوئل با نوعی سورتمه که چندین گوزن شمالی آن را می کشند به شهرهای مختلف می‌رود. سورتمه ای که قادر به پرواز است.خیال باطلبابا نوئل می‌داند که کدام بچه در طول سال خوب بوده و کدام بد؟ چون او با خداوند ارتباط دارد. و او فقط به بچه‌های خوب هدیه می‌دهد.فرشتهفرشته

اندیشه نوشت:دور سرم همیشه هزاران علامت سوال می چرخد و یکی از سوالاتم همیشه این بوده که چرا بابا نوئل همیشه هدیه می دهد ولی حاجی فیروز خودمان از مردم پول می گیرد؟؟؟سوالکسی جواب این سوال را می داند؟سوال



تاريخ : جمعه 18 اسفند 1391برچسب:, | 17:15 | نویسنده : admin
 

سعدیا مرد نکونام نمیرد هرگز

مرده آنست که نامش به نکویی نبرند

شیخ الاجل سعدی شیرازی پهلوان واقعی را  دارای اخلاق نیکو می داند نه زور و بازو

داستان پهلوان از گلستان سعدی

عارفی از راهی عبور می کرد پهلوانی را دید که  بسیار خشمگین و عصبانی است به طوری که بر اثر خشم و عصبانیت کف از دهانش بیرون آمده و با هیجان شدید برسر مردی فریاد می کشیدشیطانعصبانیعارف  پرسید:این پهلوان چرا اینگونه خشمگین و عصبانی شده و نعره می کشد؟سوالتعجبگفتند:آن مرد به او دشنام داده است.عارف گفت: این فرومایه - هزار من وزنه بلند می کند ولی طاقت یک ناسزا را ندارد؟؟؟تعجبمتفکراو از لحاظ بدنی پهلوان و قوی ولی از لحاظ روحی بسیار ضعیف و ناتوان است.

 

بروید به ادامه مطلب...



ادامه مطلب
تاريخ : جمعه 18 اسفند 1391برچسب:, | 17:14 | نویسنده : admin
 

آیا ملانصرالدین را می شناسید؟داستانهای ملانصرالدین را دوست دارید؟حکایات پندآموز و زیبا هرگز خواندنشان خالی از لطف نیست درست است در قرن 21 بسر می بریم ولی این حکایات همچنان دوست داشتنی و جذاب هستند.ملانصرالدین شخصیتی داستانی و بذله گو در فرهنگهای عامیانه ایرانی - افغانی- ترکیه ای- عربی - قفقازی - هندی - پاکستانی و بوسنی است. که در یونان هم محبوبیت زیادی دارد این شخصیت در بلغارستان هم شناخته شده است.ملا نصرالدین در ایران و افغانستان بیش از هر جای دیگر بعنوان یک شحصیت بذله گو، اما نمادین محبوبیت دارد.قلب

درباره وی داستان‌های لطیفه‌آمیز فراوانی نقل می‌شود. اینکه وی شخصی واقعی بوده یا افسانه‌ای مشخص نیست. برخی منابع او را واقعی دانسته و معاصر با تیمورلنگ (درگذشته ۸۰۷ ق.) یا حاج بکتاش (درگذشته ۷۳۸ ق.) دانسته اند نزدیک آق شهر از توابع قونیه در ترکیه محلی است که با قفلی بزرگ بسته شده و می‌گویند که قبر ملا نصرالدین است.

او را در افغانستان، ایران و جمهوری آذربایجان ملا نصرالدین، در ترکیه هوجا نصرتین (خواجه نصرالدین) و در عربستان جوحا (خواجه) می‌نامند. مردم عملیات و حرکات عجیب و مضحکی را به او نسبت می‌دهند و به داستان‌های او می‌خندند. قصه‌های او از قدیم در شرق رواج داشته ولی معلوم نیست ریشه آنها از کدام زبان آغاز شده است.

اما داستانهای ملانصرالدین

 داستان فامیل الاغ

 روزی ملانصرالدین الاغش را که خطایی کرده بود می زد,شخصی که از آنجا عبور می کرد اعتراض نمود و گفت: ای مرد چرا حیوان زبان بسته را می زنی؟ملا نصرالدین گفت: ببخشید نمی دانستم که از خویشاوندان شماست اگر می دانستم به او اسائه ادب نمی کردم؟!نیشخند

داستان پرواز در آسمانها

 مردی که خیال می کرد دانشمند است و در نجوم تبحری دارد یک روز رو به ملا کرد و گفت:خجالت نمی کشی خود را مسخره مردم نموده ای و همه تو را دست می اندازند در صورتیکه من دانشمند هستم و هر شب در آفاق و انفس سیر
می کنماز خود راضی.ملا گفت : ایا در این سفرها چیز نرمی به صورتت نخورده است؟دانشمند گفت :اتقاقا چرا؟ملا با تمسخر پاسخ داد: درست است همان چیز نرم دم الاغ من بوده است!خنده

داستان درخت گردو

 روزی ملانصرالدین زیر درخت گردوخوابیده بودخواب که ناگهان گردویی به شدت به سرش اصابت کرد و سرش باد کرد. بعد از آن شروع کرد به شکر کردن مردی از انجا می گذشت وقتی ماجرا را شنید گفت:اینکه دیگر شکر کردن ندارد.ملا گفت: احمق جان نمی دانی اگر به جای درخت گردو زیر درخت خربزه خوابیده بودم نمیدانم عاقبتم چه بود؟!

داستان قیمت حاکم

روزی ملانصرالدین به حمام رفته بود اتفاقا حاکم شهر هم برای استحمام آمد حاکم برای اینکه با ملا شوخی کرده باشد رو به او کرد و گفت : ملا قیمت من چقدر است؟ملا گفت : بیست تومان.حاکم ناراحت شد و گفت : مردک نادان اینکه تنها قیمت لنگی حمام من است.ملا هم گفت: منظورم همین بود و الا خودت  که ارزش نداری! نیشخند

داستان قبر دراز

 روزی ملانصرالدین  از گورستان عبور می کرد قبر درازی را دید از شخصی پرسید اینجا چه کسی دفن است!شخص پاسخ داد : این قبر علمدار امیر لشکر است!ملا با تعجب گفت: مگر او را با علمش دفن کرده اند؟!نیشخند

اندیشه نوشت:همیشه فکر می کنم قبر همه آدمها اندازه اش یکی است پس کسانی که قدشان بلند است یا خیلی چاق هستند چگونه در قبر جا می شوند؟؟؟؟!!!!!امتفکر

داستان خانه عزاداران

 روزی ملانصرالدین در خانه ای رفت و از صاحبخانه قدری نان خواست دخترکی در خانه بود و گفت : نداریم!ملا گفت: لیوانی آب بده!دخترک
پاسخ داد: نداریم!ملا پرسید: مادرت کجاست:دخترک پاسخ داد : عزاداری رفته است!ملا گفت: خانه شما با این حال و روزی که دارد باید همه قوم و خویشان به تعزیت به اینجا بیایند نه اینکه شما جایی به عزاداری بروید!نیشخند

برای خواندن داستانهای دیگر از ملانصرالدین به ادامه مطلب تشریف ببریدچشمک



تاريخ : جمعه 18 اسفند 1391برچسب:, | 17:13 | نویسنده : admin
 



 

 

