تاريخ : 19 اسفند 1391برچسب:, | 9:39 | نویسنده : admin

من سفر را دوست دارم. همیشه با اشتیاق برای سفر برنامه ریزی می‌کنم و مقدماتش را فراهم می‌آورم. اما همیشه، درست شب قبل از سفر، یک ابر بزرگ سیاه می‌آید و در دلم جا خوش می‌کند. و تا به نیمه راه نرسیده‌ام هوای دلم آفتابی نمی‌شود. هر چه سفردورتر باشد، خصوصاً اگر تنها باشم، این ابر بزرگتر و تیره‌تر است و زودتر می‌آید و دیرتر می‌رود. سرتان را درد ندهم. مدتی‌ست که ابری سیاه تمام هوای دلم را گرفته و مه آلوده کرده است. به همین خاطر دل و دماغ نوشتن وبلاگ را نداشتم. و مدتی وقفه افتاد. حالا هم به خاطر آن چند دوست خوب و مهربانی که گاهی در این کلبه را می‌زنند و با خنده و مهربانی می‌پرسند که "چرا چای تازه روی میز نیست؟" و انگار گله می‌کنند که: "خسته شدیم از این چایی‌های کهنه دم و کهنه جوش! " بر آن شدم که در این کلبه‌ی مجازی را باز کنم و روی میز را گردگیری کنم و چایی دم بگذارم و قندان را پر کنم .... اما به قول حافظ: "کی شعر تر انگیزد، خاطر که حزین باشد؟"

چه باک! مگر این کلبه نامش "داستانک‌های یک زندگی ساده" نیست. به خودم می‌گویم که اگر خاطرات همین چند روز اخیر از زندگی ساده‌ات را تعریف کنی، می‌شود یک "نوشته". میهمانان این کلبه که انتظارِ "چای دارجیلینگ اعلا" با "بیسکویت کره‌ای" ندارند. اگر به کلبه‌ی محقر تو آمده‌اند به همین چای وطنی قند پهلو خواهند ساخت....

هفته‌ی پیش دوستی عزیز خبر داد که: "چند تا بلیط جشنواره‌ی فیلم فجر دارم" وپرسید که: "می آیی؟" من نه به خاطر جشنواره، نه به خاطر فیلم، به خاطر دیدار دوستی عزیز شاید، گفتم: "بله"

رفتیم به سینما فلسطین و فیلم "کلاس هنرپیشگی" را دیدیم. کارگردانش علیرضا داود نژاد. فیلم ماجرای خانواده‌ای بزرگ بود که بر سر ارث و میراث و مال و منال مرتب دعوایشان می شد و بر سر هم با قهر فریاد می‌زند و دل مادرشان را خون می‌کردند و این که پسر پولدار و بی اخلاق، به راحتی می‌توانست، معشوق را از چنگ عاشق به در آورد و .... آخرش هم در یک فضای غیرواقعی ناگهان همه چیر دوباره خوب می‌شد و عاشق و معوق به هم می‌رسیدند.

ساعتی بعد از پایان فیلم، در رستورانی در همان حوالی مشغول شام خوردن بودیم. خود آقای داود نژاد، کارگردان فیلم هم با ما بود. به او گفتم که فیلم‌هایش را از زمانیکه سنم اجازه می‌داده است، یعنی از "نیاز" به بعد، دنبال کرده‌ام.

گفتم که در فیلم‌های قبلی‌اش، پایان خوش داستان بخشی از خود ماجرا بود. در این فیلم اما پایان خوش به بهای عبور از واقعیت و ورود به فضایی شبه سورئالیستی اتفاق می‌افتد. با توجه به این که پر واضح است که آن خانوادده نمادی از جامعه‌ی امروزی ماست، به نظر می‌رسد که شما از اصلاح امور در واقعیت و در جهان بیرونی نا امید شده‌اید. کارگردان این حرفم را تایید کرد. اما حرف بعدی‌ام را نه. حرف بعدی این بود که:

در پایان فیلم، از زبان مادر می‌گویید که چاره‌ی همه‌ی آن گرفتاری‌ها و بی اخلاقی‌ها و بی‌مهری‌ها، عشق است. آیا فکر نمی‌کنید که چاره "عشق" نیست، بلکه "آزادی" است؟ آقای داود نژاد غیر مستقیم مخالفت کرد و گفت: بالاخره نظر مادر ما (هنرپیشه فیلم) همین بوده که راه چاره عشق است!

شب خوبی بود. دوغ نعنایی گلپایگان که روی میز بود بر خاطره انگیزی آن شب افزود.....

همین حرف خودم را که آزادی چاره گر تر از عشق است، امشب با استاد مصطفی ملکیان مطرح کردم. او اما تایید کرد و گفت که در این حرف با من هم باور است.

در موسسه‌ی رویان کنار هم نشسته بودیم. سخن از مسائل اخلاقی و حقوقی کاهش و سقط جنین بود. من چنین گفتم که تا مفهوم کرامت انسانی در بحث‌های اخلاق پزشکی با شایستگی در نظر گرفته نشود، تعارض میان اخلاق و حقوق باقی خواهد ماند. آقای ملکیان اما گفت که کرامت انسانی مفهومی دینی و عرفانی است. من برآن بودم که کرامت انسانی مفهومی فرا دینی و متعلق به هر دو حوزه‌ی دینی و  عرفی است.

گفتگویمان بعد از صرف شام، ایستاده و موقع خداحافظی، ادامه پیدا کرد. استاد ملکیان معتقد بود که باید از واژه‌ی ارزش ذاتی استفاده کنیم. زیرا کرامت انسانی به نوعی وام گرفتن واژه از سیاق کاملاً دینی است. من اما همچنان فکر می‌کنم که کرامت انسانی که ریشه در واژه‌ی پهلوی "گرامیک" دارد و همان گرامای انسان است، برآوردگار مفهوم ارزش ذاتی هم هست. البته من باید بیشتر فکر کنم. شاید نکته‌ای باسد که نفهمیده‌ام یا از آن غفلت کرده‌ام. قرار شد که استاد ملکیان را بیشتر ببینیم و گفتگو کنیم.

الآن ساعت ده شب است. جمعه شب. من به سوی بستر می‌روم که بخوابم. ابرم هم با من می‌آید. وقتی می‌خوابم آسمان خوابم ابری است. بیدار هم که می‌شوم آسمان دلم ابری است. آسمان شهر اما چه ابری باشد و چه آفتابی، آلوده و خاکستری است. شهر بی موسیقی و بی عشق من! دوریت برایم سخت خواهد بود!



تاريخ : 19 اسفند 1391برچسب:, | 8:59 | نویسنده : admin

*طرف به مامانش ميگه : ننه, دختر سكينه خانومو برام ميگيري ؟ ننش ميگه به اون شيردادم نميشه.ميگه خب دختر عفت خانوم چطوره ؟ ميگه به اونم شير دادم نميشه, ميگه والا من نميدونم تو ننه مايي يا گاو محله!!!{-18-}

-----------------------------------------------------


یه همسایه پیری داریم، کلیپ کامران و هومن و دیده میگه چقدر این زن و شوهر بهم میان!{-15-}{-33-}

-----------------------------------------------------


*رفتم کلانتری میگم گوشیم رو گم کردم. میگه کجا گم گردی؟
میگم پارک. میگه چرا رفتی پارک؟؟؟؟{-51-}(غلط کردم)

-----------------------------------------------------


از این بوگیرهای توالت که اسانس کاپوچینو و یا قهوه داره اصلا نخرید

 

چون وقتی که میرید کافی شاپ تا براتون قهوه و یا نسکافه میارن، خاطرات زنده می شه!{-32-}

-----------------------------------------------------


غضی به دوست دختر خارجيش ميگه i love you دختره ميگه i love you too غضی ميگه i love you three دختره ميگه what? غضی ميگه كيلووات مگاوات تف به قبر بابات اينقدر با من يكي بدو نكن!!!!!!!{-1-}

-----------------------------------------------------


فردا امتحان دارم!
هوچیم نخوندم!

همه با هم،همنوا شویـــــم:

مکــــــــــن ای صبح طلـــــــــوع!(2مرتبه){-47-}{-47-}{-47-}

 



تاريخ : 19 اسفند 1391برچسب:, | 10:0 | نویسنده : admin
عشوه ی شتری که میگن اینه ها :)))





اینم از حسادت زنانه!






ههههههههههه







برو ادامه مطلب 


ادامه مطلب
تاريخ : 19 اسفند 1391برچسب:, | 8:52 | نویسنده : admin

مامان جونم مگه من خيارم؟؟ كه منو اينجا ميشوري؟؟


 


چقدر نازه

 

فقط موندم اون لگن چیه پشت پراید پارک کردن 

( سایز تصویر یه خورده بزرگه، نصفش معلوم نیست :(

برای دیدن تصویر کامل کلیک کن)



تاريخ : شنبه 6 مهر 1392برچسب:, | 1:22 | نویسنده : admin

                                      دوست پسر, جهیزیه, مطالب خنده دار

 

 

وقتی یه مرد معتاد میشه : اگه زنش زن بود و به فکر زندگیش بود این بیچاره به این روز نمی افتاد، بدبختی اینا رو به این روز می کشه دیگه!!

وقتی یه زن معتاد میشه: ای وای!!! خاک بر سرش ! بیچاره شوهرش دلش به چی خوشه ! چه جوری اینو تحمل میکنه؟؟

 

وقتی یه دختر یه کم به خودش میرسه : اوه! اوه ! ننه بابا داشت جمش می کردن!! اینا همش واسه جلب توجه دیگه!!! اینا دنیا و آخرت ندارن که!!!

وقتی یه پسر تیپ میزنه: چه پسر خوش پوشیه…هزار ماشاا… چه تیپی داره… میمیرن واسش دخترا

 

وقتی یه دختر از دار دنیا یه دونه دوست پسر داره : چی بگم والا!!! حجب و حیا دیگه جا نداره تو این مملکت!! دیدیش … بزا دهنم بسته باشه…

وقتی یه پسر ۱۰ تا دوست دختر داره : بزنم به تخته اینقدر خاطر خواه داره، خدا وکیلی بهترین دخترا میرن طرفش… ولش نمی کنن که…

 

وقتی یه آقای محترم!!! خیابون رو با پیست اتومبیلرانی اشتباه می گیره : لامذهب عجب دست فرمونی داره…

وقتی یه خانم مثلاً یادش بره راهنما بزنه: ترمز وسطیه…. بابا برو آشپزخونه قرمه سبزیتو بپز!!! والااااااا

 

وقتی بچه خوب تربیت شده باشه: میبینی؟ بچه ام مثل باباشه، اصلا موفقیت تو خونواده ما ارثیه

وقتی بچه تو یه درس نمره اش بشه ۷۵/۱۹: بله دیگه! خانم یا پی قر و فرشه یا با این دوست موستاش در حال فک زدن و ولگردیه

 

وقتی تو یه جمع ، آقا پسری سر و زبون دار داره مجلس رو گرم می کنه: هزار ماشالا!!!!!!! روابط عمومیش بیسته؟؟؟!!!

