
در پژوهشی جهانی که توسط نشریه علمی لانست انجام شده و به نتایج تحقیقات سازمان بهداشت جهانی استناد شده است، مردم کشور مالت تنبلترین مردم دنیا هستند.
نظام «3ـ3ـ6» به معنای دوره 6 ساله ابتدایی، 3 سال دبیرستان (سیکل اول) و 3 سال دبیرستان (سیکل دوم) است که در دوره ابتدایی از سال 1302 شمسی و در دوره متوسطه از مهرماه سال 1313 آغاز شد
عاشق

به ادامه مطلب بروید...
تاریخچه پیتزا !

۳۰۰ سال پیش از میلاد، یک مورخ رومی به نام Marcus Porcius Cato در کتاب خود نوشت: “گردی پهنی از خمیر که با روغن زیتون، سبزی و عسل پوشیده شده و روی سنگ پخته میشود” این نشان میدهد که رومیها به پیتزا علاقه داشتهاند و آن را با فرهنگ غذایی خود سازگار کرده بودند؛ چرا که روغن زیتون در روم بسیار معمول بود.
علیرقم اینکه برخی اعتقاد دارند پیتزا از روم به جنوب ایتالیا راه یافت و تا مدتها آن را غذای فقیران مینامیدند، برخی نیز عنوان کردهاند که این غذای بسیار خوشمزه قدمتی نسبتاً طولانی دارد و به زمان اهالی یونانی ساکن در ماگناگریسیا در جنوب ایتالیا باز میگردد.
باستان شناسان در حین حفاریهای خود در شهر پومپی در ایتالیا به بقایای مغازههایی برخوردند که نشاندهنده شباهت این مغازهها با پیتزافروشیهای امروزی هستند. البته پیتزا در آن زمان به شکل امروزی وجود نداشت و فقط شامل نان مسطح گردی بود که با آرد عمل می آمد و همراه ادویه و روغن پخته میشد.
در آن زمان گوجه فرنگی در اروپا ناشناخته بود و شیر گاومیش هندی که از آن برای تهیه پنیر مازارلا (پنیر پیتزا) استفاده میشود، برای اهالی کامپانیا در ناپل هنوز مفهومی نداشت.
گوجه فرنگی برای اولین بار در قرن شانزدهم وارد اروپا شد اما در ابتدا آن را میوهای سمی میدانستند! تا اینکه در اواخر قرن هجدهم مردم فقیرنشین ناپل از آن به عنوان ماده اصلی در نانهای پیتزا شکل خود استفاده کردند. این نانهای پیتزایی به زودی توجه جهانگردان را به خود جلب کرد و آنها را به مناطق فقیرنشین ناپل کشاند پیتزای مدرن در شکل امروزی در سال ۱۸۸۹ یک آشپز درباری به نام رافائل اسپوزیتو درست شد.
رافائل اسپوزیتو که در نانوایی در شهر ناپل کار میکرد، به فکر درست کردن پیتزای مخصوصی افتاد و آن را به عنوان هدیه برای پادشاه امبرتو و ملکه مارگریتا برد.
این پیتزا شکلی بسیار میهن پرستانه داشت و مثل پرچم ایتالیا به رنگهای سفید و قرمز و سبز درست شده بود. ملکه از این پیتزا بسیار استقبال کرد و به احترام او نام این پیتزا را مارگریتا (یا همان پیتزای سبزیجات) گذاشتند.
این پیتزا استانداردی را تعیین کرد که تا به امروز در سراسر جهان در پیتزاها وجود دارد. تا حدود سال ۱۸۳۰ پیتزاها در دکه های کنار خیابان به فروش میرسیدند و اولین پیتزافروشی واقعی به نام آنتیکاپورت آلبا برای اولین بار در ناپل باز شد.
پیتزا در بین ایتالیایی ها بسیار محبوب شد و به زودی به صورت غذای محلی آنها درآمد. یک مهاجر ایتالیایی به نام جنارولمباردی مغازه کوچکی در محله ایتالیایی نشین نیویورک باز کرد. شاگردش آنتوتیو توتونوپرو شروع به پختن پیتزا و فروش آن در مغازه کرد.