حکیم ابوالفتح عمر بن ابراهیم خیام نیشابوری فیلسوف-ریاضیدان-منجم و شاعر ایرانی قرن پنجم هجری بوده است کسی که در تمام علوم زمان خود سرآمد بود کسی که تقویم روی میزمان یادگار جاودانه اوست.این تقویم که تقویم جلالی نام دارد(لقب ملکشاه سلجوقی) حاصل تحقیقات و اصلاح تقویم رایج آن زمان توسط خیام و در رصدخانه ای که به دستور ملکشاه سلجوقی تاسیس شده بود می باشد که تا به امروز پابرجاست.خیام شهرت جهانی دارد یکی از حفره های ماه به افتخار خیام"عمرخیام"نامیده شده است.سیارکی در سال 1980 به نام وی نامگذاری شد.در تونس هتلی به نام خیام ساخته شده است.در فرانسه و مصر-شراب هایی به نام خیام تولید می شود همچنین تندیس خیام در بخارست پایتخت رومانی وجود دارد.خیام افتخار ایرانیان است هر شخص ایرانی با هر فرهنگی با هر اعتقادی -نام ایران عزیزمان را در جهان مطرح کند مایه افتخار تمام ایرانیان است متاسفانه برخی از کوته فکران -به استناد چند رباعی که به خیام نسبت داده شده-از خیام بعنوان یک شخص ملحد و بی دین یاد می کنند.اگر هم آن رباعیات از آن خیام باشد ما حق نداریم کسی را که عقایدش مطابق سلیقه ما نیست کافر و بی دین قلمداد کنیم شاعر در قرن پنجم در دوره سلجوقیان عقاید خود را نگاشته اکنون نیز زنده نیست تا از عقایدش دفاع کند.او کسی است که نظامی عروضی سمرقندی او را حجت الحق ابوالفضل بیهقی او را امام عصر خود لقب داده است.او کسی است که برای نخستین بار در تاریخ علم ریاضی به نحو شگفت انگیزی معادله های درجه اول تا سوم را دسته بندی کرد و سپس با استفاده از ترسمات هندسی مبنی بر مقاطع مخروطی توانست برای تمامی آنها راه حلی کلی ارائه کند.رساله وی در جبر و مقابله از مشهورترین رسالات در تاریخ علم ریاضی در جهان است.وی نابغه بود و آثاری دیگر از او در زمینه های مکانیک-هواشناسی -موسیقی و غیره بر جای مانده است.او استاد فلسفه بود تا جایی که او را حکیم دوران و ابن سینای زمان برشمردند.ولی بیشترین شهرت خیام در رباعیات اوست که نخستین بار توسط "فیتز جرالد"انگلیسی ترجمه و در دسترس جهانیان قرار گرفت و نام او را در ردیف چهار شاعر بزرگ جهان یعنی هومر- شکسپیر - دانته و گوته قرار داد.
گر می نخوری طعنه مزن مستان رامتفکربنیاد مکن تو حیله و دستان را

تو غره بدان مشو که می مینخوریمتفکرصد لقمه خوری که می غلام است آن را

آن قصر که جمشید در او جام گرفتمتفکرآهو بچه کرد و شیر آرام گرفت

بهرام که گور می گرفتی همه عمرمتفکردیدی که چگونه گور بهرام گرفت

این کوزه چو من عاشق زاری بوده استمتفکردر بند سر زلف نگاری بوده است

این دسته که بر گردن او می بینیمتفکردستی است که بر گردن یاری بوده است.



ادامه مطلب
تاريخ : جمعه 18 اسفند 1391برچسب:, | 17:12 | نویسنده : admin
 

چارلی چاپلین بازیگر-کارگردان و کمدین بزرگ انگلیسی را همه می شناسید. چارلی چاپلین قصد دارد با ما از آموخته ها و تجربیات خودش سخن بگوید.

بشنوید از آموخته ها و تجربیات ارزشمند چارلی چاپلین از زبان خودش:

"آموخته ام تنها کسی که من را در زندگی شاد می کند کسی است که به من بگوید:تو مرا شاد کردی!"از خود راضی

"آموخته ام هرگز نباید به هدیه ای که از طرف یک کودک باشد نه گفت."

"آموخته ام همیشه برای کسی که به هیچ عنوان قادر به کمک کردنش نیستم دعا کنم"

"آموخته ام گاهی تمام چیزهایی که یک نفر می خواهد فقط دستی است برای گرفتن دست او و قلبی است برای فهمیدن او"

آموخته ام راه رفتن در کنار پدرم در یک شب تابستانی در کودکی-شگفت انگیزترین چیز در بزرگسالی است"خیال باطل

"آموخته ام زندگی مانند دستمال لوله ای است که هر چه به انتهایش نزدیک تر می شویم سریع تر حرکت می کند."-"آموخته ام پول شخصیت نمی خرد"مژه

"آموخته ام که خداوند همه چیز را در یک روز نیافرید پس چه چیز موجب شد من بیندیشم که می توانم همه چیز را در یک روز به دست آورم؟!"سوال

"آموخته ام که چشم پوشی از حقایق- آنها را تغییر نمی دهد."--"آموخته ام این عشق است که زخم ها را شفا می دهد نه زمان"قلب--"آموخته ام زندگی دشوار است اما من از آن سخت ترم."از خود راضی

"آموخته ام فرصت ها هیچگاه از بین نمی رود بلکه شخص دیگری فرصت از دست رفته ما را تصاحب خواهد کرد."بازنده

"آموخته ام آرزویم این است که قبل از مرگ مادرم یکبار بیشتر بگویم که دوستش دارم."دل شکسته

"آموخته ام لبخند ارزان ترین راهی است که می شود با آن نگاه را وسعت داد."

"آموخته ام با پول می شود خانه خرید اما آسایش نه-رختخواب خرید اما خواب نه - ساعت خرید اما زمان نه - مقام خرید اما احترام نه -کتاب خرید اما دانش نه- دارو خرید اما سلامتی نه -آشیانه گرفت اما زندگی نه - و می توان قلب خرید اما عشق نه."متفکر

لطیفه های ریزه میزه

به غنضنفر میگن سخت ترین کار دنیا چیه؟میگه :نمکدان پر کردن.میگن چرا؟سوالمیگه:آخه سوراخش خیلی کوچیکهابله

غنضنفر یک نویسنده است می خواهید شاهکار ادبی او را ببینید؟

"شب بود و خورشید به روشنی می درخشید.پیرمردی جوان یکه و تنها با خانواده اش در سکوت گوشخراش خیابان قدم زنان ایستاده بود."ابلهنیشخند

غضنفر خسیس بود واسه اینکه خرج ازدواجش کم بشه تنها میره ماه عسل.نیشخند

غضنفر یک پازل رو بعد از 3 سال تموم میکنه بهش میگن یکم زیاد طول نکشید؟!میگه :نه بابا روش نوشته 5 تا 7 سال.!

مردی به زنی گفت:خواهم تو را بچشم تا دریابم تو شیرین تری یا زن من! زن با زیرکی پاسخ داد:برو از شوهرم بپرس چون او هر دوی ما را چشیده است(طنز عبید زاکانی).

مردی زرتشتی مرد و قرضی بر عهده او ماند پس مردی پسر او را گفت:خانه ات را بفروش و قرضهای پدرت را بپرداز.پسر گفت:اگر چنان کنم پدرم به بهشت می رود؟گفت: نه - پسر گفت :پس بگذار او در آتش باشد و من در خانه خود به آرامش.(طنز عبید زاکانی)نیشخند

پی نوشت طنز: قابل توجه کسانی که وصیت می کنند فرزندانشان بعد از مرگ برایشان نماز بخوانند و عباداتی را که میت در طول زندگانی خود بجای نیاورده فرزندش انجام دهد-آیا مطمئن هستید فرزندتان بجای شما اینکار را انجام می دهد؟یا واقعا ایمان دارید پول بی زبانی را که می دهید به اشخاصی که برای پدر و مادرتان نماز بخوانند هدر نداده اید؟آیا آنان واقعا اعمال واجبات والدین شما را انجام می دهند یا ...نیشخندبهتر است تا زنده ایم فکر اعمال خود باشیم.



