
مداحی
حرم طلا...امام حسین...میمیرم برات...میخوام بیام دم حرمتون...دس بزنم به ضریحتون!!
ملت نمیدونستن باید سینه بزنن یا قربدن...
به قول برو بکس ادامه شعر هم باید اینجوری بوده باشه:
شدم عاشق شمشیرتون،میخوام بیام در رکابتون،حالا میخوام بیام جنگ بکنم، نگو
نه،نگو نمیشه،این قلب من عشقه تازه عاشق ترم میشه...
حالا جنگ!خون!کو اعظم؟ بابا اسمش یزیده نه اعظم! حالا یزیده،پزیده،خزیده،وزیده!!!
هرچی باشه یزید باشه!یزید خره یه دونه باشه! کفشای سیاه پاشه!!
به سلامتیه کامپیوترم :
که تنها دلخوشیمه
صبح که پا میشم اول از همه یاد اون میفتم
تنها کسیه که بهم نارو نمیزنه
هرچی هست بینمون را فاش نمی کنه
فیلم بازی نمیکنه
خودشا فقط و فقط برای من عرضه میکنه نه دیگران
...
سه تا مرد مست سوار تاکسی شدن...
در رو که بستن ، راننده دید خیلی مستن ، سریع ماشین رو روشن کرد بعد زود خاموش کرد گفت:
مسافران عزیز رسیدیم به مقصد..!
مرد اولیه پول میده پیاده میشه...
مرد دومیه نه تنها پول میده بلکه تشکر هم میکنه !
مرد سومیه اما با عصبانیت تمام یه دونه محکم میزنه تو سر راننده !
راننده میگه چرا میزنی..؟
اونم میگه: اینو زدم که درس عبرتی بشه واست از این به بعد تند نری..!
داشتی هممونو به کشتن میدادی مردیکه..!
راننده :-O
من:))))))
مست ها :)
دیــروز صـــبح داشـــتم میـــرفتم مـــدرسه..؟؟!!!
خـــیلی خســـته و عـــصبانی از ایـــنکه از خـــواب بــیدارم کردن...
داشـــتم آش و لاش راه میرفتــــم کـــه...
یـــدف دیـــدم یـــه چـــی خـــورد بـــه دســـته چپــم..؟؟!!!
نگـــو 405 ایه آیـــنه بـــغلــش خورده به دســـته من...!!
ســـریع داد زدم:هـــــــــــــــوی یـــابو چــــه خــبــــــــرتــــــه؟؟؟!!!!!!!!!!!!
یـــارو ده متـــر جلـــوتر زد رو تـــرمز ســـرشو آورد بـــیرون گــفت:داداش شرمنده!!!حـــواسم نبــــود!!!
مـــــن:مــــخلصتم داداش عیـــبی نداره...
اوف!! اگه بدونین چه حالی میده وقتی معلما ورقه های امتحانا رو میدن ، ما میگردیم توش تا یه نمره از معلم بگیریم ، وقتی میگیریم انگار دنیا رو بهمون دادن !!حالا لذتی ک تو دسکاری کردن ورقه نمره گرفتنش بماند !!
شما مث من بودین ایا؟
سر و ته پفکو تف تفى میکردین بعدش ب هم وصلش میکردین
دراز ک میشد حس میکردین برج ایفل رو ساختین؟
خدایی خیلی کیف میکردم با این کارا
تازه باش سیگار و خیلی چیزای دیگه هم درست میکردم
ما اوجوبه ای بودیما
من نمیدونم چرا هر وقت که کامپیوتر رو خاموش می کنم تازه یادم میوفته
که با کامپیوتر چی کار داشتم !...
شومام اینجورین ؟؟؟؟
حسنی نگو جوون بگو
علاف و چش چرون بگو
موی ژلی ،ابرو کوتاه ،زبون دراز ، واه واه واه
نه سیما جون ،نه رعنا جون
نه نازی و پریسا جون
هیچ کس باهاش رفیق نبود
تنها توی کافی شاپ
نگاه می کرد به بشقاب !
باباش می گفت : حسنی می ری به سر بازی ؟
نه نمی رم نه نمی رم
به دخترا دل می بازی ؟!