طولی نکشید که پیتزاهای توتونوپرو بسیار پرطرفدار شد و لمباردی را به فکر باز کردن یک پیتزا فروشی در سال ۱۹۰۵ انداخت.
اما در این زمان مصرف پیتزا هنوز به مهاجرین ایتالیایی محدود میشد و بین آمریکاییها محبوبیت چندانی نداشت. بعد از جنگ جهانی دوم مصرف پیتزا فراگیرتر و بین سربازان آمریکایی در ایتالیا بسیار پرطرفدار شد به طوری که گاهی پیتزافروشیها نمیتوانستند جوابگوی تقاضای بی حد و مرز مشتریان آمریکایی خود باشند.
آمریکایی که از این غذای محلی خوششان آمده بود و آن را با خود به خانه بردند. ایتالیاییها که بعد از جنگ اقتصادشان صدمه دیده بود با مهاجرت به سایر کشورهای اروپایی، پیتزا را در تمام اروپا رواج دادند.
با رشد جمعیت در دهه ۱۹۵۰ بخصوص در آمریکا کم کم رستورانهای زنجیرهای به وجود آمدند. چون پیتزا نسبتاً سریع و آسان تهیه میشد و حملش آسان بود.
رستورانها نیز به این فکر افتادندکه برای جلب مشتری بیشتر، قسمتی از کار خود را به حمل پیتزاهای سفارش داده شده به خانه مشتریانشان (به صورت مجانی) اختصاص دهند.

پسر:سلام عزیزم خوبی
دختر:سلام ای بد نیستم
پسر:عزیزم چیکار میکردی
دختر:هیچی کاری داشتی
پسر:آره زنگ زدم بگم حاضر شو باهم شام بریم بیرون یه گشتیم بزنیم
دختر:الان، من که نمیتونم بزار واسه بعد
پسر:واسه چی
دختر:خیلی حوصله ندارم الان
پسر:خب حالا پاشو بیا بریم حوصلت میاد
دختر:نه آخه یه جوریم حوصله ندارم اصلا، امروز یوگا نرفتم اعصابم آروم نیست
پسر:باشه پس بمونه واسه بعد
دختر:خب حالا دیگه گفتی میام دیگه
پسر:نه نمیخواد بزار باشه واسه بعد
دختر:نه بیا بریم دیگه الان یه خورده حوصلم اومد
پسر:گفتم که نه ولش کن توام حوصله نداری
دختر:نه آخه اصلا خودم میخواستم بهت زنگ بزنم بگم شب بریم بیرون
پسر:نه بمونه یه شب دیگه خدافظ.
پسر : الو گلابی؟
دختر : سلام کثافت
بعد هردو از ته دل میخندن :))
پسر : خوبی کج و کوله ی من
دختر : به توچه عشقم خوبم تو خوبی
پسر : خــــــــر نفهم حالتو میپرسم میگی به تو چه؟
شیطونه میگه بزم شل و پلش کنم ها
دختر : گفتم که خوبم الاغ تو خوبی :))
پسر: فدای خنده هات شم که مثل شتر میخندی نفسم
دختر : مـــــــــرگ شتر خودتی روانی
پسر : دلم واست تنگ شده بود آشغال دوست داشتنی
مداحی
حرم طلا...امام حسین...میمیرم برات...میخوام بیام دم حرمتون...دس بزنم به ضریحتون!!
ملت نمیدونستن باید سینه بزنن یا قربدن...
به قول برو بکس ادامه شعر هم باید اینجوری بوده باشه:
شدم عاشق شمشیرتون،میخوام بیام در رکابتون،حالا میخوام بیام جنگ بکنم، نگو
نه،نگو نمیشه،این قلب من عشقه تازه عاشق ترم میشه...
حالا جنگ!خون!کو اعظم؟ بابا اسمش یزیده نه اعظم! حالا یزیده،پزیده،خزیده،وزیده!!!
هرچی باشه یزید باشه!یزید خره یه دونه باشه! کفشای سیاه پاشه!!
به سلامتیه کامپیوترم :
که تنها دلخوشیمه
صبح که پا میشم اول از همه یاد اون میفتم
تنها کسیه که بهم نارو نمیزنه
هرچی هست بینمون را فاش نمی کنه
فیلم بازی نمیکنه
خودشا فقط و فقط برای من عرضه میکنه نه دیگران
...