تاريخ : جمعه 18 اسفند 1391برچسب:, | 17:11 | نویسنده : admin
 

در تاریخ مشرق زمین-شیوانا را استاد عشق و معرفت و دانایی می دانند.سخنان و داستانهای شیوانا سراسر پند و اندرز و راهی به سوی شادکامی و موفقیت در زندگی است.

1.زن جوانی نزد شیوانا آمد و گفت که با خانواده شوهرش زندگی می کند و آنها بیش از حد در زندگی او و همسرش دخالت می کنند.شیوانا پرسید:آیا تا بحال به سراغ صندوقچه شخصی تو که از خانه پدرت آورده ای رفته اند؟زن جوان با تعجب گفت: البته که نه.همه حتی همسرم می دانند که آن صندوقچه شخصی من است و هر کس به آن نزدیک شود با بدترین واکنش ممکن از سوی من روبرو می شود.آنها حتی جرات لمس این صندوقچه را هم ندارند.شیوانا با تبسم گفت:خب این تقصیر خودت است که مرز تعریفی خودت را فقط به صندوقچه ات محدود کرده ای . اگر این مرز را تا دیوارهای اتاق شخصی ات گسترش دهی دیگر هیچکس حتی جرات نزدیک شدن به اتاقت را نخواهد داشت چه برسد به دخالت در امور تو.شاید دلیل اینکه دیگران در کارهایت دخالت میکنند این باشد که تو مرزهای حریم خود را مشخص و واضح برایشان تعریف نکرده ای.مژه

2.روزی شیوانا در جمع شاگردانش درس معرفت میداد جوانی از راه رسید و شرمسار و سرافکنده از شیوانا خواست تا اجازه دهد در کلاس او شرکت کند.شیوانا لبخندی زد و جوان را در کنار خود نشاند. یکی از شاگردان با سابقه شیوانا از جا بلند شد وبا صدای بلند گفت:استاد -من چندین بار این جوان را دیده ام که در محله های بدنام شهر-رفت و آمد دارد و کارهای ناشایست می کند.آیا مناسب است که او را در کنار خود جای دهید؟!سوالتعجبشیوانا با خشم از شاگرد قدیمی خود خواست سریع کلاس را ترک کند همه تعجب کردند شاگرد قدیمی سرافکنده با گله از شیوانا پرسید:مگر من چه گناهی کرده ام که مرا بیرون میکنید؟شیوانا با همان عصبانیت گفت:عصبانیبرایم مهم نیست چه گناهی کرده ای! فقط زمانی حق داری به کلاس برگردی که برای من و بقیه شاگردان توضیح دهی که تو خودت در محله بدنام شهر چه میکردی که توانستی این جوان را بارها و بارها در آنجا ببینی و شاهد کارهای نامناسب او باشی!تو خودت آنجا چه میکردی؟نیشخند

3.زن جوانی همراه همسرش کنار دیوار ایستاده بود و به شدت اشک میریخت.شیوانا از آنجا رد می شد وقتی گریه زن را دید ایستاد و علت را از او پرسید.زن گفت:همسرم جوان است و گاه گاه با کلامی زشت مرا میرنجاند.! او مرد خوبی است تنها عیبی که دارد بددهنی و زشت کلامی اوست که گاهی اشکم را در می آورد.شیوانا با تاسف سری تکان داد و خطاب به مرد گفت:هیچ انسانی لیاقت اشکهای انسان دیگر را ندارد و اگر انسان لایقی در دنیا پیدا شد او هرگز دلش نمی آید که دل کسی را به درد و اشک او را درآورد.

4.از شیوانا پرسیدند:وفادارترین مردی که دیدی که بود؟گفت:جوانی که هنوز ازدواج نکرده بود و هنوز نمی دانست همسرش کیست و چه شکل و قیافه ای خواهد داشت اما با این وجود هرگاه با دختری جوان روبرو میشد شرم و حیا پیشه میکرد و خود را کنار می کشید او وفادارترین مردی بود که در تمام عمرم دیده ام.(قابل توجه آقایان چشم چران-قدری خجالت بکشید و قابل توجه آقایان طرفدار چند همسری -قدری وفادار باشید اگر خودتان خواهر دارید راضی می شوید دامادتان به خواهرتان خیانت کند؟زن برده نیست.)نیشخندخنده

5.شیوانا در مجلسی نشسته بود.شخصی بدقیافه از در وارد شد.مردی که در کنار شیوانا نشسته بود با صدایی که تقریبا همه می توانستند بشنوند گفت:من از قیافه این آدم اصلا خوشم نمی آید نمی دانم خداوند عالم چرا به این قیافه های زشت-اجازه دنیا آمدن می دهد.من اگر قدرت داشتم نسل این قبیل موجودات را از روی زمین پاک میکردم. با این جمله همه نگاهها به سمت شخص بدقیافه برگشت او مدتی با شرمساری به جمع خیره شد سپس برخاست تا مجلس را ترک کند. شیوانا هم بلافاصله برخاست تا همراه او مجلس را ترک کند جمعیت ناگهان به خود آمدند و از شیوانا دلیل ترک نابهنگام مجلس را پرسیدند. شیوانا با ناراحتی سمت مرد بدزبان برگشت و گفت:دنیا برای خوش آمدن من و تو خلق نشده که به خودمان حق بدهیم دیگران را در حضور در آن محروم سازیم صاحب دنیا کس دیگری است من و تو فقط چند صباحی حضور داریم اگر دوست نداری قیافه بعضی آدمها راببینی می توانی بلافاصله از جا برخیزی و به جای دیگر بروی یعنی همین کاری که من الان دارم انجام می دهم شیوانا این را گفت و به همراه مرد بد قیافه مجلس را ترک کرد.قهر



تاريخ : جمعه 18 اسفند 1391برچسب:, | 16:53 | نویسنده : admin
 

فلفل قرمز دارای اثر ضددرد است

دانشمندان دانشگاه بوفالو کشف کرده اند که آلکالوئید کپسای سین که موجب طعم تند فلفل قرمز می شود می تواند در تسکین درد ماهیچه و مفصل نیز کارساز واقع شود.

به گزارش گروه ترجمه سلامت نیوز،محققان می گویند که این ترکیب پایانه های اعصاب حسی که مسئول دریافت درد و گرما است را بر می گرداند. رسپتورها مانند یک درگاه برای اعصاب عمل می کنند ، زمانی که تحریک می شوند گشوده شده و کلسیم خارجی وارد آن می شود تا زمانی که رسپتور خاموش شود.

این فرآیند را حساسیت زدایی گویند. جریان کلسیم تغییری ایجاد می کند که در نتیجه سیگنال درد تشخیص داده می شود. به عبارت دیگر رسپتورها به خودی خود حساسیت زدایی نمی شوند. اما میزان پاسخ آن متغیر می شود و ترکیب کپسای سین به عنوان یک داروی درد کش، باعث تسکین درد می شود، بدون اینکه به خودی خود باعث تحریک و آزردگی شود.



تاريخ : جمعه 18 اسفند 1391برچسب:, | 16:52 | نویسنده : admin
 

بفرماييد لواشك پر خاصيت

بروید به ادامه مطلب...