نه نمی دم نه نمی دم
گل پری جون با زانتیا
ویبره می رفت تو کوچه ها
گلیه چرا ویبره میری ؟
دارم میرم به سلمونی
که شب برم به مهمونی
گلی خانوم نازنین با زانتیای نقطه چین
یه کمی به من سواری می دی ؟!
نه که نمی دم
چرا نمی دی ؟
واسه اینکه من قشنگم ، درس خونم وزرنگم
اما تو چی ؟
نه کا رداری ؟ نه مال داری ؟ فقط هزار خیال داری
موی ژلی ،ابرو کوتاه ، زبون دراز ،واه واه واه
در واشد و پریچه
با ناز اومد توو کوچه
پری کوچولو ، تپل مپولو ، میای با من بریم بیرون ؟
مامان پری ،از اون بالا
نگاه می کرد توو کوچه را
داد زد وگفت : اوی ! بی حیا
برو خونه تون تورا بخدا
دختر ریزه میزه
حسابی فرز وتیزه
اما تو چی ؟
نه کار داری ؟ نه مال داری ؟ فقط هزار خیال داری
موی ژلی ،ابرو کوتاه ،زبون دراز ،واه واه واه
نازی اومد از استخر
تو پوپکی یا نازی ؟
من نازی جوانم
میای بریم کافی شاپ؟
نه جانم
چرا نمی ای ؟
واسه اینکه من صبح تا غروب ،پایین ،بالا ،شمال ،جنوب ،دنبال یک شوهر خوب
اما تو چی ؟
نه کار داری ؟ نه مال داری ؟ فقط هزار خیال داری
موی ژلی ،ابرو کوتاه ،زبون دراز ،واه واه واه
حسنی یهو مثه جت
رسید به یک کافی نت
آن شد ورفت تو چت رووم
گپید با صدتا خانووم!
هیشکی نگفت کی هستی ؟
چی کاره ای چی هستی ؟
تو دنیای مجازی
علافی کرد وبازی
خوشحال وشادمونه
رفت ورسید به خونه
باباش که گفت: حسنی برات زن بگیرم ؟
اره می خوام اره میخوام
حسنی اومد موهاشو
یه خورده ابروهاشو
درست وراست وریس کرد
رفت و توو کوچه فیس کرد
یه زن گرفت وشاد شد
زی زی شد و دوماد شد
منبع:جالب انگیز پریسا
آخرین جملات افراد مختلف قبل از مرگ
آخرین کلمات یک خلبان : ببینم چرخها باز شدند یا نه؟
آخرین کلمات یک خونآشام : نه بابا خورشید یه ساعت دیگه طلوع میکنه!
آخرین کلمات یک داور فوتبال : نخیر آفساید نبود!
آخرین کلمات یک دربان : مگه از روی نعش من رد بشی...
آخرین کلمات یک دوچرخه سوار : نخیر تقدم با منه!
آخرین کلمات یک دیوانه : من یه پرنده ام!
آخرین کلمات یک شکارچی : مامانت کجاست کوچولو؟...
آخرین کلمات یک غواص : نه این طرفها کوسه وجود نداره...
آخرین کلمات یک فضانورد : برای یک ربع دیگه هوا دارم...
آخرین کلمات یک قصاب : اون چاقو بزرگه رو بنداز ببینم...
آخرین کلمات یک قهرمان : کمک نمیخوام، همه اش سه نفرند...
آخرین کلمات یک کارآگاه خصوصی : قضیه روشنه، قاتل شما هستید!
آخرین کلمات یک کامپیوتر : هارددیسک پاک شده است...
آخرین کلمات یک گروگان : من که میدونم تو عرضه ی شلیک کردن نداری...
آخرین کلمات یک متخصص آزمایشگاه : این آزمایش کاملاً بی خطره...
آخرین کلمات یک متخصص خنثی کردن بمب: این سیم آخری رو که قطع کنم تمومه...
آخرین کلمات یک معلم رانندگی : نگه دار! چراغ قرمزه!
آخرین کلمات یک ملوان: من چه می دونستم که باید شنا بلد باشم؟
آخرین کلمات یک ملوان زیردریایی: من عادت ندارم با پنجره بسته بخوابم...