شرایط بالا برای یه دختر: اوه ! اوه! دختره لوده سبک!!! خانم باش

 

نظر مادر شوهر در اول زندگی: میبینی شانس ما رو ؟ دختره فقط ۲۰ میلیون جهیزیه آورده ، نمی دونم این پسره شیفته چی این عفریته شد!!!

باز هم همون مادر شوهر: دیگه چی می خواد؟ گل پسرم یه خونه ۴۰ متری تو نقطه صفر مرزی داره، از خداشم باشه ..



تاريخ : شنبه 4 مرداد 1392برچسب:, | 1:22 | نویسنده : admin

 

 
دخترها:
1- توي ماهيتابه روغن ميريزن
2- اجاق گاز زير ماهيتابه رو روشن ميكنن
3- تخم مرغها رو ميشكنن و همراه نمك توي ماهيتابه ميريزن
4- چند دقيقه بعد نيمروي آماده رو نوش جان ميكنن

پسرها:
1- توي كابينتهاي بالايي آشپزخونه دنبال ماهيتابه ميگردن
2- توي كابينتهاي پاييني دنبال ماهيتابه ميگردن و بلاخره پيداش ميكنن
3- ماهيتابه رو روي اجاق گاز ميذارن
4- توي ماهيتابه روغن ميريزن
5- توي يخچال دنبال تخم مرغ ميگردن
6- يه دونه تخم مرغ پيدا ميكنن
7- چند تا فحش ميدن
8- دنبال كبريت ميگردن
9- با فندك اجاق گاز رو روشن ميكنن و بوي سركه همراه دود آشپزخونه رو بر ميداره
10- ماهيتابه رو ميشورن (بگو چرا روغنش بوي ترشي ميداد!)
11- ماهيتابه رو روي اجاق گاز ميذارن و توش روغن واقعي ميريزن
12- تخم مرغي كه از روي كابينت سر خورده و كف آشپزخونه پهن شده رو با دستمال پاك ميكنن
13- چند تا فحش ميدن و لباس ميپوشن
14- ميرن سراغ بقالي سر كوچه و 20 تا تخم مرغ ميخرن و برميگردن
15- تلويزيون رو روشن ميكنن و صداش رو بلند ميكنن
16- روغن سوخته رو ميريزن توي سطل و دوباره روغن توي ماهيتابه ميريزن
17- تخم مرغها رو ميشكنن و توي ماهيتابه ميريزن
18- دنبال نمكدون ميگردن
19- نمكدون خالي رو پيدا ميكنن و چند تا فحش ميدن
20- دنبال كيسهء نمك ميگردن و بلاخره پيداش ميكنن
21- نمكدون رو پر از نمك ميكنن
22- صداي گزارشگر فوتبال رو ميشنون و ميدون جلوي تلويزيون
23- نمكدون رو روي ميز ميذارن و محو تماشاي فوتبال ميشن
24- بوي سوختگي رو استشمام ميكنن و ميدون توي آشپزخونه
25- چند تا فحش ميدن و تخم مرغهاي سوخته رو توي سطل ميريزن
26- توي ماهيتابه روغن و تخم مرغ ميريزن
27- با چنگال فلزي تخم مرغها رو هم ميزنن
28- صداي گــــــــــل رو از گزارشگر فوتبال ميشنون و ميدون جلوي تلويزيون
29- سريع برميگردن توي آشپزخونه
30- تخم مرغهايي كه با ذرات تفلون كنده شده توسط چنگال مخلوط شده رو توي سطل ميريزن
31- ماهيتابه رو ميندازن توي سينك
32- دنبال ظرفهاي مسي ميگردن
33- قابلمهء مسي رو روي اجاق گاز ميذارن و توش روغن و تخم مرغ ميريزن
34- چند دقيقه به تخم مرغها زل ميزنن
35- ياد نمك ميفتن و ميرن نمكدون رو از كنار تلويزيون برميدارن
36- چند ثانيه فوتبال تماشا ميكنن
37- ياد غذا ميفتن و ميدون توي آشپزخونه
38- روي باقيماندهء تخم مرغي كه كف آشپزخونه پهن شده بود ليز ميخورن
39- چند تا فحش ميدن و بلند ميشن
40- نمكدون شكسته رو توي سطل ميندازن
41- قابلمه رو برميدارن و بلافاصله ولش ميكنن
42- چند تا فحش ميدن و انگشتهاشون كه سوخته رو زير آب ميگيرن
43- با يه پارچهء تنظيف قابلمه رو برميدارن
44- پارچه رو كه توسط شعله آتيش گرفته زير پاشون خاموش ميكنن
45- نيمروي آماده رو جلوي تلويزيون ميخورن و چند تا فحش ميدن
cook cook cook cook cook cook cook cook cook cook


تاريخ : شنبه 9 تير 1392برچسب:, | 1:21 | نویسنده : admin

 

 

 

چرا مردها دارای وجدان پاکی هستند؟ به این دلیل که هیچ گاه از آن استفاده نمی کنند

چرا روانکاوی مردها خیلی سریع تر نسبت به خانم ها انجام می پذیرد؟
زیرا هنگامیکه زمان بازگشت به دوران کودکی فرا می رسد، مردها همان جا قرار دارند

شباهت آقایون با آگهی های بازرگانی چیست؟ شما نمی توانید یک کلمه از حرف های آنها را باور کنید و هیچ چیز برای زمانی بیش از 60 ثانیه دوام نمی آورد

ورزش کنار دریای آقایون چیست؟
هر موقع خانمی را می بینند شکم هایشان را تو می دهند

به یک مرد با نصف مغز چه می گویند؟
با استعداد

خدا بعد از خلق مرد ها چه گفت؟
من می تونم کارمو بهتر از این انجام بدم

در آمریکا به یک مرد باهوش و با استعداد چه می گویند؟ توریست

یک وضعيت غير قابل كنترل چیست؟
صد و چهل و چهار مرد در يک اتاق

برای درست کردن پاپ كُرن به چند مرد نیاز است؟سه تا، یک نفر ماهیتابه را بر روی گاز نگه میدارد و دو نفر دیگر گاز را تکان می دهند تا گرما به تمام سطح ماهیتابه برسد

آقایون لباس هایشان را چگونه دسته بندی می کنند؟
"کثیف" و " کثیف اما قابل پوشیدن"

تنها یک مرد می تواند یک ماشین ارزان قیمت 2 ميليون توماني بخرد و
یک سیستم صوتی 4 ميليون توماني بر روی آن نصب کند

شما به مردی که همه چیز دارد چه می دهید؟
زنی که به او نشان دهد چگونه می تواند از آنها استفاده کند

چرا مردان تنها در نیمی از زندگی خود با بحران مواجه هستند؟
زیرا آنها در تمام طول زندگی خود در دوران نوجوانی به سر می برند

آینده نگری یک مرد چگونه مشخص می شود؟
به جای یک بطری 2 بطری مشروب بخرد

فرق یک شوهر جدید با یک هاپوي جدید در چیست؟
بعد از یک سال هاپو هنوز هم از دیدن شما به هیجان می آید

نازکترین کتاب دنیا چه نام دارد؟
چیزهایی که مردان در مورد زنان می دانند



تاريخ : شنبه 2 شهريور 1392برچسب:, | 1:21 | نویسنده : admin
 
آقا پسر ها :
۱- با ماشین میرن به بانک، پارک میکنن، میرن دم دستگاه عابر بانک.

۲- کارت رو داخل دستگاه میذارن.

۳- کد رمز رو میزنن، مبلغ درخواستی رو وارد میکنن.

۴- پول و کارت رو میگیرن و میرن.

دختر خانم ها :

۱- با ماشین میرن دم بانک.

۲- به خودشون عطر میزنن.

۳- احتمالاً موهاشون رو هم چک میکنن.

۴- در پارک کردن ماشین مشکل پیدا میکنن.

۵- در پارک کردن ماشین خیلی مشکل پیدا میکنن.

۶- بلاخره ماشین رو پارک میکنن.

۷- توی کیفشون دنبال کارتشون میگردن.

۸- کارت رو داخل دستگاه میذارن، کارت توسط ماشین پذیرفته نمیشه.

۹- کارت تلفن رو میندازن توی کیفشون.

۱۰- دنبال کارت عابربانکشون میگردن.

۱۱- کارت رو وارد دستگاه میکنن.

۱۲- توی کیفشون دنبال تیکه کاغذی که کد رمز رو روش یاداشت کردن میگردن.

۱۳- کد رمز رو وارد میکنن.

۱۴- ۲دقیقه قسمت راهنمای دستگاه رو میخونن.

۱۵- کنسل میکنن.

۱۶- دوباره کد رمز رو میزنن.

۱۷- کنسل میکنن.

۱۸- مبلغ درخواستی رو میزنن.

۱۹- دستگاه ارور (خطا) میده.

۲۰- مبلغ بیشتری رو درخواست میکنن.

۲۱- دستگاه ارور (خطا) میده.

۲۲- بیشترین مبلغ ممکن در خواست میکنن.

۲۳- پول رو میگیرن.

۲۴- برمیگردن به ماشین.

۲۵- آرایششون رو توی آینه عقب چک میکنن.

۲۶- توی کیفشون دنبال سویچ ماشین میگردن.

۲۷- استارت میزنن.

۲۸- پنجاه متر میرن جلو.

۲۹- ماشین رو نگه میدارن.

۳۰- دوباره برمیگردن جلوی بانک.

۳۱- از ماشین پیاده میشن.

۳۲- کارتشون رو از دستگاه عابر بانک بر میدارن. (حواس نمی‌ذاره برای آدم)

 

 

 

۳3- سوار ماشین میشن.

 

۳4- کارت رو پرت میکنن روی صندلی کنار راننده.

۳۵- احتمالاً یه نگاهی هم به موهاشون میندازن.

۳۶- میندازن توی خیابون اشتباه.

۳۷- برمیگردن.

۳۸- میندازن توی خیابون درست.