ادامه مطلب
تاريخ : جمعه 18 اسفند 1391برچسب:, | 16:50 | نویسنده : admin
 

پرتقال را از اطراف و دور تا دور، دورانی مثل سیب پوست کرده و جدا کنید.پرتقال پوست شده را از وسط کاملا باز کرده و پوست آن را به شکل گل در آورده در وسط آن قرار دهید و روی میوه های با پوست یا وسط ظرف میوه های پوست شده ی آماده قرار دهید



تاريخ : 18 اسفند 1391برچسب:حمام زنانه, | 16:45 | نویسنده : admin

آیا داستان مردی را که در حمام زنانه کار می کرد را شنیده اید؟؟؟!مردی که سالیان سال همه را فریب داده بودشیطاننام این مرد نصوح بود نصوح مردى بود شبیه زنها ،صدایش نازک بود صورتش مو نداشت و اندامی زنانه داشت او مردی شهوتران بود با سواستفاده از وضع ظاهرش در حمام زنانه کار مى کرد و کسى از وضع او خبر نداشت او از این راه هم امرارمعاش میکرد هم ارضای شهوتعصبانی گرچه چندین بار به حکم وجدان توبه کرده بود اما هر بار توبه اش را می شکست. او دلاک و کیسه کش حمام زنانه بود. آوازه تمیزکارى و زرنگى او به گوش همه رسیده و زنان و دختران و رجال دولت و اعیان و اشراف دوست داشتند که وى آنها را دلاکى کند و از او قبلاً وقت مى گرفتند تا روزى در کاخ شاه صحبت از او به میان آمد.دختر شاه به حمام رفت و مشغول استحمام شد.درست مانند این عروسک باب اسفنجیلبخند

 

 

از قضا گوهر گرانبهاى دختر پادشاه در آن حمام مفقود گشت ، از این حادثه دختر پادشاه در غضب شدهعصبانی دستور داد که همه کارگران را تفتیش کنند تا شاید آن گوهر ارزنده پیدا شود  . کارگران را یکى بعد از دیگرى گشتند تا اینکه نوبت به نصوح رسید او از ترس رسوایى ، حاضر نـشد که وى را تفتیش ‍ کنند، لذا به هر طرفى که مى رفتند تا دستگیرش کنند، او به طرف دیگر فرار مى کرد و این عمل او سوء ظن دزدى را در مورد او تقویت مى کرد و لذا مأمورین براى دستگیرى او بیشتر سعى مى کردند. نصوح هم تنها راه نجات را در این دید که خود را در میان خزینه حمام پنهان کند،نگران ناچار به داخل خزینه رفته و همین که دید مأمورین براى گرفتن او به خزینه آمدند و دیگر کارش از کار گذشته و الان است که رسوا شود به خداى تعالى متوجه شد و از روى اخلاص توبه کرد در حالی که بدنش مثل بید می‌لرزید با تمام وجود و با دلی شکسته گفت گفت: خداوندا گرچه بارها توبه‌ام بشکستم، اما تو را به مقام ستاری ات این بار نیز فعل قبیحم بپوشان تا زین پس گرد هیچ گناهی نگردم و از خدا خواست که از این غم و رسوایى نجاتش دهد.نصوح از ته دل توبه واقعی نمود ناگهان از بیرون حمام آوازى بلند شد که دست از این بیچاره بردارید که گوهر پیدا شد. پس از او دست برداشتند و نصوح خسته و نالان شکر خدا به جا آورده و از خدمت دختر شاه مرخص ‍ شد و به خانه خود رفت.

او عنایت پرودگار را مشاهده کرد. این بود که بر توبه اش ثابت قدم ماند و فوراً از آن کار کناره گرفت.چند روزی از غیبت او در حمام سپری نشده بود که دختر شاه او را به کار در حمام زنانه دعوت کرد، ولی نصوح جواب داد که دستم علیل شده و قادر به دلاکی و مشت و مال نیستم، و دیگر هم نرفت. هر مقدار مالى که از راه گناه کسب کرده بود در راه خدا به فقرا داد و چون زنان شهر از او دست بردار نبودند، دیگر نمى توانست در آن شهر بماند و از طرفى نمى توانست راز خودش را به کسى اظهار کند، ناچار از شهر خارج و در کوهى که در چند فرسنگی آن شهر بود، سکونت اختیار نمود و به عبادت خدا مشغول گردید.

شبی در خواب دیدخواب که ....برای خواندن ادامه داستان تشریف ببرید به ادامه مطلبچشمک

شبی در خواب دید که کسی به او می گوید:"ای نصوح! تو چگونه توبه کرده اى و حال آنکه گوشت و پوست تو از فعل حرام روئیده شده است؟ تو باید چنان توبه کنى که گوشتهاى حرام از بدنت بریزد.» همین که از خواب بیدار شد با خودش قرار گذاشت که سنگهاى سنگین حمل کند تا گوشتهاى حرام تنش را آب کند. نصوح این برنامه را مرتب عمل مى کرد تا در یکى از روزها همانطورى که مشغول به کار بود، چشمش به میشى افتادمژه که در آن کوه چرا میکرد. از این امر به فکر فرو رفت که این میش از کجا آمده و از کیست؟متفکر تا عاقبت با خود اندیشید که این میش قطعاً از شبانى فرار کرده و به اینجا آمده است، بایستى من از آن نگهدارى کنم تا صاحبش پیدا شود . لذا آن میش را گرفت و نگهدارى نمود خلاصه میش زاد ولد کرد و نصوح از شیر آن بهره مند مى شد تا سرانجام کاروانى که راه را گم کرده بود و مردمش از تشنگى مشرف به هلاکت بودند عبورشان به آنجا افتاد، همین که نصوح را دیدند از او آب خواستند و او به جاى آب به آنها شیر مى داد به طورى که همگى سیر شده و راه شهر را از او پرسیدند. وى راهى نزدیک را به آنها نشان داده و آنها موقع حرکت هر کدام به نصوح احسانى کردند و او در آنجا قلعه اى بنا کرده و چاه آبى حفر نمود و کم کم در آنجا منازلى ساخته و شهرکى بنا نمود و مردم از هر جا به آنجا آمده و در آن محل سکونت اختیار کردند، همگى به چشم بزرگى به او مى نگریستند.رفته رفته، آوازه خوبى و حسن تدبیر او به گوش پادشاه آن عصر رسید که پدر آن دختر بود. از شنیدن این خبر مشتاق دیدار او شده، دستور داد تا وى را از طرف او به دربار دعوت کنند. همین که دعوت شاه به نصوح رسید، نپذیرفت و گفت: من کارى و نیازى به دربار شاه ندارم و از رفتن نزد سلطان عذر خواست.

مامورین چون این سخن را به شاه رساندند  بسیار تعجب کردتعجب و اظهار داشت حال که او نزد ما نمی آید ما مى رویم او را ببینیم.پس با درباریانش به سوى نصوح حرکت کرد، همین که به آن محل رسید به عزرائیل امر شد که جان پادشاه را بگیرد، پس پادشاه در آنجا سکته کرد و نصوح چون خبردار شد که شاه براى ملاقات و دیدار او آمده بود، در مراسم تشییع او شرکت و آنجا ماند تا او را به خاک سپردند و چون پادشاه پسرى نداشت، ارکان دولت مصلحت دیدند که نصوح را به تخت سلطنت بنشانند. چنان کردند و نصوح چون به پادشاهى رسید، بساط عدالت را در تمام قلمرو مملکتش گسترانیده و بعد با همان دختر پادشاه که ذکرش رفت، ازدواج کرد و چون شب زفاف و عروسى رسید، در بارگاهش ‍ نشسته بود که ناگهان شخصى بر او وارد شد و گفت چند سال قبل، میش من گم شده بود و اکنون آن را نزد تو یافته ام، مالم را به من برگردان.

 نصوح گفت : درست است و دستور داد تا میش را به او بدهند، گفت چون میش مرا نگهبانى کرده اى هرچه از منافع آن استفاده کرده اى، بر تو حلال ولى باید آنچه مانده با من نصف کنى. گفت: درست است و دستور داد تا تمام اموال منقول و غیر منقول را با او نصف کنند.آن شخص گفت:بدان اى نصوح، نه من شبانم و نه آن میش است بلکه ما دو فرشته براى آزمایش تو آمده ایم. تمام این ملک و نعمت اجر توبه راستین و صادقانه ات بود که بر تو حلال و گوارا باد، و از نظر غایب شدند...فرشته

داستان زیبای توبه نصوح در مثنوی مولوی هم آمده است.