آخرین کلمات یک سرباز تحت آموزش هنگام پرتاب نارنجک : گفتی تا چند بشمرم؟
سلام دوستان عزیزم امروز می خوام براتون وبلاگ بسیار زیبا قلبی خسته از تپیدن رو معرفی کنم
این وبلاگ که با مطالب عاشقونش و احساسات قشنگش تونسته یک وبلاگ کاملی رو به عمل بیاورد
البته خوب ترکیب و قالب وبلاگشم نسبت به حجم مطالبش عالیه . امیدوارم از این وبلاگ لذت ببرید .
1: اونایی که وقتی داری فیلم میبینی فکر میکنن تو نمیفهمی و هی واست توضیح میدن!
2: اونایی که وقتی کنارت ایستادن برای اینکه حواست به حرفاشون باشه هی با آرنج میزنن به پهلوت!
3: از همه بدتر اونایی که وقتی داری با تلفن حرف میزنی هی میپرسن: کیه؟ کیه؟
اینایی که وقتی میشینن تو ماشین حاضرن ۴۵ دقیقه کمربند ایمنی رو بگیرن تو دستشون ولی این بیلبیلکِشو جا نندازن ؛ کلا آدمای صبورین !!!
دو حالت داره: یا حق با منه ، یا تو نمی فهمی که حق با منه!
اینکه تابستونا گرمه و چرت زدن زیر کولر مرغوبه
اینکه بهار و پاییز هوای دو نفره ست وعاشقی
در اینها نشانه هایی است برای اهل ایمان که فصلی برای کار و تلاش تنظیم نشده، و هم لایعقلون؟
مادر : چی میگی؟ میخوای با یکی همسن بابات ازدواج کنی ؟
دختر : بهم گفته میخواد زنشو طلاق بده
مادر : مگه زنم داره ؟
دختر : آره سه تا هم بچه داره
مادر : وای خدای من ، آخ قلبم !
دختر : ولی خیلی پولداره ، چند تا برج ساخته
که یکی از اونا برج میلاده !
مادر : بگو ببینم خیلی دوستش داری
به موقع از پای فیس بوک بلند بشه و بره دسشویی. . .
این آدم به جایی رسیده که لذتهای دنیا براش تموم شدست و فقط به معنویات فکر می کنه!!
ابتدا سر خود را به چپ و سپس به راست بچرخانید این حرکت را چند بار در موقع تعارف شیرینی، شکلات، تنقلات و غذاهای چرب و چیلی انجام دهید !
حتما لاغر میشوید
میتوانند انسانها را طوری تربیت کنند تا روی لبه استخر بایستند
و برای آنها ماهی پرت کنند!؟
وقتی خوشحالی میری در یخچالو وا میکنی
وقتی ناراحتی میری در یخچالو وا میکنی
وقتی کسلی میری در یخچالو وا میکنی
داری با تلفن حرف میزنی میری در یخچالو وا میکنی
وقتی نمیدونی چته میری در یخچال و وا میکنی
اَصَن باز کردن الکی در یخچال یه حالی میده!!!
ننه جون طرف در اومده میگه ۲۰۱۲ تا سکه مهریه به نیت المپیک لندن!!!
ﺑﺎﺑﺎﻡ ﮔﻔﺖ ﻣﺎﺷﯿﻦ، ﻣﺎﺷﯿﻨﻪ ﺩﯾﮕﻪ ﭼﻪ ﻓﺮﻗﯽ ﺩﺍﺭﻩ ؟
ﺑﺒﯿﻦ ﺍﻻﻥ ﻫﻢ ﻣﺎ ﺗﻮ ﺗﺮﺍﻓﯿﮏ ﮔﯿﺮ ﮐﺮﺩﯾﻢ ﻫﻢ ﺍﯾﻦ ﯾﺎﺭﻭ !!!
ﯾﻌﻨﯽ ﺧﺪﺍ ﻭﮐﯿﻠﯽ ﺗﺎ ﺣﺎﻻ ﺍﯾﻨﺠﻮﺭﯼ ﻗﺎﻧﻊ ﻧﺸﺪﻩ ﺑﻮﺩﻡ !
ﻣﯿﺘﻮﻧﻢ ﺑﻬﺖ ﺍﻋﺘﻤﺎﺩ ﮐﻨﻢ ؟!