سه تا مرد مست سوار تاکسی شدن...
در رو که بستن ، راننده دید خیلی مستن ، سریع ماشین رو روشن کرد بعد زود خاموش کرد گفت:
مسافران عزیز رسیدیم به مقصد..!
مرد اولیه پول میده پیاده میشه...
مرد دومیه نه تنها پول میده بلکه تشکر هم میکنه !
مرد سومیه اما با عصبانیت تمام یه دونه محکم میزنه تو سر راننده !
راننده میگه چرا میزنی..؟
اونم میگه: اینو زدم که درس عبرتی بشه واست از این به بعد تند نری..!
داشتی هممونو به کشتن میدادی مردیکه..!
راننده :-O
من:))))))
مست ها :)
دیــروز صـــبح داشـــتم میـــرفتم مـــدرسه..؟؟!!!
خـــیلی خســـته و عـــصبانی از ایـــنکه از خـــواب بــیدارم کردن...
داشـــتم آش و لاش راه میرفتــــم کـــه...
یـــدف دیـــدم یـــه چـــی خـــورد بـــه دســـته چپــم..؟؟!!!
نگـــو 405 ایه آیـــنه بـــغلــش خورده به دســـته من...!!
ســـریع داد زدم:هـــــــــــــــوی یـــابو چــــه خــبــــــــرتــــــه؟؟؟!!!!!!!!!!!!
یـــارو ده متـــر جلـــوتر زد رو تـــرمز ســـرشو آورد بـــیرون گــفت:داداش شرمنده!!!حـــواسم نبــــود!!!
مـــــن:مــــخلصتم داداش عیـــبی نداره...
اوف!! اگه بدونین چه حالی میده وقتی معلما ورقه های امتحانا رو میدن ، ما میگردیم توش تا یه نمره از معلم بگیریم ، وقتی میگیریم انگار دنیا رو بهمون دادن !!حالا لذتی ک تو دسکاری کردن ورقه نمره گرفتنش بماند !!
شما مث من بودین ایا؟
سر و ته پفکو تف تفى میکردین بعدش ب هم وصلش میکردین
دراز ک میشد حس میکردین برج ایفل رو ساختین؟
خدایی خیلی کیف میکردم با این کارا
تازه باش سیگار و خیلی چیزای دیگه هم درست میکردم
ما اوجوبه ای بودیما
من نمیدونم چرا هر وقت که کامپیوتر رو خاموش می کنم تازه یادم میوفته
که با کامپیوتر چی کار داشتم !...
شومام اینجورین ؟؟؟؟
حسنی نگو جوون بگو
علاف و چش چرون بگو
موی ژلی ،ابرو کوتاه ،زبون دراز ، واه واه واه
نه سیما جون ،نه رعنا جون
نه نازی و پریسا جون
هیچ کس باهاش رفیق نبود
تنها توی کافی شاپ
نگاه می کرد به بشقاب !
باباش می گفت : حسنی می ری به سر بازی ؟
نه نمی رم نه نمی رم
به دخترا دل می بازی ؟!
نه نمی دم نه نمی دم
گل پری جون با زانتیا
ویبره می رفت تو کوچه ها
گلیه چرا ویبره میری ؟
دارم میرم به سلمونی
که شب برم به مهمونی
گلی خانوم نازنین با زانتیای نقطه چین
یه کمی به من سواری می دی ؟!
نه که نمی دم
چرا نمی دی ؟
واسه اینکه من قشنگم ، درس خونم وزرنگم
اما تو چی ؟
نه کا رداری ؟ نه مال داری ؟ فقط هزار خیال داری
موی ژلی ،ابرو کوتاه ، زبون دراز ،واه واه واه
در واشد و پریچه
با ناز اومد توو کوچه
پری کوچولو ، تپل مپولو ، میای با من بریم بیرون ؟
مامان پری ،از اون بالا
نگاه می کرد توو کوچه را
داد زد وگفت : اوی ! بی حیا
برو خونه تون تورا بخدا
دختر ریزه میزه
حسابی فرز وتیزه
اما تو چی ؟
نه کار داری ؟ نه مال داری ؟ فقط هزار خیال داری
موی ژلی ،ابرو کوتاه ،زبون دراز ،واه واه واه
نازی اومد از استخر
تو پوپکی یا نازی ؟
من نازی جوانم
میای بریم کافی شاپ؟
نه جانم
چرا نمی ای ؟
واسه اینکه من صبح تا غروب ،پایین ،بالا ،شمال ،جنوب ،دنبال یک شوهر خوب
اما تو چی ؟
نه کار داری ؟ نه مال داری ؟ فقط هزار خیال داری
موی ژلی ،ابرو کوتاه ،زبون دراز ،واه واه واه
حسنی یهو مثه جت
رسید به یک کافی نت
آن شد ورفت تو چت رووم
گپید با صدتا خانووم!