اندیشه نوشت: توبه نصوح یعنی توبه راستین و واقعی-بیائید با خدا آشتی کنیم نه به خاطر پادشاهی و نه به خاطر ملک سلیمان -همین که خدای مهربان -گوشه چشمی نیم نگاهی به ما کند ما را بس است . از انسانهایی که تسبیح را به خاطر ریا به دست می گیرند و به خاطر ریا پیشانی خود را محکم بر مهر می چسبانند که علامت آن بماند و اینگونه تظاهر به عبادت می کنند بیزارم- توبه و نزدیکی به خداوند فقط و فقط دوستی و محبت به خلق خداست.خوش اخلاق بودن هم عبادت است.کمک به همنوع و وفای به عهد هم عبادت است.کارهایی که نصوح کرد و نزد خداوند محبوب شد.قلب



ادامه مطلب
تاريخ : جمعه 18 اسفند 1391برچسب:, | 16:43 | نویسنده : admin

سلطان سلیمان یکم دهمین پادشاه عثمانی از نظر من پادشاه منفوری است؟چرا؟!سوالحس وطن پرستی می گوید:این سلطان سلیمان یکم که فیلمی هم در مورد زندگی او و سوگلی اش خرم خاتون یکی از زنان حرمسرا در کشور ترکیه ساخته شده و چهره ای غیرواقعی و دروغین از او نمایش داده شده همانی است که بارها به ایران در دوره صفویان و زمان شاه طهماسب در نبردی نابرابر حمله کرد.عصبانیکلافه تاریخ دروغ نمی گوید بیائید زندگینامه اش را با هم مطالعه کنیم.سلیمان عثمانی هم پادشاهی جاه طلب بود مانند سایر پادشاهان جنگید و خون ریخت و غارت کرد.عصبانی


بروید به ادامه مطلب...



ادامه مطلب
تاريخ : جمعه 18 اسفند 1391برچسب:, | 16:41 | نویسنده : admin

بیوگرافی کامل سلیمان سریال حریم سلطان

بیوگرافی سلطان سلیمان,بیوگرافی سلطان سلیمان در سریال حریم سلطان,عکس سلطان سلیمان


هالیت ارگنچ Halit Ergenç یکی از معروفترین بازیگران کشور ترکیه می باشد.این بازیگر معروف در سریال حریم سلطان در نقش محشتم سلطان یا سلطان سلیمان ایفای نقش می کند.

این بازیگر در سریال هزار و یک شب هم در مقابل همسر واقعی اش بازی می کند.

او متولد ۳۰ آوریل ۱۹۷۰ در استانبول ترکیه می باشد.قدش ۱۸۳ است و یک فرزند هم دارد.

نام اصلی سلیمان بازیگر سریال حریم سلطان ، هالیت ارگنش (Halit Ergench) می باشد.

او در تاریخ ۳۰ آوریل سال ۱۹۷۰ میلادی (پنج شنبه ۱۰ اردیبهشت ۱۳۴۹ شمسی) در شهر استانبول در کشور ترکیه متولد شد.

پدر هالیت ارگنش یکی از معروف ترین هنرپیشگان ترکیه است.

او تحصیلات خود را در دانشگاه مهندسی دریایی شروع کرد اما بعد از یک سال انصراف داد و شروع به خواندن اپرا کرد.

Halit Ergench در سال ۲۰۰۸ با بازیگری به نام Gizem Soysaldı ازدواج کرد و بعد از یک سال طلاق گرفت ، او اکنون قصد ازدواج با Bergüzar Korel که هنرپیشه است و از او یک پسر دارد را دارد.

 

 

تصاویر سلطان سلیمان

 

بیوگرافی سلطان سلیمان,بیوگرافی سلطان سلیمان در سریال حریم سلطان,عکس سلطان سلیمان

تصاویر سلطان سلیمان بازیگر سریال حریم سلطان

بیوگرافی سلطان سلیمان,بیوگرافی سلطان سلیمان در سریال حریم سلطان,عکس سلطان سلیمان

تصاویر سلطان سلیمان بازیگر سریال حریم سلطان

 

بیوگرافی سلطان سلیمان,بیوگرافی سلطان سلیمان در سریال حریم سلطان,عکس سلطان سلیمان

تصاویر سلطان سلیمان بازیگر سریال حریم سلطان

 

بیوگرافی سلطان سلیمان,بیوگرافی سلطان سلیمان در سریال حریم سلطان,عکس سلطان سلیمان

تصاویر سلطان سلیمان بازیگر سریال حریم سلطان

بیوگرافی سلطان سلیمان,بیوگرافی سلطان سلیمان در سریال حریم سلطان,عکس سلطان سلیمان

تصاویر سلطان سلیمان بازیگر سریال حریم سلطان

بیوگرافی سلطان سلیمان,بیوگرافی سلطان سلیمان در سریال حریم سلطان,عکس سلطان سلیمان

تصاویر سلطان سلیمان بازیگر سریال حریم سلطان

بیوگرافی سلطان سلیمان,بیوگرافی سلطان سلیمان در سریال حریم سلطان,عکس سلطان سلیمان

تصاویر سلطان سلیمان بازیگر سریال حریم سلطان



تاريخ : جمعه 18 اسفند 1391برچسب:, | 16:23 | نویسنده : admin

نامم را پاک کردی ، یادم را چه می کنی؟!
 یادم را پاک کنی ، عشقم را چه می کنی؟!...
 اصلا همه را پاک کن ...
 هر آنچه از من داری...
 از من که چیزی کم نمی شود...
 فقط بگو با وجدانت چه می کنی؟!

 شاید...؟!
 نکند آن را هم پاک کرده ای ؟!!!
 نـــــــــــــــــــــــــه!! شدنی نیست...

 نمی توانی آنچه رانداشتی پاک کنی!



تاريخ : جمعه 18 اسفند 1391برچسب:, | 16:20 | نویسنده : admin

یه دوست پسر هم نداریم بگه چه خبر عزیزم بگیم داری بابا میشی
.
.
یه دوست پسر هم نداریم هی واسش از جذابیت آقایون کچل بگیم که آخر سر بره دونه دونه موهاشو بکنه جذاب شه
.
.
یه دوست پسر هم نداریم هی بهش بگیم من n تا خواستگار دکتر دارم زود باش تکلیف منو روشن کن
.
.
یه دوست پسر هم نداریم که دیگه هی نگیم من به عشق اعتقادی ندارم
.
.
یه دوست پسر هم نداریم هی انگشتمونو بزنیم به پهلوش دو متر بپره بخندیم بهش
.
.
یه دوست پسر هم نداریم با شماره دوستش امتحانمون کنه ما هم سربلند از امتحان بیایم بیرون
.
.
یه دوست پسر هم نداریم وقتی ناراحتیم الکی از این حرف های امید دهنده بزنه مثلاً همه چی آرومه و اینا
.
.
یه دوست پسر هم نداریم بهش بگیم می خوام پراید بخرم بگه بقیه پولشو من می دم ۲۰۶ بخر
.
.
یه دوست پسر هم نداریم که ثانیه به ثانیه یادآوری کنه که ما فقط دوستای معمولی هستیم



تاريخ : جمعه 18 اسفند 1391برچسب:دوست دختر من نازه, فیسبوک, | 16:19 | نویسنده : admin