ﺩﺭ ﺗﺎﺭﯾﺦ ﺣﺘﯽ یک ﻣﻮﺭﺩ ﻫﻢ ﺟﻮﺍﺏ ﻣﻨﻔﯽ ﺛﺒﺖ
ﻧﺸﺪﻩ !
جمله ” تا۵ دقیقه دیگه آماده ام.” خانوما
و جمله ” تا ۵ دقیقه خونه ام.” آقایون
یه معنی رو میده

این یک تست خودشناسی است که شما می توانید با پاسخ دادن به سوالات خود را محک زده و بدانید که چقدر جسارت دارید؟
و...
بریز - خبرگزاری مهر : متین کودکی 6 ساله که بدنش خاصیت مغناطیسی عجیبی دارد می تواند فلزات و برخی اجسام پلاستیکی را جذب کند که این مورد از موارد خارق العاده در جهان است.
خواهرم دوستشو آورده خونه.مامانم هیچی نگفت
حالا همین دختره رو اگه من آورده بودم.... واویلا بود
همیشه بین بچه ها فرق میذارن بعد می گن نه همشون یه اندازه برامون عزیزن
.
.
.
داشتم میر فتم دیدم گرفت نشست گفتم بذار بپرسم ببینم میاد نمیاد دیدم میگه نمی خوام بیام بذار برم بگیرم بخوام
وقتی تخم مرغ به وسیله یک نیرو
از خارج می شکند ، یک زندگی به پایان می رسد.
وقتی تخم مرغ به وسیله نیرو
از داخل می شکند ، یک زندگی آغاز می شود.
تغییرات بزرگ
همیشه از داخل انسان آغاز می شود.
معلم عصبی دفتر را روی میز کوبید و داد زد : سارا…دخترک خودش را جمع و جور
کرد ، سرش را پایین انداخت و خودش را تا جلوی میز معلم کشید و با صدای
لرزان گفت : بله خانم؟
معلم که از عصبانیت شقیقه هایش می زد ، به چشمهای سیاه و مظلوم
دخترک خیره شد و داد زد : ((چند بار بگم مشقاتو تمیز بنویس و دفترت رو
سیاه و پاره نکن ؟ ها؟فردا مادرت رو میاری مدرسه می خوام در مورد بچه ی
بی انظباطش باهاش صحبت کنم ))
دخترک چانه لرزانش را جمع کرد …بغضش را به زحمت قورت داد و آرام گفت :
خانوم …مادم مریضه … اما بابام گفته آخر ماه بهش حقوق میدن … اونوقت
میشه مامانم رو بستری کنیم که دیگه از گلوش خون نیاد …اونوقت میشه
برای خواهرم شیر خشک بخریم که شب تاصبح گریه نکنه … اونوقت …
اونوقت قول داده اگه پولی موند برای من هم یه دفتر بخره که من دفترهای داداشم
رو پاک نکنم و توش بنویسم …
اونوقت قول می دم مشقامو بنویسم …
معلم صندلیش را به سمت تخته چرخاند و گفت : بشین سارا …
و کاسه اشک چشمش روی گونه خالی شد …
معلم قصه گو،برقانون سیاه تخته نوشت: بابانان داد،بابا نان دارد،ان مردامد،ان مردزیرباران امد. کسی ازپشت نیمکت خاطرات نسل سوخته براشفت وگفت: اقااجازه!چرادروغ می گویید؟ …معلم اواری از یخ بر وجودش قندیل شد و با کمی مکث،گفت:دروغ چرا؟ همکلاسی گفت :پدرم نان نداد،پدرم نان ندارد،پدرم رفت ،هرگزنیامد. پدرم زیرباران رفت ودیگرنیامد. سکوتی خشن برشهرک سردکلاس فائق شد. معلم، تن لخت تخته را ازدروغ پاک کردوبازغالی که درجیبش داشت نوشت: بابانان نداد،بابانیامد،بابازیرباران رفت وهرگزنیامد!