 

۳۹- پنج کیلومتر میرن جلو. give up

 

 

۴۰- ترمز دستی رو آزاد میکنن. (میگم چرا اینقدر یواش میره) fight



تاريخ : شنبه 23 اسفند 1391برچسب:, | 1:15 | نویسنده : admin
 
اگه دو تا مرد طالب یه زن باشن

اگه دو تا مرد طالب یه زن باشن توی مملکتهای مختلف چی به سر این سه نفر میاد؟

توی ژاپن: جوان اولی از عشق جوان دومی نسبت به دختر محبوبش متاثر میشه و خودکشی می کنه جوان دومی هم از مرگ همنوع خودش اونقدر اندوهگین میشه که خودکشی می کنه بعدش برای دختر ژاپنی هم چاره ای جز خودکشی نیست

توی اسپانیا: مرد اولی توی دوئل ، مرد دومی رو از پای در میاره و با زن محبوبش به آمریکای جنوبی فرار می کنن

توی انگلستان: دو تا عاشق با کمال خونسردی حل قضیه رو به یه شرط بندی توی مسابقه ء اسب سواری موکول می کنن اسب هر کدوم برنده شد ، معشوق مال اون میشه

توی فرانسه: خیلی کم کار به جاهای باریک می کشه دو تا مرد با همدیگه توافق می کنن که خانم مدتی مال اولی و مدتی مال دومی باشه

توی استرالیا: دو تا مرد بر سر ازدواج با معشوق مشترک سالها مشاجره می کنن این مشاجره اونقدر طول می کشه تا یکی از طرفین پیر بشه و بمیره ، یا از یه مرضی بمیره اونوقت اونکه زنده مونده با خیال راحت به مقصودش می رسه

توی قفقاز: جوان اولی دختر محبوب رو بر می داره و فرار می کنه دومی هم دختر رو از چنگ اولی می دزده و پا به فرار می ذاره باز اولی همین کار رو می کنه و این ماجرا دائما« تکرار میشه

توی نروژ: معشوقه ء دو مرد برای اینکه به جدال و دعوای اونها خاتمه بده خودشو از بالای ساختمون مرتفعی میندازه پایین و غائله ختم میشه

توی آفریقا: قضیه خیلی ساده ست و جای اختلاف نیست دو تا مرد ، زنی رو که می خوان عقد می کنن و علاده بر اون ، بیست تا زن دیگه هم می گیرن

توی مکزیک: کار به زد و خورد خونینی می کشه و یکی از طرفین کشته میشه ولی بعدش اونکه رقیبش رو کشته از دختر مورد نظر دلسرد میشه و دخترک بی شوهر می مونه

توی آمریکا: حل قضیه بستگی به زن داره و هر کس رو انتخاب کرد با اون ازدواج می کنه

توی ایران: فقط پول موضوع رو حل می کنه پدر و مادر دختر می شینن با همدیگه مشورت می کنن و خواستگاری که پولدار تر و گردن کلفت تره رو انتخاب می کنن عاشق شکست خورده اگه توی عشقش جدی باشه یا باید خودشو بکشه یا رقیب رو از میدون به در کنه یا افسردگی می گیره


H@B?______________




تاريخ : جمعه 18 اسفند 1391برچسب:, | 23:40 | نویسنده : admin
آورده اند:

پروانه و مگس پرشان را 

با یکدگر معاوضه کردند

اما مگس دوباره

روی زباله بود

پروانه روی لاله



تاريخ : جمعه 18 اسفند 1391برچسب:, | 17:29 | نویسنده : admin

آیا میدانید زیباترین زنان جهان چه کسانی هستند؟

 

در این مطلب شما عزیزان را با زیباترین زنان جهان که علاوه بر زیبای محبوبیت و شهرت خاصی نیز دارند آشنا می شوید.

 

یکی از پر بیننده ترین سایتهای بانوان در یک اقدام جالب با انتشار فهرستی از زیباترین زنان جهان این فرصت را در اختیار کاربران دنیای مجازی قرار داد تا 5 نفر از زیباترین زن های جهان را به سلیقه خود انتخاب کنند ، در این فهرست اسم افراد مشهور و زیبایی به چشم میخورد که 5 نفر از آنها عنوان زیباترین زنان سال 2012 را به خود اختصاص دادند.

 

بروید به ادامه مطلب...



ادامه مطلب
تاريخ : جمعه 18 اسفند 1391برچسب:, | 17:28 | نویسنده : admin

ناگفته های هست ولی مست
مست ولی نیست
در این دار فانی
همه عمرم به این دنیایی فانی
به نیستی رسیدم در اوج هستی
من اینجا میان دلای شکسته
غمی تو سینه دارم
گلو را به بغضی ستادم همیشه
که از پس روز شبی نهفته
ولی در این شب ها
دل من آرام و بی صدا خفته

-0-0-0-0-0-0-0-0-0-0-0

باران بیاید یا نیاید
من باشم یا نباشم
خاطرت باشد یا نباشد
دیگر تنهاییم را با تو هرگز قسمت نمی کنم
حتی نا خوشی هایم را...
و از ته دل به تو می گویم ؛
نا رفیق ! مگر تو با ما بودی ... !؟

-0-0-0-0-0-0-0-0-0-0-0

وقتی پایت خواب می رود نمی توانی درست راه بروی لنگ می زنی!

وقتی قلبت خواب می رود نمی توانی درست فکر کنی عاشق می شوی . . .

-0-0-0-0-0-0-0-0-0-0-0

تاریک ترین ساعت شب درست ساعات قبل از طلوع خورشید است

پس همیشه امید داشته باش . . .

-0-0-0-0-0-0-0-0-0-0-0

صفای ما پابرهنه ها میدونی چیه؟ اینه که هیچ ریگی به کفشمون نیست !

-0-0-0-0-0-0-0-0-0-0-0

لزومی ندارد من همانی باشم که تو فکر میکنی من همانی ام که حتی فکرش را هم نمیتوانی بکنی

-0-0-0-0-0-0-0-0-0-0-0

همیشه میشه تموم کرد، فقط بعضی اوقات دیگه نمی شه دوباره شروع کرد
 



تاريخ : جمعه 18 اسفند 1391برچسب:, | 17:27 | نویسنده : admin

باز باران بی ترانه
گریه هایم عاشقانه
می خورد بر سقف قلبم
یاد ایام تو داشتن
می زند سیلی به صورت
باورت شاید نباشد
مرده است قلبم ز دستت
فکر آنکه با تو بودم
با تو بودم شاد بودم
توی دشت آن نگاهت
گم شدن در خاطراتت
***********
همه نیمکتهای پارک 2 نفره اند...بیخیال رو چمن میشینم!!
.
.
.
.
.
.
.
.
.

 



تاريخ : جمعه 18 اسفند 1391برچسب:, | 17:27 | نویسنده : admin

قرعه کشی که تمام شد

تو به اسم کس دیگری در آمدی !
 تقدیر جای خود...
 
اما لااقل اسم مرا هم در کیسه ات می انداختی



تاريخ : جمعه 18 اسفند 1391برچسب:, | 17:27 | نویسنده : admin

یکی نیست به بعضی ها بگه وقتی به یکی دست میدی حداقل به بقیه پا نده!

******************

زیادی" عاشق نشو
، "زیادی " اعتماد نکن ، چون اون "زیادی" بعدا "زیادی" داغونت میکنه

*********************

به عشق در یک نگاه اعتقاد ندارم ، اما به اینکه یه نفر ، در یک لحظه از چشمت بیافتد شدیدا معتقدم



تاريخ : جمعه 18 اسفند 1391برچسب:, | 17:26 | نویسنده : admin

نامم را پاک کردی ، یادم را چه می کنی؟!
یادم را پاک کنی ، عشقم را چه می کنی؟!
...
اصلا همه را پاک کن ...
هر آنچه از من داری...
از من که چیزی کم نمی شود...
فقط بگو با وجدانت چه می کنی؟!
شاید...؟!
نکند آن را هم پاک کرده ای ؟!!!
نـــــــــــــــــــــــــه!! شدنی نیست...
نمی توانی آنچه رانداشتی پاک کنی!
 



تاريخ : جمعه 18 اسفند 1391برچسب:, | 17:26 | نویسنده : admin

ناشیانه گفتم دوستت دارم ...
که ...
لاشیانه ترکم کردی!!
**********
حسادت نکن !!!!
اینکه بعد از تو بغل گرفته ام زانوی غم است....
**********
عشق مثه نماز خوندن میمونه
نیت که کردی دیگه نباید اطرافتو نگاه کنی
**********
با همه بوده است
عجب هرزه ایست این تنهایی...



تاريخ : جمعه 18 اسفند 1391برچسب:, | 17:25 | نویسنده : admin

روزگاری خواهد رسید...

همچنان كه در آغوش دیگری خفته ای , به یاد من , ستاره ها را خواهی شمرد تا آرام شوی...

دلت هوایم را خواهد كرد

به یاد خواهی آورد با هم بودن هایمان را...

خنده هایمان را...

اشكهایم را...

حرف هایم را...

در آن لحظه در دلت میگویی : دلتنگت شده ام

**********************

قدیما به کسی که به پات می نشست میگفتن "وفادار"

الان میگن "سیریش

**********************

هی رفیق ..

اونیكه دستش و اینقدر محكم گرفتی ..

دیروز عاشق من بود ..

دستات و خسته نكن ..

محكم یا آرام ..

فردا تو هم تنهایی

**********************

یه روزی میرسه که جای خالیم رو با هیچ چیز

نمیتونی پر کنی

 من خاص نبودم

 فقط دوست داشتنم بی ریا بود

و دوست داشتن بی ریا کیمیاست !!!

**********************

آنقدر دوستت دارم که گاهی اوقات یادم می رود تو دوستم نداری


**********************

بدترین حسه دنیا اینه که بدونی کسی که دوسش داری همون اندازه یکی دیگه رو دوس داره



تاريخ : جمعه 18 اسفند 1391برچسب:, | 17:20 | نویسنده : admin
 

آیا به فومن شهر زیبای مجسمه ها سفر کردید؟آیا می دانید  شهرک تاریخی ماسوله که در استان گیلان قرار دارد بعد از ونیز ایتالیا دومین شهرک تاریخی جهان نامیده شده است؟.آیا به قلعه رودخان سفر کردید؟موافقید همه با هم سفر کنیم؟!لبخند

شهر فومن شهر مجسمه‌های رنگین واقع در غرب  استان گیلان،جاذبه‌ای از جاذبه‌های گردشگری این استان است.این لقب  به علت وجود مجسمه‌های متنوع، متعدد و با رنگ‌هایی شاد است که در نقاط مختلف شهر فومن نصب شده است.قلبهر کدام از این مجسمه‌ها نماد و سنبلی از فرهنگ و آداب و رسوم گذشته اهالی این شهر تاریخی و زیبا است.مجسمه های چهاردختران نمادی  از تلاش زنان روستایی و کشاورز این سامان است که هرکدام در دستان خود چهار محصول و سوغات عمده فومن از جمله برنج، چای، کلوچه سنتی و توتون را به همراه دارند.چهار دختران، نشان از اشتغال مردم منطقه به کشاورزی، زراعت برنج و چای دارد.مجسمه‌های شاد و خندان کودکانی در محوطه پارک کودک این شهرستان نشانگر، شادی و شادمانی مردم و وجود بازی‌های محلی و قدیمی در این منطقه هستند مجسمه‌های بزرگ  از میوه‌های گوناگون مانند سیب، هلو، انار و موز وجود داردهمچنین مجسمه های زیبای دیگر مانند مجسمه معروف آناهیتا و سایر مجسمه ها... ،غار تاریخی " فوشه " در روستای فوشه شهرستان فومن قرار دارد و سالانه مسافران زیادی را به سوی خود فرا می خواند تا زیبایی خود را به رخ آنان بکشد.