ﺍﻓﺘﺎﺩه بودم ﺩﻧﺒﺎﻝ ﯾﻪ ﺩﺧﺘﺮﻩ ، ﻫﯽ پا
 ﻧﻤﯿﺪﺍﺩ....
 ﮔﻔﺘﻢ:ﯾﻪ ﻧﮕﺎﻩ ﺑﻨﺪﺍﺯ ﺷﺎﯾﺪ ﭘﺴﻨﺪﯾﺪﯼ ﺣﺎﻻ
 ﺳﯿﻨﺪﺭﻻ !
 ﺑﻌﺪ ﮐﻠﯽ ﺍﺻﺮﺍﺭ ﺑﺮﮔﺸﺖ ﮔﻔﺖ:
 ﺑﺎﺑﺎ ﻣﻦ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺧﺘﺮﺗﻢ!!!.ﻫﻤﻮﻥ
 ﺍﻭﻝ ﮐﻪ ﭘﻴﺸﻨﻬﺎﺩ ﺩﺍﺩﻱ ﺷﻨﺎﺧﺘﻤﺖ!!.
 ﺑﻌﺪ ﮔﻔﺖ:
 اصن دوس ندارم ﺭﺍﺑﻄﺘﻮﻥ ﺑﻬﻢ ﺑﺨﻮﺭﻩ
 ﺑﺮﻭ ﺑﻬﺶ ﭼﯿﺰﯼ ﻧﻤﯿﮕﻢ
 ﯾﻪ ﻟﺤﻈﻪ ﺟﺎﺧﻮﺭﺩﻡ!.....
 ﮔﻔﺘﻢ ﺟﺪﻱ ﺗﻮ ﺩﻭﺳﺘﺸﻲ؟

 ﯾﻪ ﭘﻮزﺨﻨﺪﯼ ﺯﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ:
 ﭘﺲ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺧﺘﺮ ﺩﺍﺭﯼ ﻭ ﺍﻓﺘﺎﺩﯼ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﻳﮑﻲ
 ﺩﻳﮕﻪ؟؟!ﺑﺮﻭ ﺑﭽﻪ ﺟﻮﻥ ﺑﺮﻭ دنبال بازیت

 



تاريخ : جمعه 18 اسفند 1391برچسب:داستان دختر فراری, فیسبوک, | 16:18 | نویسنده : admin

پدر وارد اتاق دخترش شد و نامه اى رو روى تختخواب ديد
 نامه رو با دستانى لرزان خواند
 متن نامه اين بود:
 با پشيمانى و تأسف شديد بايد بهت بگويم كه من با پسرى كه دوستش دارم فرار كردم
 با اون عشق حقيقى را پيدا كردم و او را خيلى دوست دارم حتى با وجود اينكه در بينى و گوشهايش حلقه ميگذارد و انواع و اقسام خالكوبى روى بدنش دارد بابا فقط اين نيست

 من حامله هستم!

 و او به من ميگويد كه در زندگى خوشبخت خواهيم شد.او تصميم گرفت كه در جنگل باهم زندگى كنيم و بچه هاى زيادى به دنيا بياوريم و اين يكى از آرزوهاى من است

 او به من گفت كه ترياك ضررى برايمان ندارد و اون رو به خاطر دوستاش كه برايمان كوكايين ميارند در مزرعه ميكاريم
 بابا خاطر جمع باش كه ما داريم دعا ميكنيم كه دانشمندان دوايى براى ايدز پيدا كنند چرا كه مرد زندگيم واقعا استحقاقش رو داره
 

 

 

 

برای خوندن بقیه داستان بر روی ادامه مطالب کلیک کنید

 



ادامه مطلب
تاريخ : جمعه 18 اسفند 1391برچسب:دخترای احمق, فیسبوک, | 16:18 | نویسنده : admin

پسر زنگ زد به دوست دخترش گفت: دیگه تموم شد..!!!
 دختر: به همین زودی عوضی؟
 میدونستم اینقدر پستی، واسه همین با 3 تا از دوستات بودم ...!!!
 پسر: ولـــــــــــــی... من امتحانامو گفتم.. :|
 دختر : ببخشید ، گوه خوردم !
 پسر : ببند ..



تاريخ : جمعه 18 اسفند 1391برچسب:یه خواهش کوچولو, فیسبوک, | 16:17 | نویسنده : admin

ﯾـــﻪ ﺧـــــﻮﺍﻫــﺶ ﮐــــﻮﭼــﮏ ﺩﺍﺭﻡ ﺍﺯ ﻫﻤﺘﻮﻥ...
 .
 .
 .
 .
 .
 .
 .
 .
 .
 .
 ﺑﻠﻪ ! ﺍﺯ ﺷﻤﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺩﺍﺭﯼ ﺍﯾﻦ ﭘﺴﺖ ﺭﻭ ﻣﯽ ﺧﻮﻧﯽ ...
 .
 .
 .
 .
 .
 .
 .
 10 ﺛﺎﻧﯿﻪ ﻟﺒﺨﻨـــــﺪ ﺑــــــــــــﺰﻥ ... :) ﻓﻘﻂ ﻫﻤﯿـﻦ !
 ﺍﮔﺮ " ﻟﻄﻒ " ﮐﺮﺩﯼ ﻭ ﺧﻨﺪﻩ ﺭﻭ ﻟﺒﺖ ﺍﻭﻣﺪ ، ﯾﻪ ﮐﺎﻣﻨﺖ ﺍﯾﻦ
 ﺯﯾﺮ بزار ﮐﻪ ﻣﻄﻤﺌﻦ ﺑﺸﻢ ! :)



تاريخ : جمعه 18 اسفند 1391برچسب:امتحان دادن پسر ایرانی, فیسبوک, | 16:17 | نویسنده : admin

فقط یه پسر ایرانی می تونه وقتی از سر جلسه امتحان میاد بیرون با نیشی باز و خیلی خوشحال بگه:

 ریییییییییییدم! یعنی سرخوش تا این حد :))



تاريخ : جمعه 18 اسفند 1391برچسب:خیانت نکنید, فیسبوک, | 16:16 | نویسنده : admin

ﻫﯿﭻ ﻭﻗﺖ ﺑﻪ ﮐﺴﯽ ﺧﯿﺎﻧﺖ ﻧﮑﻨﯿﺪ...
 ﺍﮔﻪ ﺑﺎﻫﺎﺵ ﺧﻮﺷﺤﺎﻝ ﻧﯿﺴﺘﯿﻦ ﺗﺮﮐﺶ ﮐﻨﯿﺪ،ﻫﻤﯿﻦ!
 ﺧﯿﻠﯽ ﺳﺎﺩﻩ ﺍﺳﺖ...
 ﺧﯿﺎﻧﺖ ﺩﺭﺩ ﺩﺍﺭﻩ ، ﺑﺎﻋﺚ ﻣﯿﺸﻪ ﻃﺮﻑ ﻓﮑﺮ ﮐﻨﻪ ﺑﯽ ﺍﺭﺯﺷﻪ، ﺍﺻﻼ ﻧﺎﺑﻮﺩﺵ ﻣﯿﮑﻨﯿﺪ!!!
 ﻧﮑﻨﯿﺪ ﺍﯾﻦ ﮐﺎﺭﻭ،ﺧﯿﺎﻧﺖ ﻧﮑﻨﯿﺪ..



تاريخ : جمعه 18 اسفند 1391برچسب:داستان جن, فیسبوک, داستان حمام رفتن, | 16:15 | نویسنده : admin

فکر کن رفتي حموم
 .
 .
 .
 حولت يادت رفته!
 .
 .
 .
 داد مي زني: يکي حوله منو از رو تختم بده...
 .
 .
 .
 در يکم باز ميشه يه دستي حوله رو ميده بهت...