مقاصد گردشگری معرفی شده در این مطلب، از میان شهرهای مختلف دنیا انتخاب شده اند زیرا هزینه سفر به آنها تقریبا پایین است. این شهرها را بر اساس قیمت خطوط هوایی، داشتن هتل های نوساز، پیشرفت فرهنگ شهری، واحد پول و ... به عنوان شهرهای زیبای دنیا که هزینه سفر کمی دارند، انتخاب کرده ایم. برخی از این مکان ها، همچون ایرلند شمالی به دلیل داشتن جاذبه های گردشگری منحصر به فرد و جدید بیشتر برای ما جالب بودند. برخی دیگر نیز همچون Loire Valley فرانسه نسبت به سال های گذشته هزینه های سفر کمتری دارند.
و...
معمولا باید یک لایه نازک 1/0میلیمتری از کرم روی پوست قرار گیرد. بعضیها معتقدند هرچه بیشتر کرم استفاده شود، بهتر است اما این کار فایده ندارد و اثر کرم را افزایش نمیدهد. تقریبا یک گرم از کرم را میتوان برای سطحی حدود 10در10 سانتیمتر از سطح پوست استفاده کرد اما یک گرم یعنی چقدر؟ استفاده از «واحد بندانگشت» که بعضی از افراد به آن عادت دارند، برای مشخص کردن مقدار کرم موردنیاز نواحی مختلف بدن مناسب است.
و...
ورزش برای نوزادان باید به گونهای باشد که به آنها بیاموزد چگونه به تدریج از حواس پنجگانه خود برای شناسایی محیط اطرافشان استفاده کنند.طبیعی است که هر نوزاد به سمت رنگهای شاد و براق جذب شود.باید فعالیتهای ورزشی را که برای آنها انتخاب میکنید به گونهای باشند که نوزاد هر چه بهتر محیط نزدیک خود را بشناسد و سپس به تدریج موفق به کشف دنیاهای دورتر شود.کنجکاوی نوزاد در این سن بسیار طبیعی است و مادامی که والدین در حین انجام هر نوع فعالیت در کنار او باشند،خطری متوجه او نخواهد بود.فعالیتهای بسیاری وجود دارد که در کنار بازی یک جلسه آموزشی هم محسوب میشود.در این مطلب ما بعضی فعالیتهای ساده برای نوزاد را به شما معرفی میکنیم:
فشار توپ
فشردن یک توپ کوچک، تنشهای عصبیای را که در انگشتان و دستهای شما متمرکز شدهاند، خالی میکند.
قدبلندی
فرض کنید، قد شما بهقدری کوتاه است که فقط چند سانتیمتر از زمین فاصله دارد. بعد احساس کنید که در حال رشد هستید و ذره ذره قد میکشید. با این کار یک حس سبکی تمام بدن شما را فرا میگیرد.
قدم اول
مهمترین قدم برای رسیدن به آرامش در زمان انجام کار، آن هم در کوتاهترین زمان و کمترین مدت، این است که شما تصمیم بگیرید آرامش داشته باشید. پس از همین حالا تصمیم بگیرید.
قدم زدن
وقتی نگرانیهای شما زیادتر میشود، وقتی مشکلات شما را از پا میاندازد. کار خود را کنار بگذارید و به سرعت شروع کنید به قدم زدن.
قهوه نخوردن
اگر در طول روز وعده های کوچک با تناوب بیشتر بخورید، وضعیت تناسب اندام تان در شرایط بهتری قرار می گیرد.
آنچه به جز هنر بازیگری بازیگران برای بینندگان و طرفداران هنرمندان اهمیت دارد، این است که ستاره های سینما معمولا سالم به نظر می رسند. آنها به اقتضای دیده شدن و البته کار سختی که دارند باید حواس شان به سلامت و همچنین رژیم غذایی شان باشد. ما در اینجا می خواهیم شما را با این رموز آشنا کنیم؛ ۷ رازی که مشهورترین ستاره های سینمایی را سالم نگه داشته است.