عکس یکی از مجسمه های چهاردختران در پارک فومن

(خانم مجسمه سلام- لطفا از آن کلوچه های خوشمزه فومن به ما هم تعارف کن دهانمان آب افتادخوشمزهگیلانیان میهمان نوازندقلب)

.مجسمه شکاربانان که در ابتدای راه فومن به ماسوله با تفنگی در دست و مرغابی بر دوش دارد سمبل شکار حیوانات، در میان اهالی روستایی این مرز و بوم است که چشم هر گردشگری را به خود جلب می‌کند.

سوغات شهر فومن

کلوچه سنتی فومن  که مواد اصلی آن را آرد، تخم مرغ، شکر، روغن حیوانی، دارچین، وانیل، جوز و مغز هل تشکیل می‌دهند.خوشمزهغیر از کلوچه سنتی فومن، نان روغنی و نان خشک این شهر و همچنین حلوا کنجدی واگردک (اگرده) از شیرینی‌های محلی تاریخی ماسوله از دیگر سوغات معروف شهر زیبای فومن است.خوشمزه

ساکنان فومن را گیلک‌ها و تالش‌ها تشکیل می‌دهند و روستاهای کوهپایه‌ای واقع در غرب فومن عموما تالش و تالشی زبان هستند .برنجکاری، کشت چای، توتون و پرورش کرم ابریشم از فعالیت‌های اصلی مردم فومن است.فومن بر سر راه شهر تاریخی و زیبای ماسوله و همچنین دژ قدیمی رودخان قرار دارد.از چهره های سرشناس فومن میتوان به آیت الله بهجت فومنی و کیومرث صابری فومنی معروف به  گل آقا و شیون فومنی(شاعر)اشاره کرد.

شهرک تاریخی ماسوله دومین شهرک تاریخی جهان است

تصور کنید حیاط خانه شما پشت بام خانه همسایه شما باشدخیال باطلمعماری ماسوله چنین است.این شهر زیبا بر روی کوه واقع شده و حیاط هر خانه ای پشت بام خانه دیگر می باشد.قلبشهر تاریخی ماسوله پس از ونیز ایتالیا دومین شهر تاریخی جهان است و نام این شهر در فهرست میراث جهانی یونسکو به ثبت رسیده است. شهرک کوهستانی و دلپذیرماسوله  ، شهر پلکانی با قدمت 800 سال ، هر سال پذیرای هزاران گردشگر داخلی و خارجی است که با سفر به این منطقه علاوه بر تماشای معماری خاص این شهر از طبیعت زیبا و چشم نواز آن نیز بهره مند می شوند .کمتر گردشگری است که به گیلان سفر کند و از شهر تاریخی ماسوله دیدن نکند.معماری ماسوله در یک عبارت توصیف می شود :" حیاط ساختمان بالایی ، پشت بام ساختمان پایینی.

 

ساختمانهای این شهر بالای کوه ساخته شده و از 2 طبقه تجاوز نمی کنند و کوچه های باریک و پله های بسیار آن به هیچ وسیله نقلیه موتوری اجازه ورود نمی دهند.

 سوغات ماسوله

چموش-گیوه ، گلیم ،‌ جوراب پشمی ، دستکش کاموایی،چاقو و دست ساخته های فلزی و انواع عروسک از سوغاتی های ماسوله است.

دل نوشته:خدایا از اینکه بهم نعمت بینایی دادی تا بتونم طبیعت زیبای تو رو ببینم و انرژی مثبت بگیرم ازت سپاسگزارم خدایا خیلی دوستت دارمقلب

حالا با هم تشریف می بریم ادامه مطلب و ادامه سفرچشمک



ادامه مطلب
تاريخ : جمعه 18 اسفند 1391برچسب:, | 17:18 | نویسنده : admin
 

حتی یک ورق از کتاب تاریخ ایران نباید مچاله شود.این شعار نیست بلکه "غیرت ایرانی" است.کشور عزیز ایران با تمدن چندهزارساله -روزگاری مهد تمدن جهان بود.بیائید تاریخ ایران را پاس بداریم.کجائید کارگردانان - نویسندگان و هنرمندان تئاتر و عرصه سینما؟سوالچرا بجای فیلمهای کلیشه ای فیلمهای تاریخی نمی سازید؟تعجبشیوا این روزها غمگین استناراحت کشور ترکیه با ساخت سریال ...

بروید به ادامه مطلب...



ادامه مطلب
تاريخ : جمعه 18 اسفند 1391برچسب:, | 17:17 | نویسنده : admin
 

کریسمس مبارکهوراکریسمس (Christmas) یا نوئل نام جشنی است در آیین مسیحیت که به منظور گرامیداشت زادروز حضرت مسیح برگزار می‌شود. هورااعضای بیشتر کلیساهای ارتودوکس در سراسر دنیا  روز 25 دسامبر را به عنوان میلاد مسیح جشن می‌گیرند.ایام 12 روزه کریسمس با سالروز میلاد مسیح در 25 دسامبر آغاز می‌شود و تا جشن خاج‌شویان در روز 6 ژانویه ادامه دارد. هرچند مهم‌ترین عید مذهبی در گاهشمار مسیحی، روز عید پاک (به عنوان روز مصلوب شدن و رستاخیز عیسی) است، اما مردم بسیاری به‌خصوص در کشورهای ایالات متحده و کانادا، کریسمس را مهم‌ترین رویداد سالانه مسیحی محسوب می‌دارند.کریسمس با آیین‌های ویژه‌ای به‌طور مثال آراستن یک درخت کاج، برگزار شده و شخصیتی خیالی به نام بابانوئل در آن نقشی مهم دارد.

مورخان می گویند جشن کریسمس گرچه متعلق به مسیحیان است اما در اصل از ایران باستان و آئین مهر(میترائیسم) گرفته شده است و به همین دلیل با اول دی ماه و شب یلدای ایرانی همزادی و اشتراکات فراوان دارد.

جشن کریسمس

 برگزاری کریسمس در کشورهای مختلف مسیحی بنا به سنت و رسم و رسوم آنان، تفاوت‌هایی نیز با یکدیگر دارد. اما مشترکات این مراسم این است که: مسیحیان برای جشن گرفتن میلاد عیسی مسیح به کلیساها می‌روند، در منزل یک درخت کاج را تزیین و چراغانی می‌کنند و در خیابان‌ها و کوچه‌ها دسته‌دسته سرودهای پرستشی و شکرگزاری اجرا می‌نمایند.کریسمس بر همه مسیحیان جهان مبارکباد با آرزوی سال خوش و پربار برای همههورا

 بابا نوئل کیست؟

بابا نوئل  یک شخصیت تاریخی و داستانی در فرهنگ عامیانه کشورهای غربی و مسیحی است. نام بابانوئل با جشن کریسمس آمیخته شده‌است. بابا نوئل عمدتاً یک پیرمرد چاق با ریش سفید بلند و لباس قرمز است که در روز کریسمس یا شب قبل از آن هدیه‌هایی را برای بچه‌ها می‌آورد .

بابا نوئل  اشاره به نام یکی ازکشیشان مسیحی به نام  سن نیکولاس  دارد که در قرن چهارم میلادی می‌زیست و از اهالی بیزانس و منطقه آناتولی در ترکیه  فعلی بوده‌است. وی به خاطر کمک و دادن هدیه به فقرا شهرت داشت. جسد  (نیکلاس) اکنون در کشور ترکیه مدفون است و به علت مومیایی شدن طبیعی (به علت سرما) هنوز قسمتهایی از آن سالم مانده‌است. دانشمندان در سال 2003 موفق به باز سازی صورت وی از روی استخوانها شدند و با کمال تعجب دریافتند که بابا نوئل واقعی رنگین پوست (پوستی به رنگ قهو ای روشن) بوده‌است.تعجب

مسیحیان اروپایی، آمریکایی،برخی مسیحیان ارمنی و قسمتی از مسیحیان فارسی زبان، در شب کریسمس خود و کودکانشان را برای آمدن «بابا نوئل» آماده می‌نمایند.کودکان جورابهای خود را بر میخهایی در بالای تخت خوابشان می‌آویزند(این نیز از کارهای «نیکلاس» قدیس برداشت شده که جورابهای بچه‌ها را پر از هدایایش می‌کرد)قلباعتقاد بر این است که بابا نوئل از «شومینه» وارد خانه می‌شود.اعتقادشان اینست که خانه بابانوئل و کارخانه اسباب بازی سازی اش در قطب شمال قرار دارد.بابانوئل با نوعی سورتمه که چندین گوزن شمالی آن را می کشند به شهرهای مختلف می‌رود. سورتمه ای که قادر به پرواز است.خیال باطلبابا نوئل می‌داند که کدام بچه در طول سال خوب بوده و کدام بد؟ چون او با خداوند ارتباط دارد. و او فقط به بچه‌های خوب هدیه می‌دهد.فرشتهفرشته

اندیشه نوشت:دور سرم همیشه هزاران علامت سوال می چرخد و یکی از سوالاتم همیشه این بوده که چرا بابا نوئل همیشه هدیه می دهد ولی حاجی فیروز خودمان از مردم پول می گیرد؟؟؟سوالکسی جواب این سوال را می داند؟سوال



تاريخ : جمعه 18 اسفند 1391برچسب:, | 17:15 | نویسنده : admin
 

سعدیا مرد نکونام نمیرد هرگز

مرده آنست که نامش به نکویی نبرند

شیخ الاجل سعدی شیرازی پهلوان واقعی را  دارای اخلاق نیکو می داند نه زور و بازو

داستان پهلوان از گلستان سعدی

عارفی از راهی عبور می کرد پهلوانی را دید که  بسیار خشمگین و عصبانی است به طوری که بر اثر خشم و عصبانیت کف از دهانش بیرون آمده و با هیجان شدید برسر مردی فریاد می کشیدشیطانعصبانیعارف  پرسید:این پهلوان چرا اینگونه خشمگین و عصبانی شده و نعره می کشد؟سوالتعجبگفتند:آن مرد به او دشنام داده است.عارف گفت: این فرومایه - هزار من وزنه بلند می کند ولی طاقت یک ناسزا را ندارد؟؟؟تعجبمتفکراو از لحاظ بدنی پهلوان و قوی ولی از لحاظ روحی بسیار ضعیف و ناتوان است.

 

بروید به ادامه مطلب...