هیشکی نگفت کی هستی ؟
چی کاره ای چی هستی ؟
تو دنیای مجازی
علافی کرد وبازی
خوشحال وشادمونه
رفت ورسید به خونه
باباش که گفت: حسنی برات زن بگیرم ؟
اره می خوام اره میخوام
حسنی اومد موهاشو
یه خورده ابروهاشو
درست وراست وریس کرد
رفت و توو کوچه فیس کرد
یه زن گرفت وشاد شد
زی زی شد و دوماد شد
منبع:جالب انگیز پریسا
آخرین جملات افراد مختلف قبل از مرگ
آخرین کلمات یک خلبان : ببینم چرخها باز شدند یا نه؟
آخرین کلمات یک خونآشام : نه بابا خورشید یه ساعت دیگه طلوع میکنه!
آخرین کلمات یک داور فوتبال : نخیر آفساید نبود!
آخرین کلمات یک دربان : مگه از روی نعش من رد بشی...
آخرین کلمات یک دوچرخه سوار : نخیر تقدم با منه!
آخرین کلمات یک دیوانه : من یه پرنده ام!
آخرین کلمات یک شکارچی : مامانت کجاست کوچولو؟...
آخرین کلمات یک غواص : نه این طرفها کوسه وجود نداره...
آخرین کلمات یک فضانورد : برای یک ربع دیگه هوا دارم...
آخرین کلمات یک قصاب : اون چاقو بزرگه رو بنداز ببینم...
آخرین کلمات یک قهرمان : کمک نمیخوام، همه اش سه نفرند...
آخرین کلمات یک کارآگاه خصوصی : قضیه روشنه، قاتل شما هستید!
آخرین کلمات یک کامپیوتر : هارددیسک پاک شده است...
آخرین کلمات یک گروگان : من که میدونم تو عرضه ی شلیک کردن نداری...
آخرین کلمات یک متخصص آزمایشگاه : این آزمایش کاملاً بی خطره...
آخرین کلمات یک متخصص خنثی کردن بمب: این سیم آخری رو که قطع کنم تمومه...
آخرین کلمات یک معلم رانندگی : نگه دار! چراغ قرمزه!
آخرین کلمات یک ملوان: من چه می دونستم که باید شنا بلد باشم؟
آخرین کلمات یک ملوان زیردریایی: من عادت ندارم با پنجره بسته بخوابم...
آخرین کلمات یک سرباز تحت آموزش هنگام پرتاب نارنجک : گفتی تا چند بشمرم؟
سلام دوستان عزیزم امروز می خوام براتون وبلاگ بسیار زیبا قلبی خسته از تپیدن رو معرفی کنم
این وبلاگ که با مطالب عاشقونش و احساسات قشنگش تونسته یک وبلاگ کاملی رو به عمل بیاورد
البته خوب ترکیب و قالب وبلاگشم نسبت به حجم مطالبش عالیه . امیدوارم از این وبلاگ لذت ببرید .
1: اونایی که وقتی داری فیلم میبینی فکر میکنن تو نمیفهمی و هی واست توضیح میدن!
2: اونایی که وقتی کنارت ایستادن برای اینکه حواست به حرفاشون باشه هی با آرنج میزنن به پهلوت!
3: از همه بدتر اونایی که وقتی داری با تلفن حرف میزنی هی میپرسن: کیه؟ کیه؟
اینایی که وقتی میشینن تو ماشین حاضرن ۴۵ دقیقه کمربند ایمنی رو بگیرن تو دستشون ولی این بیلبیلکِشو جا نندازن ؛ کلا آدمای صبورین !!!