چای سبز لاغر نگه تان می دارد
می دانید چرا چای سبز می تواند تناسب اندام شما را حفظ کند؟ چون سرشار از آنتی اکسیدان است، آب بدن را تامین می کند و به دلیل داشتن پلی فنول از رشد سلول های سرطانی پیشگیری می کند. چای سبز به دلیل خواصی که دارد باعث سوزاندن چربی های اضافی در بدن می شود، زیرا از انتقال قند در میکروارگانیسم های چربی جلوگیری می کند و با کاهش سطح چربی بد LDL سطح چربی خوب یعنی HDL را افزایش می دهد. این چای سرعت سوخت و ساز بدنتان را افزایش داده و به این ترتیب موجب کاهش وزنتان می شود. اگر از آن دسته افرادی هستید که استرس باعث تحریک اشتهای تان می شود باید بدانید بهتر است در این مواقع چای سبز نوش جان کنید.
چقدراین لحظه دلگیره
گناهی گردن مانیست
همش تقصیر تقدیره
نگام کن لحظه ی رفتن
چه تلخه این هم آغوشی
چه وحشتناکه دل کندن
چقدر سخته فراموشی
پرازبغضم پرازگریه
پرازتلخی وشیرینی
حلالم کن دارم میرم
منوهرگز نمی بینی
حلالم کن اگه دستام
به دستای توعادت کرد
آخه دنیای عاشق کش
به ما دوتا خیانت کرد
کلاف آرزوهامو
چراهیشکی نمی بافه
برای ما دوتا عاشق
جدایی دورازانصافه
تمام سهم من از تو
یه حلقه س که توو دستامه
تمام سهم تو ازمن
یه عشق بی سرانجامه
تو بارونی ترین ابری
من از پاییز لبریزم
چه معصومانه می باری
چه مظلومانه می ریزم

بذار اسمم روی اسم تو بمونه
نذار این جدایی دستمو بخونه
نذار این روزای خوبمون تموم شه
نمیخوام که زندگیم بی تو حروم شه
دل من هیچکسو غیر تو نمیخواد
با دل هیشکی جز تو راه نمیاد
آخه تو عشقمی جز تو کیو دارم
که شبا سر روی شونهاش بذارم
بی تو تموم دنیام
بی تو حرومه رویام
این دل بی تو میمیره
دنیام بی تو هیچه
عطر تو میپیچه
این دل بی تو میمیره
فکر میکردم که برات زیادیم خسته شدی
عزیزم نفهمیدم شاید تو وابسته شدی
کاش بدونی نگاتو به یه دنیا نمیدم
عشق من بودیو بودنتو نفهمیدم
بی تو تموم دنیام
بی تو حرومه رویام
این دل بی تو میمیره
دنیام بی تو هیچه
عطر تو میپیچه
این دل بی تو میمیره
معلم عصبی دفتر را روی میز کوبید و داد زد : سارا...دخترک خودش را جمع و جور کرد ، سرش را پایین انداخت و خودش را تا جلوی میز معلم کشید و با صدای لرزان گفت : بله خانم؟
معلم که از عصبانیت شقیقه هایش می زد ، به چشمهای سیاه و مظلوم دخترک خیره شد و داد زد : (چند بار بگم مشقاتو تمیز بنویس و دفترت رو سیاه و پاره نکن ؟ ها؟
فردا مادرت رو میاری مدرسه می خوام در مورد بچه ی بی انظباطش باهاش صحبت کنم )
دخترک چانه لرزانش را جمع کرد... بغضش را به زحمت قورت داد و آرام گفت :
خانوم... مادرم مریضه... اما بابام گفته آخر ماه بهش حقوق میدن... اونوقت میشه مامانم رو بستری کنیم که دیگه از گلوش خون نیاد... اونوقت میشه برای خواهرم شیر خشک بخریم که شب تاصبح گریه نکنه... اونوقت...
اونوقت قول داده اگه پولی موند برای من هم یه دفتر بخره که من دفترهای داداشم رو پاک نکنم و توش بنویسم...
اونوقت قول می دم مشقامو بنویسم...
معلم صندلیش را به سمت تخته چرخاند و گفت : بشین سارا...
و کاسه اشک چشمش روی گونه خالی شد...
۱- یادتونه سر کلاس تخته پاک کن رو خیس می کردیم می کشیدیم رو تخته فکر می کردیم خیلی تمیز شد بعد که تخته خشک می شد می دیدم چه گندی زدیم…! الان همین حس رو نسبت به زندگی دارم
بقیه در ادامه مطلب...
و...
.: Weblog Themes By Pichak :.