ادامه مطلب
تاريخ : جمعه 18 اسفند 1391برچسب:, | 17:14 | نویسنده : admin
 

آیا ملانصرالدین را می شناسید؟داستانهای ملانصرالدین را دوست دارید؟حکایات پندآموز و زیبا هرگز خواندنشان خالی از لطف نیست درست است در قرن 21 بسر می بریم ولی این حکایات همچنان دوست داشتنی و جذاب هستند.ملانصرالدین شخصیتی داستانی و بذله گو در فرهنگهای عامیانه ایرانی - افغانی- ترکیه ای- عربی - قفقازی - هندی - پاکستانی و بوسنی است. که در یونان هم محبوبیت زیادی دارد این شخصیت در بلغارستان هم شناخته شده است.ملا نصرالدین در ایران و افغانستان بیش از هر جای دیگر بعنوان یک شحصیت بذله گو، اما نمادین محبوبیت دارد.قلب

درباره وی داستان‌های لطیفه‌آمیز فراوانی نقل می‌شود. اینکه وی شخصی واقعی بوده یا افسانه‌ای مشخص نیست. برخی منابع او را واقعی دانسته و معاصر با تیمورلنگ (درگذشته ۸۰۷ ق.) یا حاج بکتاش (درگذشته ۷۳۸ ق.) دانسته اند نزدیک آق شهر از توابع قونیه در ترکیه محلی است که با قفلی بزرگ بسته شده و می‌گویند که قبر ملا نصرالدین است.

او را در افغانستان، ایران و جمهوری آذربایجان ملا نصرالدین، در ترکیه هوجا نصرتین (خواجه نصرالدین) و در عربستان جوحا (خواجه) می‌نامند. مردم عملیات و حرکات عجیب و مضحکی را به او نسبت می‌دهند و به داستان‌های او می‌خندند. قصه‌های او از قدیم در شرق رواج داشته ولی معلوم نیست ریشه آنها از کدام زبان آغاز شده است.

اما داستانهای ملانصرالدین

 داستان فامیل الاغ

 روزی ملانصرالدین الاغش را که خطایی کرده بود می زد,شخصی که از آنجا عبور می کرد اعتراض نمود و گفت: ای مرد چرا حیوان زبان بسته را می زنی؟ملا نصرالدین گفت: ببخشید نمی دانستم که از خویشاوندان شماست اگر می دانستم به او اسائه ادب نمی کردم؟!نیشخند

داستان پرواز در آسمانها

 مردی که خیال می کرد دانشمند است و در نجوم تبحری دارد یک روز رو به ملا کرد و گفت:خجالت نمی کشی خود را مسخره مردم نموده ای و همه تو را دست می اندازند در صورتیکه من دانشمند هستم و هر شب در آفاق و انفس سیر
می کنماز خود راضی.ملا گفت : ایا در این سفرها چیز نرمی به صورتت نخورده است؟دانشمند گفت :اتقاقا چرا؟ملا با تمسخر پاسخ داد: درست است همان چیز نرم دم الاغ من بوده است!خنده

داستان درخت گردو

 روزی ملانصرالدین زیر درخت گردوخوابیده بودخواب که ناگهان گردویی به شدت به سرش اصابت کرد و سرش باد کرد. بعد از آن شروع کرد به شکر کردن مردی از انجا می گذشت وقتی ماجرا را شنید گفت:اینکه دیگر شکر کردن ندارد.ملا گفت: احمق جان نمی دانی اگر به جای درخت گردو زیر درخت خربزه خوابیده بودم نمیدانم عاقبتم چه بود؟!

داستان قیمت حاکم

روزی ملانصرالدین به حمام رفته بود اتفاقا حاکم شهر هم برای استحمام آمد حاکم برای اینکه با ملا شوخی کرده باشد رو به او کرد و گفت : ملا قیمت من چقدر است؟ملا گفت : بیست تومان.حاکم ناراحت شد و گفت : مردک نادان اینکه تنها قیمت لنگی حمام من است.ملا هم گفت: منظورم همین بود و الا خودت  که ارزش نداری! نیشخند

داستان قبر دراز

 روزی ملانصرالدین  از گورستان عبور می کرد قبر درازی را دید از شخصی پرسید اینجا چه کسی دفن است!شخص پاسخ داد : این قبر علمدار امیر لشکر است!ملا با تعجب گفت: مگر او را با علمش دفن کرده اند؟!نیشخند

اندیشه نوشت:همیشه فکر می کنم قبر همه آدمها اندازه اش یکی است پس کسانی که قدشان بلند است یا خیلی چاق هستند چگونه در قبر جا می شوند؟؟؟؟!!!!!امتفکر

داستان خانه عزاداران

 روزی ملانصرالدین در خانه ای رفت و از صاحبخانه قدری نان خواست دخترکی در خانه بود و گفت : نداریم!ملا گفت: لیوانی آب بده!دخترک
پاسخ داد: نداریم!ملا پرسید: مادرت کجاست:دخترک پاسخ داد : عزاداری رفته است!ملا گفت: خانه شما با این حال و روزی که دارد باید همه قوم و خویشان به تعزیت به اینجا بیایند نه اینکه شما جایی به عزاداری بروید!نیشخند

برای خواندن داستانهای دیگر از ملانصرالدین به ادامه مطلب تشریف ببریدچشمک



تاريخ : جمعه 18 اسفند 1391برچسب:, | 17:13 | نویسنده : admin
 



 

 

حکیم ابوالفتح عمر بن ابراهیم خیام نیشابوری فیلسوف-ریاضیدان-منجم و شاعر ایرانی قرن پنجم هجری بوده است کسی که در تمام علوم زمان خود سرآمد بود کسی که تقویم روی میزمان یادگار جاودانه اوست.این تقویم که تقویم جلالی نام دارد(لقب ملکشاه سلجوقی) حاصل تحقیقات و اصلاح تقویم رایج آن زمان توسط خیام و در رصدخانه ای که به دستور ملکشاه سلجوقی تاسیس شده بود می باشد که تا به امروز پابرجاست.خیام شهرت جهانی دارد یکی از حفره های ماه به افتخار خیام"عمرخیام"نامیده شده است.سیارکی در سال 1980 به نام وی نامگذاری شد.در تونس هتلی به نام خیام ساخته شده است.در فرانسه و مصر-شراب هایی به نام خیام تولید می شود همچنین تندیس خیام در بخارست پایتخت رومانی وجود دارد.خیام افتخار ایرانیان است هر شخص ایرانی با هر فرهنگی با هر اعتقادی -نام ایران عزیزمان را در جهان مطرح کند مایه افتخار تمام ایرانیان است متاسفانه برخی از کوته فکران -به استناد چند رباعی که به خیام نسبت داده شده-از خیام بعنوان یک شخص ملحد و بی دین یاد می کنند.اگر هم آن رباعیات از آن خیام باشد ما حق نداریم کسی را که عقایدش مطابق سلیقه ما نیست کافر و بی دین قلمداد کنیم شاعر در قرن پنجم در دوره سلجوقیان عقاید خود را نگاشته اکنون نیز زنده نیست تا از عقایدش دفاع کند.او کسی است که نظامی عروضی سمرقندی او را حجت الحق ابوالفضل بیهقی او را امام عصر خود لقب داده است.او کسی است که برای نخستین بار در تاریخ علم ریاضی به نحو شگفت انگیزی معادله های درجه اول تا سوم را دسته بندی کرد و سپس با استفاده از ترسمات هندسی مبنی بر مقاطع مخروطی توانست برای تمامی آنها راه حلی کلی ارائه کند.رساله وی در جبر و مقابله از مشهورترین رسالات در تاریخ علم ریاضی در جهان است.وی نابغه بود و آثاری دیگر از او در زمینه های مکانیک-هواشناسی -موسیقی و غیره بر جای مانده است.او استاد فلسفه بود تا جایی که او را حکیم دوران و ابن سینای زمان برشمردند.ولی بیشترین شهرت خیام در رباعیات اوست که نخستین بار توسط "فیتز جرالد"انگلیسی ترجمه و در دسترس جهانیان قرار گرفت و نام او را در ردیف چهار شاعر بزرگ جهان یعنی هومر- شکسپیر - دانته و گوته قرار داد.
گر می نخوری طعنه مزن مستان رامتفکربنیاد مکن تو حیله و دستان را

تو غره بدان مشو که می مینخوریمتفکرصد لقمه خوری که می غلام است آن را

آن قصر که جمشید در او جام گرفتمتفکرآهو بچه کرد و شیر آرام گرفت

بهرام که گور می گرفتی همه عمرمتفکردیدی که چگونه گور بهرام گرفت

این کوزه چو من عاشق زاری بوده استمتفکردر بند سر زلف نگاری بوده است

این دسته که بر گردن او می بینیمتفکردستی است که بر گردن یاری بوده است.



ادامه مطلب
تاريخ : جمعه 18 اسفند 1391برچسب:, | 17:12 | نویسنده : admin
 

چارلی چاپلین بازیگر-کارگردان و کمدین بزرگ انگلیسی را همه می شناسید. چارلی چاپلین قصد دارد با ما از آموخته ها و تجربیات خودش سخن بگوید.

بشنوید از آموخته ها و تجربیات ارزشمند چارلی چاپلین از زبان خودش:

"آموخته ام تنها کسی که من را در زندگی شاد می کند کسی است که به من بگوید:تو مرا شاد کردی!"از خود راضی

"آموخته ام هرگز نباید به هدیه ای که از طرف یک کودک باشد نه گفت."

"آموخته ام همیشه برای کسی که به هیچ عنوان قادر به کمک کردنش نیستم دعا کنم"

"آموخته ام گاهی تمام چیزهایی که یک نفر می خواهد فقط دستی است برای گرفتن دست او و قلبی است برای فهمیدن او"

آموخته ام راه رفتن در کنار پدرم در یک شب تابستانی در کودکی-شگفت انگیزترین چیز در بزرگسالی است"خیال باطل

"آموخته ام زندگی مانند دستمال لوله ای است که هر چه به انتهایش نزدیک تر می شویم سریع تر حرکت می کند."-"آموخته ام پول شخصیت نمی خرد"مژه

"آموخته ام که خداوند همه چیز را در یک روز نیافرید پس چه چیز موجب شد من بیندیشم که می توانم همه چیز را در یک روز به دست آورم؟!"سوال

"آموخته ام که چشم پوشی از حقایق- آنها را تغییر نمی دهد."--"آموخته ام این عشق است که زخم ها را شفا می دهد نه زمان"قلب--"آموخته ام زندگی دشوار است اما من از آن سخت ترم."از خود راضی

"آموخته ام فرصت ها هیچگاه از بین نمی رود بلکه شخص دیگری فرصت از دست رفته ما را تصاحب خواهد کرد."بازنده

"آموخته ام آرزویم این است که قبل از مرگ مادرم یکبار بیشتر بگویم که دوستش دارم."دل شکسته

"آموخته ام لبخند ارزان ترین راهی است که می شود با آن نگاه را وسعت داد."