 

 

 

 

 

برای خوندن بقیه داستان بر روی ادامه مطالب کلیک کنید



ادامه مطلب

وزي مردي خواب عجيبي ديد.

 ديد که پيش فرشته هاست و به کارهاي آنها نگاه مي کند. هنگام ورود، دسته بزرگي از فرشتگان را ديدکه

سخت مشغول کارند و تند تند نامه هايي را که توسط پيک ها از زمين مي رسند، باز مي کنند و آنها را داخل

جعبه مي گذارند. مرد از فرشته اي پرسيد: شما چکار مي کنيد؟ فرشته در حالي که داشت نامه اي را باز مي

کرد، گفت: اينجا بخش دريافت است و ما دعاها و تقاضاهاي مردم از خداوند را تحويل مي گيريم.

 مرد کمي جلوتر رفت. باز تعدادي از فرشتگـــان را ديد که کاغذهـايي را داخل پاکت مي گذارند و آن ها را توسط

پيک هايي به زمين مي فرستند.

 مرد پرسيد: شماها چکار مي کنيد؟ يکي از فرشتگان با عجله گفت: اينجا بخش ارسال است، ما الطاف و

رحمت هاي خداوند را براي بندگان به زمين مي فرستيم.

 مرد کمي جلوتر رفت و يک فرشته را ديد که بيکار نشسته است. با تعجب از فرشته پرسيد: شما چرا بيکاريد؟

 فرشته جواب داد:

 

 

 

برای خوندن بقیه داستان بر روی ادامه مطالب کلیک کنید




 در يک غروب جمعه پيرمردي مو سفيدی در حالي که دختر جوان و زيبارويي بازو به

بازويش او را همراهي مي کرد وارد يک جواهر فروشي شد و به جواهرفروش گفت:


"براي دوست دخترم يک انگشتر مخصوص مي خواهم."

 مرد جواهرفروش به اطرافش نگاهي انداخت و انگشتر فوق العاده ايي که ارزش آن

چهل هزار دلار بود را به پيرمرد و دختر جوان نشان داد. چشمان دختر جوان برقي

زد و تمام بدنش از شدت هيجان به لرزه افتاد.

پيرمرد در حال ديدن انگشتر به مرد جواهرفروش گفت: خوب ما اين رو برمي داريم.

جواهرفروش با احترام پرسيد که پول اون رو چطور پرداخت مي کنيد؟

پيرمرد گفت با چک ، ولي خوب ، من مي دونم که شما بايد مطمئن بشيد

که حساب من خوب هست؟ بنابراين من اين چک رو الان مي نويسم و شما مي تونيد

روز دوشنبه که بانکها باز مي شه به بانک من تلفن بزنيد و تاييد اون رو بگيريد

و بعد از آن من در بعد از ظهر دوشنبه اين انگشتر را از شما مي گيرم.

 

 

 

برای خوندن بقیه داستان بر روی ادامه مطالب کلیک کنید

 



ادامه مطلب
تاريخ : جمعه 18 اسفند 1391برچسب:, | 16:7 | نویسنده : admin

 

 



تاريخ : پنج شنبه 17 اسفند 1391برچسب:, | 11:48 | نویسنده : admin

عکسهای خنده دار و باحال سری پاییز 1391


عکسهای خنده دار و باحال سری پاییز 1391



بروید به ادامه مطلب...
 




 



ادامه مطلب
تاريخ : پنج شنبه 17 اسفند 1391برچسب:, | 11:40 | نویسنده : admin
تاريخ : پنج شنبه 17 اسفند 1391برچسب:, | 11:38 | نویسنده : admin

 



تاريخ : پنج شنبه 17 اسفند 1391برچسب:, | 11:38 | نویسنده : admin

 



تاريخ : پنج شنبه 17 اسفند 1391برچسب:, | 11:36 | نویسنده : admin


ترول فارسی جدید . ترول فیس . ترول فیسبوکی و. ترول جدید و کمیاب اسفند ماه 91 . ترول سال 2013 . ترول جدید و دیدنی.  ترول روز . ترول های جدید روز . ترول های جدید و خنده دار در وبلاگ تفریحی کرمک . ترول سر کاری . ترول بچه . ترول نا قص . ترول دندان . ترول دندون . ترول اسی . ترول اسفند ماه 92

 

 

     ترول های فارسی جدید . ترول های فیس . ترول های فیسبوکی . ترول های جدید و کمیاب اسفند ماه 91 . ترول های سال 2013 . ترول های جدید و دیدنی.  ترول های روز . ترول های جدید روز . ترول های جدید و خنده دار در وبلاگ تفریحی کرمک . ترول های خالی . ترول

 

ترول فارسی جدید . ترول فیس . ترول فیسبوکی . ترول جدید و کمیاب اسفند ماه 91 . ترول سال 2013 . ترول جدید و دیدنی.  ترول روز . ترول های جدید روز . ترول های جدید و خنده دار در وبلاگ تفریحی کرمک . ترول خالی . ترول . اسفند ماه . ترول کرمک . ترول ترول ترول ترول . ترول خود ترول . ترول ترول



تاريخ : پنج شنبه 17 اسفند 1391برچسب:, | 11:34 | نویسنده : admin

 

           


   


 



تاريخ : پنج شنبه 17 اسفند 1391برچسب:, | 11:29 | نویسنده : admin

 

عکسهای خنده دار فقط از ایران (44 عکس)

عکسهای خنده دار فقط از ایران (44 عکس)

عکسهای خنده دار فقط از ایران (44 عکس)

عکسهای خنده دار فقط از ایران (44 عکس)

عکسهای خنده دار فقط از ایران (44 عکس)

 

عکسهای خنده دار فقط از ایران (44 عکس)

عکسهای خنده دار فقط از ایران (44 عکس)

عکسهای خنده دار فقط از ایران (44 عکس)

عکسهای خنده دار فقط از ایران (44 عکس)

عکسهای خنده دار فقط از ایران (44 عکس)

عکسهای خنده دار فقط از ایران (44 عکس)

عکسهای خنده دار فقط از ایران (44 عکس)

عکسهای خنده دار فقط از ایران (44 عکس)

عکسهای خنده دار فقط از ایران (44 عکس)

عکسهای خنده دار فقط از ایران (44 عکس)

عکسهای خنده دار فقط از ایران (44 عکس)



تاريخ : پنج شنبه 17 اسفند 1391برچسب:, | 11:14 | نویسنده : admin

zpjnp1u شوخی ترسناک این مرد با زنان در خیابان (عکس متحرک)



تاريخ : پنج شنبه 17 اسفند 1391برچسب:, | 10:45 | نویسنده : admin

در پژوهشی جهانی که توسط نشریه علمی لانست انجام شده و به نتایج تحقیقات سازمان بهداشت جهانی استناد شده است، مردم کشور مالت تنبل‌ترین مردم دنیا هستند.



ادامه مطلب
تاريخ : پنج شنبه 17 اسفند 1391برچسب:, | 10:44 | نویسنده : admin

نظام «3ـ3ـ6» به معنای دوره 6 ساله ابتدایی، 3 سال دبیرستان (سیکل اول) و 3 سال دبیرستان (سیکل دوم) است که در دوره ابتدایی از سال 1302 شمسی و در دوره متوسطه از مهرماه سال 1313 آغاز شد



ادامه مطلب
تاريخ : سه شنبه 15 اسفند 1391برچسب:, | 14:5 | نویسنده : admin

عاشق

patogh99.lxb.ir

پنج روش عاشق کردن کسی که دوستش دارید !!
برخـی افراد ممکن است با خواندن این مقاله پیشنهادات من را غیر اخلاقی و غیر منـصـفانـه تلقی کنـنـد. بـه بـازی گرفتن احساسات دیگران کار نـا پـسـندی است بـخـصوص کسانی که بسیار دوستتان دارند. خیلی خوب میشد هر کسـی را کـه خـواهان او بـودیـد سـهـل و آسـان بـه دست میاوردید بدون آنکه نیاز به نقش بازی کردن داشته باشید.