دو حالت داره: یا حق با منه ، یا تو نمی فهمی که حق با منه!
اینکه تابستونا گرمه و چرت زدن زیر کولر مرغوبه
اینکه بهار و پاییز هوای دو نفره ست وعاشقی
در اینها نشانه هایی است برای اهل ایمان که فصلی برای کار و تلاش تنظیم نشده، و هم لایعقلون؟
مادر : چی میگی؟ میخوای با یکی همسن بابات ازدواج کنی ؟
دختر : بهم گفته میخواد زنشو طلاق بده
مادر : مگه زنم داره ؟
دختر : آره سه تا هم بچه داره
مادر : وای خدای من ، آخ قلبم !
دختر : ولی خیلی پولداره ، چند تا برج ساخته
که یکی از اونا برج میلاده !
مادر : بگو ببینم خیلی دوستش داری
به موقع از پای فیس بوک بلند بشه و بره دسشویی. . .
این آدم به جایی رسیده که لذتهای دنیا براش تموم شدست و فقط به معنویات فکر می کنه!!
ابتدا سر خود را به چپ و سپس به راست بچرخانید این حرکت را چند بار در موقع تعارف شیرینی، شکلات، تنقلات و غذاهای چرب و چیلی انجام دهید !
حتما لاغر میشوید
میتوانند انسانها را طوری تربیت کنند تا روی لبه استخر بایستند
و برای آنها ماهی پرت کنند!؟
وقتی خوشحالی میری در یخچالو وا میکنی
وقتی ناراحتی میری در یخچالو وا میکنی
وقتی کسلی میری در یخچالو وا میکنی
داری با تلفن حرف میزنی میری در یخچالو وا میکنی
وقتی نمیدونی چته میری در یخچال و وا میکنی
اَصَن باز کردن الکی در یخچال یه حالی میده!!!
ننه جون طرف در اومده میگه ۲۰۱۲ تا سکه مهریه به نیت المپیک لندن!!!
ﺑﺎﺑﺎﻡ ﮔﻔﺖ ﻣﺎﺷﯿﻦ، ﻣﺎﺷﯿﻨﻪ ﺩﯾﮕﻪ ﭼﻪ ﻓﺮﻗﯽ ﺩﺍﺭﻩ ؟
ﺑﺒﯿﻦ ﺍﻻﻥ ﻫﻢ ﻣﺎ ﺗﻮ ﺗﺮﺍﻓﯿﮏ ﮔﯿﺮ ﮐﺮﺩﯾﻢ ﻫﻢ ﺍﯾﻦ ﯾﺎﺭﻭ !!!
ﯾﻌﻨﯽ ﺧﺪﺍ ﻭﮐﯿﻠﯽ ﺗﺎ ﺣﺎﻻ ﺍﯾﻨﺠﻮﺭﯼ ﻗﺎﻧﻊ ﻧﺸﺪﻩ ﺑﻮﺩﻡ !
ﻣﯿﺘﻮﻧﻢ ﺑﻬﺖ ﺍﻋﺘﻤﺎﺩ ﮐﻨﻢ ؟!
ﺩﺭ ﺗﺎﺭﯾﺦ ﺣﺘﯽ یک ﻣﻮﺭﺩ ﻫﻢ ﺟﻮﺍﺏ ﻣﻨﻔﯽ ﺛﺒﺖ
ﻧﺸﺪﻩ !
جمله ” تا۵ دقیقه دیگه آماده ام.” خانوما
و جمله ” تا ۵ دقیقه خونه ام.” آقایون
یه معنی رو میده

این یک تست خودشناسی است که شما می توانید با پاسخ دادن به سوالات خود را محک زده و بدانید که چقدر جسارت دارید؟
و...
بریز - خبرگزاری مهر : متین کودکی 6 ساله که بدنش خاصیت مغناطیسی عجیبی دارد می تواند فلزات و برخی اجسام پلاستیکی را جذب کند که این مورد از موارد خارق العاده در جهان است.
خواهرم دوستشو آورده خونه.مامانم هیچی نگفت
حالا همین دختره رو اگه من آورده بودم.... واویلا بود
همیشه بین بچه ها فرق میذارن بعد می گن نه همشون یه اندازه برامون عزیزن
.
.
.
.: Weblog Themes By Pichak :.