"آموخته ام با پول می شود خانه خرید اما آسایش نه-رختخواب خرید اما خواب نه - ساعت خرید اما زمان نه - مقام خرید اما احترام نه -کتاب خرید اما دانش نه- دارو خرید اما سلامتی نه -آشیانه گرفت اما زندگی نه - و می توان قلب خرید اما عشق نه."متفکر

لطیفه های ریزه میزه

به غنضنفر میگن سخت ترین کار دنیا چیه؟میگه :نمکدان پر کردن.میگن چرا؟سوالمیگه:آخه سوراخش خیلی کوچیکهابله

غنضنفر یک نویسنده است می خواهید شاهکار ادبی او را ببینید؟

"شب بود و خورشید به روشنی می درخشید.پیرمردی جوان یکه و تنها با خانواده اش در سکوت گوشخراش خیابان قدم زنان ایستاده بود."ابلهنیشخند

غضنفر خسیس بود واسه اینکه خرج ازدواجش کم بشه تنها میره ماه عسل.نیشخند

غضنفر یک پازل رو بعد از 3 سال تموم میکنه بهش میگن یکم زیاد طول نکشید؟!میگه :نه بابا روش نوشته 5 تا 7 سال.!

مردی به زنی گفت:خواهم تو را بچشم تا دریابم تو شیرین تری یا زن من! زن با زیرکی پاسخ داد:برو از شوهرم بپرس چون او هر دوی ما را چشیده است(طنز عبید زاکانی).

مردی زرتشتی مرد و قرضی بر عهده او ماند پس مردی پسر او را گفت:خانه ات را بفروش و قرضهای پدرت را بپرداز.پسر گفت:اگر چنان کنم پدرم به بهشت می رود؟گفت: نه - پسر گفت :پس بگذار او در آتش باشد و من در خانه خود به آرامش.(طنز عبید زاکانی)نیشخند

پی نوشت طنز: قابل توجه کسانی که وصیت می کنند فرزندانشان بعد از مرگ برایشان نماز بخوانند و عباداتی را که میت در طول زندگانی خود بجای نیاورده فرزندش انجام دهد-آیا مطمئن هستید فرزندتان بجای شما اینکار را انجام می دهد؟یا واقعا ایمان دارید پول بی زبانی را که می دهید به اشخاصی که برای پدر و مادرتان نماز بخوانند هدر نداده اید؟آیا آنان واقعا اعمال واجبات والدین شما را انجام می دهند یا ...نیشخندبهتر است تا زنده ایم فکر اعمال خود باشیم.



تاريخ : جمعه 18 اسفند 1391برچسب:, | 17:11 | نویسنده : admin
 

در تاریخ مشرق زمین-شیوانا را استاد عشق و معرفت و دانایی می دانند.سخنان و داستانهای شیوانا سراسر پند و اندرز و راهی به سوی شادکامی و موفقیت در زندگی است.

1.زن جوانی نزد شیوانا آمد و گفت که با خانواده شوهرش زندگی می کند و آنها بیش از حد در زندگی او و همسرش دخالت می کنند.شیوانا پرسید:آیا تا بحال به سراغ صندوقچه شخصی تو که از خانه پدرت آورده ای رفته اند؟زن جوان با تعجب گفت: البته که نه.همه حتی همسرم می دانند که آن صندوقچه شخصی من است و هر کس به آن نزدیک شود با بدترین واکنش ممکن از سوی من روبرو می شود.آنها حتی جرات لمس این صندوقچه را هم ندارند.شیوانا با تبسم گفت:خب این تقصیر خودت است که مرز تعریفی خودت را فقط به صندوقچه ات محدود کرده ای . اگر این مرز را تا دیوارهای اتاق شخصی ات گسترش دهی دیگر هیچکس حتی جرات نزدیک شدن به اتاقت را نخواهد داشت چه برسد به دخالت در امور تو.شاید دلیل اینکه دیگران در کارهایت دخالت میکنند این باشد که تو مرزهای حریم خود را مشخص و واضح برایشان تعریف نکرده ای.مژه

2.روزی شیوانا در جمع شاگردانش درس معرفت میداد جوانی از راه رسید و شرمسار و سرافکنده از شیوانا خواست تا اجازه دهد در کلاس او شرکت کند.شیوانا لبخندی زد و جوان را در کنار خود نشاند. یکی از شاگردان با سابقه شیوانا از جا بلند شد وبا صدای بلند گفت:استاد -من چندین بار این جوان را دیده ام که در محله های بدنام شهر-رفت و آمد دارد و کارهای ناشایست می کند.آیا مناسب است که او را در کنار خود جای دهید؟!سوالتعجبشیوانا با خشم از شاگرد قدیمی خود خواست سریع کلاس را ترک کند همه تعجب کردند شاگرد قدیمی سرافکنده با گله از شیوانا پرسید:مگر من چه گناهی کرده ام که مرا بیرون میکنید؟شیوانا با همان عصبانیت گفت:عصبانیبرایم مهم نیست چه گناهی کرده ای! فقط زمانی حق داری به کلاس برگردی که برای من و بقیه شاگردان توضیح دهی که تو خودت در محله بدنام شهر چه میکردی که توانستی این جوان را بارها و بارها در آنجا ببینی و شاهد کارهای نامناسب او باشی!تو خودت آنجا چه میکردی؟نیشخند

3.زن جوانی همراه همسرش کنار دیوار ایستاده بود و به شدت اشک میریخت.شیوانا از آنجا رد می شد وقتی گریه زن را دید ایستاد و علت را از او پرسید.زن گفت:همسرم جوان است و گاه گاه با کلامی زشت مرا میرنجاند.! او مرد خوبی است تنها عیبی که دارد بددهنی و زشت کلامی اوست که گاهی اشکم را در می آورد.شیوانا با تاسف سری تکان داد و خطاب به مرد گفت:هیچ انسانی لیاقت اشکهای انسان دیگر را ندارد و اگر انسان لایقی در دنیا پیدا شد او هرگز دلش نمی آید که دل کسی را به درد و اشک او را درآورد.

4.از شیوانا پرسیدند:وفادارترین مردی که دیدی که بود؟گفت:جوانی که هنوز ازدواج نکرده بود و هنوز نمی دانست همسرش کیست و چه شکل و قیافه ای خواهد داشت اما با این وجود هرگاه با دختری جوان روبرو میشد شرم و حیا پیشه میکرد و خود را کنار می کشید او وفادارترین مردی بود که در تمام عمرم دیده ام.(قابل توجه آقایان چشم چران-قدری خجالت بکشید و قابل توجه آقایان طرفدار چند همسری -قدری وفادار باشید اگر خودتان خواهر دارید راضی می شوید دامادتان به خواهرتان خیانت کند؟زن برده نیست.)نیشخندخنده

5.شیوانا در مجلسی نشسته بود.شخصی بدقیافه از در وارد شد.مردی که در کنار شیوانا نشسته بود با صدایی که تقریبا همه می توانستند بشنوند گفت:من از قیافه این آدم اصلا خوشم نمی آید نمی دانم خداوند عالم چرا به این قیافه های زشت-اجازه دنیا آمدن می دهد.من اگر قدرت داشتم نسل این قبیل موجودات را از روی زمین پاک میکردم. با این جمله همه نگاهها به سمت شخص بدقیافه برگشت او مدتی با شرمساری به جمع خیره شد سپس برخاست تا مجلس را ترک کند. شیوانا هم بلافاصله برخاست تا همراه او مجلس را ترک کند جمعیت ناگهان به خود آمدند و از شیوانا دلیل ترک نابهنگام مجلس را پرسیدند. شیوانا با ناراحتی سمت مرد بدزبان برگشت و گفت:دنیا برای خوش آمدن من و تو خلق نشده که به خودمان حق بدهیم دیگران را در حضور در آن محروم سازیم صاحب دنیا کس دیگری است من و تو فقط چند صباحی حضور داریم اگر دوست نداری قیافه بعضی آدمها راببینی می توانی بلافاصله از جا برخیزی و به جای دیگر بروی یعنی همین کاری که من الان دارم انجام می دهم شیوانا این را گفت و به همراه مرد بد قیافه مجلس را ترک کرد.قهر



تاريخ : جمعه 18 اسفند 1391برچسب:, | 16:53 | نویسنده : admin
 

فلفل قرمز دارای اثر ضددرد است

دانشمندان دانشگاه بوفالو کشف کرده اند که آلکالوئید کپسای سین که موجب طعم تند فلفل قرمز می شود می تواند در تسکین درد ماهیچه و مفصل نیز کارساز واقع شود.

به گزارش گروه ترجمه سلامت نیوز،محققان می گویند که این ترکیب پایانه های اعصاب حسی که مسئول دریافت درد و گرما است را بر می گرداند. رسپتورها مانند یک درگاه برای اعصاب عمل می کنند ، زمانی که تحریک می شوند گشوده شده و کلسیم خارجی وارد آن می شود تا زمانی که رسپتور خاموش شود.

این فرآیند را حساسیت زدایی گویند. جریان کلسیم تغییری ایجاد می کند که در نتیجه سیگنال درد تشخیص داده می شود. به عبارت دیگر رسپتورها به خودی خود حساسیت زدایی نمی شوند. اما میزان پاسخ آن متغیر می شود و ترکیب کپسای سین به عنوان یک داروی درد کش، باعث تسکین درد می شود، بدون اینکه به خودی خود باعث تحریک و آزردگی شود.



تاريخ : جمعه 18 اسفند 1391برچسب:, | 16:52 | نویسنده : admin
 

بفرماييد لواشك پر خاصيت

بروید به ادامه مطلب...