 

به ادامه مطلب بروید...



ادامه مطلب
تاريخ : سه شنبه 15 اسفند 1391برچسب:, | 14:5 | نویسنده : admin

تاریخچه‌ پیتزا !

رد پای ایرانیان در تاریخچه‌ ی پیتزا !!
نام پیتزا با نام ایتالیا و شهر ناپل گره خورده است. اما این غذای پرطرف‌دار راه درازی را پیمود تا به یک غذای جهانی تبدیل شد. سربازان داریوش (۴۸۶-۵۲۱ پیش از میلاد) نوعی نان پهن را روی سپرهای خود می‌پختند و روی…
نام پیتزا با نام ایتالیا و شهر ناپل گره خورده است. اما این غذای پرطرف‌دار راه درازی را پیمود تا به یک غذای جهانی تبدیل شد. سربازان داریوش (۴۸۶-۵۲۱ پیش از میلاد) نوعی نان پهن را روی سپرهای خود می‌پختند و روی آن را با پنیر و خرما می‌پوشاندند. یونانی‌ها پختن چنین نان‌هایی را از ایرانیان آموختند. این نان از یونان به روم رفت و در جنوب ایتالیا معمول شد.
۳۰۰ سال پیش از میلاد، یک مورخ رومی به نام Marcus Porcius Cato در کتاب خود نوشت: “گردی پهنی از خمیر که با روغن زیتون، سبزی و عسل پوشیده شده و روی سنگ پخته می‌شود” این نشان می‌دهد که رومی‌ها به پیتزا علاقه‌ داشته‌اند و آن را با فرهنگ غذایی خود سازگار کرده‌ بودند؛ چرا که روغن زیتون در روم بسیار معمول بود.
علی‌رقم اینکه برخی اعتقاد دارند پیتزا از روم به جنوب ایتالیا راه یافت و تا مدت‌ها آن را غذای فقیران می‌نامید‌ند، برخی نیز عنوان کرده‌اند که این غذای بسیار خوشمزه قدمتی نسبتاً طولانی دارد و به زمان اهالی یونانی ساکن در ماگناگریسیا در جنوب ایتالیا باز می‌گردد.

باستان شناسان در حین حفاری‌های خود در شهر پومپی در ایتالیا به بقایای مغازه‌هایی برخوردند که نشان‌دهنده شباهت این مغازه‌ها با پیتزافروشی‌های امروزی هستند. البته پیتزا در آن زمان به شکل امروزی وجود نداشت و فقط شامل نان مسطح گردی بود که با آرد عمل می آمد و همراه ادویه و روغن پخته می‌شد.
در آن زمان گوجه فرنگی در اروپا ناشناخته بود و شیر گاومیش هندی که از آن برای تهیه پنیر مازارلا (پنیر پیتزا) استفاده می‌شود، برای اهالی کامپانیا در ناپل هنوز مفهومی نداشت.
گوجه فرنگی برای اولین بار در قرن شانزدهم وارد اروپا شد اما در ابتدا آن را میوه‌ای سمی می‌دانستند! تا اینکه در اواخر قرن هجدهم مردم فقیرنشین ناپل از آن به عنوان ماده اصلی در نان‌های پیتزا شکل خود استفاده کردند. این نان‌های پیتزایی به زودی توجه جهانگردان را به خود جلب کرد و آن‌ها را به مناطق فقیرنشین ناپل کشاند پیتزای مدرن در شکل امروزی در سال ۱۸۸۹ یک آشپز درباری به نام رافائل اسپوزیتو درست شد.
رافائل اسپوزیتو که در نانوایی در شهر ناپل کار می‌کرد، به فکر درست کردن پیتزای مخصوصی افتاد و آن را به عنوان هدیه برای پادشاه امبرتو و ملکه مارگریتا برد.
این پیتزا شکلی بسیار میهن پرستانه داشت و مثل پرچم ایتالیا به رنگ‌های سفید و قرمز و سبز درست شده بود. ملکه از این پیتزا بسیار استقبال کرد و به احترام او نام این پیتزا را مارگریتا (یا همان پیتزای سبزیجات) گذاشتند.

این پیتزا استانداردی را تعیین کرد که تا به امروز در سراسر جهان در پیتزاها وجود دارد. تا حدود سال ۱۸۳۰ پیتزاها در دکه های کنار خیابان به فروش می‌رسیدند و اولین پیتزافروشی واقعی به نام آنتیکاپورت آلبا برای اولین بار در ناپل باز شد.
پیتزا در بین ایتالیایی ها بسیار محبوب شد و به زودی به صورت غذای محلی آنها درآمد. یک مهاجر ایتالیایی به نام جنارولمباردی مغازه کوچکی در محله ایتالیایی نشین نیویورک باز کرد. شاگردش آنتوتیو توتونوپرو شروع به پختن پیتزا و فروش آن در مغازه کرد.
طولی نکشید که پیتزاهای توتونوپرو بسیار پرطرفدار شد و لمباردی را به فکر باز کردن یک پیتزا فروشی در سال ۱۹۰۵ انداخت.
اما در این زمان مصرف پیتزا هنوز به مهاجرین ایتالیایی محدود می‌شد و بین آمریکایی‌ها محبوبیت چندانی نداشت. بعد از جنگ جهانی دوم مصرف پیتزا فراگیرتر و بین سربازان آمریکایی در ایتالیا بسیار پرطرفدار شد به طوری که گاهی پیتزافروشی‌ها نمی‌توانستند جوابگوی تقاضای بی حد و مرز مشتریان آمریکایی خود باشند.
آمریکایی که از این غذای محلی خوششان آمده بود و آن را با خود به خانه بردند. ایتالیایی‌ها که بعد از جنگ اقتصادشان صدمه دیده بود با مهاجرت به سایر کشورهای اروپایی، پیتزا را در تمام اروپا رواج دادند.
با رشد جمعیت در دهه ۱۹۵۰ بخصوص در آمریکا کم کم رستوران‌های زنجیره‌ای به وجود آمدند. چون پیتزا نسبتاً سریع و آسان تهیه می‌شد و حملش آسان بود.
رستوران‌ها نیز به این فکر افتادندکه برای جلب مشتری بیشتر، قسمتی از کار خود را به حمل پیتزاهای سفارش داده شده به خانه مشتریانشان (به صورت مجانی) اختصاص دهند.



تاريخ : سه شنبه 15 اسفند 1391برچسب:, | 13:54 | نویسنده : admin
تاريخ : سه شنبه 15 اسفند 1391برچسب:, | 13:50 | نویسنده : admin
جو، مرد ۴۲ ساله آمریکایی که با دو خواهر دوقلو و خاله اونها ازدواج کرده و از این سه زن، ۲۴ تا بچه داره در ایالت یوتای آمریکا زندگی میکنه.
به ادامه مطلب بروید...

 



ادامه مطلب
تاريخ : یک شنبه 13 اسفند 1391برچسب:, | 12:27 | نویسنده : admin

امروز امدم یه چن تایی عکس براتون بزارم تا یکمی حال کنیم

 

 

بقیه ادامه مطلب...


ادامه مطلب
تاريخ : یک شنبه 13 اسفند 1391برچسب:, | 12:25 | نویسنده : admin
 

یه عکس شکار گیر اوردم در حد تیم ملی اسپانیا...

برو به ادامه مطلب...



ادامه مطلب
صفحه قبل 1 ... 6 7 8 9 10 ... 24 صفحه بعد