ادامه مطلب
تاريخ : جمعه 18 اسفند 1391برچسب:, | 16:50 | نویسنده : admin
 

پرتقال را از اطراف و دور تا دور، دورانی مثل سیب پوست کرده و جدا کنید.پرتقال پوست شده را از وسط کاملا باز کرده و پوست آن را به شکل گل در آورده در وسط آن قرار دهید و روی میوه های با پوست یا وسط ظرف میوه های پوست شده ی آماده قرار دهید



تاريخ : 18 اسفند 1391برچسب:حمام زنانه, | 16:45 | نویسنده : admin

آیا داستان مردی را که در حمام زنانه کار می کرد را شنیده اید؟؟؟!مردی که سالیان سال همه را فریب داده بودشیطاننام این مرد نصوح بود نصوح مردى بود شبیه زنها ،صدایش نازک بود صورتش مو نداشت و اندامی زنانه داشت او مردی شهوتران بود با سواستفاده از وضع ظاهرش در حمام زنانه کار مى کرد و کسى از وضع او خبر نداشت او از این راه هم امرارمعاش میکرد هم ارضای شهوتعصبانی گرچه چندین بار به حکم وجدان توبه کرده بود اما هر بار توبه اش را می شکست. او دلاک و کیسه کش حمام زنانه بود. آوازه تمیزکارى و زرنگى او به گوش همه رسیده و زنان و دختران و رجال دولت و اعیان و اشراف دوست داشتند که وى آنها را دلاکى کند و از او قبلاً وقت مى گرفتند تا روزى در کاخ شاه صحبت از او به میان آمد.دختر شاه به حمام رفت و مشغول استحمام شد.درست مانند این عروسک باب اسفنجیلبخند

 

 

از قضا گوهر گرانبهاى دختر پادشاه در آن حمام مفقود گشت ، از این حادثه دختر پادشاه در غضب شدهعصبانی دستور داد که همه کارگران را تفتیش کنند تا شاید آن گوهر ارزنده پیدا شود  . کارگران را یکى بعد از دیگرى گشتند تا اینکه نوبت به نصوح رسید او از ترس رسوایى ، حاضر نـشد که وى را تفتیش ‍ کنند، لذا به هر طرفى که مى رفتند تا دستگیرش کنند، او به طرف دیگر فرار مى کرد و این عمل او سوء ظن دزدى را در مورد او تقویت مى کرد و لذا مأمورین براى دستگیرى او بیشتر سعى مى کردند. نصوح هم تنها راه نجات را در این دید که خود را در میان خزینه حمام پنهان کند،نگران ناچار به داخل خزینه رفته و همین که دید مأمورین براى گرفتن او به خزینه آمدند و دیگر کارش از کار گذشته و الان است که رسوا شود به خداى تعالى متوجه شد و از روى اخلاص توبه کرد در حالی که بدنش مثل بید می‌لرزید با تمام وجود و با دلی شکسته گفت گفت: خداوندا گرچه بارها توبه‌ام بشکستم، اما تو را به مقام ستاری ات این بار نیز فعل قبیحم بپوشان تا زین پس گرد هیچ گناهی نگردم و از خدا خواست که از این غم و رسوایى نجاتش دهد.نصوح از ته دل توبه واقعی نمود ناگهان از بیرون حمام آوازى بلند شد که دست از این بیچاره بردارید که گوهر پیدا شد. پس از او دست برداشتند و نصوح خسته و نالان شکر خدا به جا آورده و از خدمت دختر شاه مرخص ‍ شد و به خانه خود رفت.

او عنایت پرودگار را مشاهده کرد. این بود که بر توبه اش ثابت قدم ماند و فوراً از آن کار کناره گرفت.چند روزی از غیبت او در حمام سپری نشده بود که دختر شاه او را به کار در حمام زنانه دعوت کرد، ولی نصوح جواب داد که دستم علیل شده و قادر به دلاکی و مشت و مال نیستم، و دیگر هم نرفت. هر مقدار مالى که از راه گناه کسب کرده بود در راه خدا به فقرا داد و چون زنان شهر از او دست بردار نبودند، دیگر نمى توانست در آن شهر بماند و از طرفى نمى توانست راز خودش را به کسى اظهار کند، ناچار از شهر خارج و در کوهى که در چند فرسنگی آن شهر بود، سکونت اختیار نمود و به عبادت خدا مشغول گردید.

شبی در خواب دیدخواب که ....برای خواندن ادامه داستان تشریف ببرید به ادامه مطلبچشمک

شبی در خواب دید که کسی به او می گوید:"ای نصوح! تو چگونه توبه کرده اى و حال آنکه گوشت و پوست تو از فعل حرام روئیده شده است؟ تو باید چنان توبه کنى که گوشتهاى حرام از بدنت بریزد.» همین که از خواب بیدار شد با خودش قرار گذاشت که سنگهاى سنگین حمل کند تا گوشتهاى حرام تنش را آب کند. نصوح این برنامه را مرتب عمل مى کرد تا در یکى از روزها همانطورى که مشغول به کار بود، چشمش به میشى افتادمژه که در آن کوه چرا میکرد. از این امر به فکر فرو رفت که این میش از کجا آمده و از کیست؟متفکر تا عاقبت با خود اندیشید که این میش قطعاً از شبانى فرار کرده و به اینجا آمده است، بایستى من از آن نگهدارى کنم تا صاحبش پیدا شود . لذا آن میش را گرفت و نگهدارى نمود خلاصه میش زاد ولد کرد و نصوح از شیر آن بهره مند مى شد تا سرانجام کاروانى که راه را گم کرده بود و مردمش از تشنگى مشرف به هلاکت بودند عبورشان به آنجا افتاد، همین که نصوح را دیدند از او آب خواستند و او به جاى آب به آنها شیر مى داد به طورى که همگى سیر شده و راه شهر را از او پرسیدند. وى راهى نزدیک را به آنها نشان داده و آنها موقع حرکت هر کدام به نصوح احسانى کردند و او در آنجا قلعه اى بنا کرده و چاه آبى حفر نمود و کم کم در آنجا منازلى ساخته و شهرکى بنا نمود و مردم از هر جا به آنجا آمده و در آن محل سکونت اختیار کردند، همگى به چشم بزرگى به او مى نگریستند.رفته رفته، آوازه خوبى و حسن تدبیر او به گوش پادشاه آن عصر رسید که پدر آن دختر بود. از شنیدن این خبر مشتاق دیدار او شده، دستور داد تا وى را از طرف او به دربار دعوت کنند. همین که دعوت شاه به نصوح رسید، نپذیرفت و گفت: من کارى و نیازى به دربار شاه ندارم و از رفتن نزد سلطان عذر خواست.

مامورین چون این سخن را به شاه رساندند  بسیار تعجب کردتعجب و اظهار داشت حال که او نزد ما نمی آید ما مى رویم او را ببینیم.پس با درباریانش به سوى نصوح حرکت کرد، همین که به آن محل رسید به عزرائیل امر شد که جان پادشاه را بگیرد، پس پادشاه در آنجا سکته کرد و نصوح چون خبردار شد که شاه براى ملاقات و دیدار او آمده بود، در مراسم تشییع او شرکت و آنجا ماند تا او را به خاک سپردند و چون پادشاه پسرى نداشت، ارکان دولت مصلحت دیدند که نصوح را به تخت سلطنت بنشانند. چنان کردند و نصوح چون به پادشاهى رسید، بساط عدالت را در تمام قلمرو مملکتش گسترانیده و بعد با همان دختر پادشاه که ذکرش رفت، ازدواج کرد و چون شب زفاف و عروسى رسید، در بارگاهش ‍ نشسته بود که ناگهان شخصى بر او وارد شد و گفت چند سال قبل، میش من گم شده بود و اکنون آن را نزد تو یافته ام، مالم را به من برگردان.

 نصوح گفت : درست است و دستور داد تا میش را به او بدهند، گفت چون میش مرا نگهبانى کرده اى هرچه از منافع آن استفاده کرده اى، بر تو حلال ولى باید آنچه مانده با من نصف کنى. گفت: درست است و دستور داد تا تمام اموال منقول و غیر منقول را با او نصف کنند.آن شخص گفت:بدان اى نصوح، نه من شبانم و نه آن میش است بلکه ما دو فرشته براى آزمایش تو آمده ایم. تمام این ملک و نعمت اجر توبه راستین و صادقانه ات بود که بر تو حلال و گوارا باد، و از نظر غایب شدند...فرشته

داستان زیبای توبه نصوح در مثنوی مولوی هم آمده است.

اندیشه نوشت: توبه نصوح یعنی توبه راستین و واقعی-بیائید با خدا آشتی کنیم نه به خاطر پادشاهی و نه به خاطر ملک سلیمان -همین که خدای مهربان -گوشه چشمی نیم نگاهی به ما کند ما را بس است . از انسانهایی که تسبیح را به خاطر ریا به دست می گیرند و به خاطر ریا پیشانی خود را محکم بر مهر می چسبانند که علامت آن بماند و اینگونه تظاهر به عبادت می کنند بیزارم- توبه و نزدیکی به خداوند فقط و فقط دوستی و محبت به خلق خداست.خوش اخلاق بودن هم عبادت است.کمک به همنوع و وفای به عهد هم عبادت است.کارهایی که نصوح کرد و نزد خداوند محبوب شد.قلب



ادامه مطلب
تاريخ : جمعه 18 اسفند 1391برچسب:, | 16:43 | نویسنده : admin

سلطان سلیمان یکم دهمین پادشاه عثمانی از نظر من پادشاه منفوری است؟چرا؟!سوالحس وطن پرستی می گوید:این سلطان سلیمان یکم که فیلمی هم در مورد زندگی او و سوگلی اش خرم خاتون یکی از زنان حرمسرا در کشور ترکیه ساخته شده و چهره ای غیرواقعی و دروغین از او نمایش داده شده همانی است که بارها به ایران در دوره صفویان و زمان شاه طهماسب در نبردی نابرابر حمله کرد.عصبانیکلافه تاریخ دروغ نمی گوید بیائید زندگینامه اش را با هم مطالعه کنیم.سلیمان عثمانی هم پادشاهی جاه طلب بود مانند سایر پادشاهان جنگید و خون ریخت و غارت کرد.عصبانی


بروید به ادامه مطلب...



ادامه مطلب
تاريخ : جمعه 18 اسفند 1391برچسب:, | 16:41 | نویسنده : admin

بیوگرافی کامل سلیمان سریال حریم سلطان

بیوگرافی سلطان سلیمان,بیوگرافی سلطان سلیمان در سریال حریم سلطان,عکس سلطان سلیمان


هالیت ارگنچ Halit Ergenç یکی از معروفترین بازیگران کشور ترکیه می باشد.این بازیگر معروف در سریال حریم سلطان در نقش محشتم سلطان یا سلطان سلیمان ایفای نقش می کند.

این بازیگر در سریال هزار و یک شب هم در مقابل همسر واقعی اش بازی می کند.

او متولد ۳۰ آوریل ۱۹۷۰ در استانبول ترکیه می باشد.قدش ۱۸۳ است و یک فرزند هم دارد.

نام اصلی سلیمان بازیگر سریال حریم سلطان ، هالیت ارگنش (Halit Ergench) می باشد.

او در تاریخ ۳۰ آوریل سال ۱۹۷۰ میلادی (پنج شنبه ۱۰ اردیبهشت ۱۳۴۹ شمسی) در شهر استانبول در کشور ترکیه متولد شد.

پدر هالیت ارگنش یکی از معروف ترین هنرپیشگان ترکیه است.

او تحصیلات خود را در دانشگاه مهندسی دریایی شروع کرد اما بعد از یک سال انصراف داد و شروع به خواندن اپرا کرد.

Halit Ergench در سال ۲۰۰۸ با بازیگری به نام Gizem Soysaldı ازدواج کرد و بعد از یک سال طلاق گرفت ، او اکنون قصد ازدواج با Bergüzar Korel که هنرپیشه است و از او یک پسر دارد را دارد.

 

 

تصاویر سلطان سلیمان

 

بیوگرافی سلطان سلیمان,بیوگرافی سلطان سلیمان در سریال حریم سلطان,عکس سلطان سلیمان

تصاویر سلطان سلیمان بازیگر سریال حریم سلطان

بیوگرافی سلطان سلیمان,بیوگرافی سلطان سلیمان در سریال حریم سلطان,عکس سلطان سلیمان

تصاویر سلطان سلیمان بازیگر سریال حریم سلطان

 

بیوگرافی سلطان سلیمان,بیوگرافی سلطان سلیمان در سریال حریم سلطان,عکس سلطان سلیمان

تصاویر سلطان سلیمان بازیگر سریال حریم سلطان

 

بیوگرافی سلطان سلیمان,بیوگرافی سلطان سلیمان در سریال حریم سلطان,عکس سلطان سلیمان

تصاویر سلطان سلیمان بازیگر سریال حریم سلطان

بیوگرافی سلطان سلیمان,بیوگرافی سلطان سلیمان در سریال حریم سلطان,عکس سلطان سلیمان

تصاویر سلطان سلیمان بازیگر سریال حریم سلطان

بیوگرافی سلطان سلیمان,بیوگرافی سلطان سلیمان در سریال حریم سلطان,عکس سلطان سلیمان

تصاویر سلطان سلیمان بازیگر سریال حریم سلطان

بیوگرافی سلطان سلیمان,بیوگرافی سلطان سلیمان در سریال حریم سلطان,عکس سلطان سلیمان

تصاویر سلطان سلیمان بازیگر سریال حریم سلطان



تاريخ : جمعه 18 اسفند 1391برچسب:, | 16:23 | نویسنده : admin

نامم را پاک کردی ، یادم را چه می کنی؟!
 یادم را پاک کنی ، عشقم را چه می کنی؟!...
 اصلا همه را پاک کن ...
 هر آنچه از من داری...
 از من که چیزی کم نمی شود...
 فقط بگو با وجدانت چه می کنی؟!

 شاید...؟!
 نکند آن را هم پاک کرده ای ؟!!!
 نـــــــــــــــــــــــــه!! شدنی نیست...

 نمی توانی آنچه رانداشتی پاک کنی!



تاريخ : جمعه 18 اسفند 1391برچسب:, | 16:20 | نویسنده : admin

یه دوست پسر هم نداریم بگه چه خبر عزیزم بگیم داری بابا میشی
.
.
یه دوست پسر هم نداریم هی واسش از جذابیت آقایون کچل بگیم که آخر سر بره دونه دونه موهاشو بکنه جذاب شه
.
.
یه دوست پسر هم نداریم هی بهش بگیم من n تا خواستگار دکتر دارم زود باش تکلیف منو روشن کن
.
.
یه دوست پسر هم نداریم که دیگه هی نگیم من به عشق اعتقادی ندارم
.
.
یه دوست پسر هم نداریم هی انگشتمونو بزنیم به پهلوش دو متر بپره بخندیم بهش
.
.
یه دوست پسر هم نداریم با شماره دوستش امتحانمون کنه ما هم سربلند از امتحان بیایم بیرون
.
.
یه دوست پسر هم نداریم وقتی ناراحتیم الکی از این حرف های امید دهنده بزنه مثلاً همه چی آرومه و اینا
.
.
یه دوست پسر هم نداریم بهش بگیم می خوام پراید بخرم بگه بقیه پولشو من می دم ۲۰۶ بخر
.
.
یه دوست پسر هم نداریم که ثانیه به ثانیه یادآوری کنه که ما فقط دوستای معمولی هستیم



تاريخ : جمعه 18 اسفند 1391برچسب:دوست دختر من نازه, فیسبوک, | 16:19 | نویسنده : admin

ﺍﻓﺘﺎﺩه بودم ﺩﻧﺒﺎﻝ ﯾﻪ ﺩﺧﺘﺮﻩ ، ﻫﯽ پا
 ﻧﻤﯿﺪﺍﺩ....
 ﮔﻔﺘﻢ:ﯾﻪ ﻧﮕﺎﻩ ﺑﻨﺪﺍﺯ ﺷﺎﯾﺪ ﭘﺴﻨﺪﯾﺪﯼ ﺣﺎﻻ
 ﺳﯿﻨﺪﺭﻻ !
 ﺑﻌﺪ ﮐﻠﯽ ﺍﺻﺮﺍﺭ ﺑﺮﮔﺸﺖ ﮔﻔﺖ:
 ﺑﺎﺑﺎ ﻣﻦ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺧﺘﺮﺗﻢ!!!.ﻫﻤﻮﻥ
 ﺍﻭﻝ ﮐﻪ ﭘﻴﺸﻨﻬﺎﺩ ﺩﺍﺩﻱ ﺷﻨﺎﺧﺘﻤﺖ!!.
 ﺑﻌﺪ ﮔﻔﺖ:
 اصن دوس ندارم ﺭﺍﺑﻄﺘﻮﻥ ﺑﻬﻢ ﺑﺨﻮﺭﻩ
 ﺑﺮﻭ ﺑﻬﺶ ﭼﯿﺰﯼ ﻧﻤﯿﮕﻢ
 ﯾﻪ ﻟﺤﻈﻪ ﺟﺎﺧﻮﺭﺩﻡ!.....
 ﮔﻔﺘﻢ ﺟﺪﻱ ﺗﻮ ﺩﻭﺳﺘﺸﻲ؟

 ﯾﻪ ﭘﻮزﺨﻨﺪﯼ ﺯﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ:
 ﭘﺲ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺧﺘﺮ ﺩﺍﺭﯼ ﻭ ﺍﻓﺘﺎﺩﯼ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﻳﮑﻲ
 ﺩﻳﮕﻪ؟؟!ﺑﺮﻭ ﺑﭽﻪ ﺟﻮﻥ ﺑﺮﻭ دنبال بازیت

 



تاريخ : جمعه 18 اسفند 1391برچسب:داستان دختر فراری, فیسبوک, | 16:18 | نویسنده : admin

پدر وارد اتاق دخترش شد و نامه اى رو روى تختخواب ديد
 نامه رو با دستانى لرزان خواند
 متن نامه اين بود:
 با پشيمانى و تأسف شديد بايد بهت بگويم كه من با پسرى كه دوستش دارم فرار كردم
 با اون عشق حقيقى را پيدا كردم و او را خيلى دوست دارم حتى با وجود اينكه در بينى و گوشهايش حلقه ميگذارد و انواع و اقسام خالكوبى روى بدنش دارد بابا فقط اين نيست

 من حامله هستم!

 و او به من ميگويد كه در زندگى خوشبخت خواهيم شد.او تصميم گرفت كه در جنگل باهم زندگى كنيم و بچه هاى زيادى به دنيا بياوريم و اين يكى از آرزوهاى من است

 او به من گفت كه ترياك ضررى برايمان ندارد و اون رو به خاطر دوستاش كه برايمان كوكايين ميارند در مزرعه ميكاريم
 بابا خاطر جمع باش كه ما داريم دعا ميكنيم كه دانشمندان دوايى براى ايدز پيدا كنند چرا كه مرد زندگيم واقعا استحقاقش رو داره
 

 

 

 

برای خوندن بقیه داستان بر روی ادامه مطالب کلیک کنید

 



ادامه مطلب
تاريخ : جمعه 18 اسفند 1391برچسب:دخترای احمق, فیسبوک, | 16:18 | نویسنده : admin

پسر زنگ زد به دوست دخترش گفت: دیگه تموم شد..!!!
 دختر: به همین زودی عوضی؟
 میدونستم اینقدر پستی، واسه همین با 3 تا از دوستات بودم ...!!!
 پسر: ولـــــــــــــی... من امتحانامو گفتم.. :|
 دختر : ببخشید ، گوه خوردم !
 پسر : ببند ..



تاريخ : جمعه 18 اسفند 1391برچسب:یه خواهش کوچولو, فیسبوک, | 16:17 | نویسنده : admin

ﯾـــﻪ ﺧـــــﻮﺍﻫــﺶ ﮐــــﻮﭼــﮏ ﺩﺍﺭﻡ ﺍﺯ ﻫﻤﺘﻮﻥ...
 .
 .
 .
 .
 .
 .
 .
 .
 .
 .
 ﺑﻠﻪ ! ﺍﺯ ﺷﻤﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺩﺍﺭﯼ ﺍﯾﻦ ﭘﺴﺖ ﺭﻭ ﻣﯽ ﺧﻮﻧﯽ ...
 .
 .
 .
 .
 .
 .
 .
 10 ﺛﺎﻧﯿﻪ ﻟﺒﺨﻨـــــﺪ ﺑــــــــــــﺰﻥ ... :) ﻓﻘﻂ ﻫﻤﯿـﻦ !
 ﺍﮔﺮ " ﻟﻄﻒ " ﮐﺮﺩﯼ ﻭ ﺧﻨﺪﻩ ﺭﻭ ﻟﺒﺖ ﺍﻭﻣﺪ ، ﯾﻪ ﮐﺎﻣﻨﺖ ﺍﯾﻦ
 ﺯﯾﺮ بزار ﮐﻪ ﻣﻄﻤﺌﻦ ﺑﺸﻢ ! :)



تاريخ : جمعه 18 اسفند 1391برچسب:امتحان دادن پسر ایرانی, فیسبوک, | 16:17 | نویسنده : admin

فقط یه پسر ایرانی می تونه وقتی از سر جلسه امتحان میاد بیرون با نیشی باز و خیلی خوشحال بگه:

 ریییییییییییدم! یعنی سرخوش تا این حد :))



تاريخ : جمعه 18 اسفند 1391برچسب:خیانت نکنید, فیسبوک, | 16:16 | نویسنده : admin

ﻫﯿﭻ ﻭﻗﺖ ﺑﻪ ﮐﺴﯽ ﺧﯿﺎﻧﺖ ﻧﮑﻨﯿﺪ...
 ﺍﮔﻪ ﺑﺎﻫﺎﺵ ﺧﻮﺷﺤﺎﻝ ﻧﯿﺴﺘﯿﻦ ﺗﺮﮐﺶ ﮐﻨﯿﺪ،ﻫﻤﯿﻦ!
 ﺧﯿﻠﯽ ﺳﺎﺩﻩ ﺍﺳﺖ...
 ﺧﯿﺎﻧﺖ ﺩﺭﺩ ﺩﺍﺭﻩ ، ﺑﺎﻋﺚ ﻣﯿﺸﻪ ﻃﺮﻑ ﻓﮑﺮ ﮐﻨﻪ ﺑﯽ ﺍﺭﺯﺷﻪ، ﺍﺻﻼ ﻧﺎﺑﻮﺩﺵ ﻣﯿﮑﻨﯿﺪ!!!
 ﻧﮑﻨﯿﺪ ﺍﯾﻦ ﮐﺎﺭﻭ،ﺧﯿﺎﻧﺖ ﻧﮑﻨﯿﺪ..



صفحه قبل 1 ... 4 5 6 7 8 ... 24 صفحه بعد