
تا وقتی حرف هایم را شنید
آب شود

من که از شنیدن این آهنگ لذت می برم
دانلود کنید و نظر خودتون رو بگید
چرا عاشق را کور و دیوانه می خوانند؟
ارتباط عشق با دیوانگی و گل رز
زمانهای بسیار قدیم وقتی هنوز پای بشر به زمین نرسیده بود؛.
فضیلت ها و تباهی ها در همه جا شناور بودند.
آنها از بیکاری خسته و کسل شده بودند.
روزی همه فضابل و تباهی ها دور هم جمع شدند خسته تر و کسل تر از همیشه.
ناگهان ذکاوت ایستاد و گفت: بیایید یک بازی بکنیم؛.
مثلا قایم باشک؛ همه از این پیشنهاد شاد شدند و دیوانگی فورا
فریاد زد من چشم می گذارم
و از آنجایی که هیچ کس نمی خواست به دنبال دیوانگی برود همه قبول
کردند او چشم بگذارد و به دنبال آنها بگردد.
دیوانگی جلوی درختی رفت و چشمهایش را بست و شروع کرد به
شمردن ….یک…دو…سه…چهار…همه رفتند تا جایی پنهان شوند؛
لطافت خود را به شاخ ماه آویزان کرد؛
خیانت داخل انبوهی از زباله پنهان شد؛
اصالت در میان ابرها مخفی گشت؛
هوس به مرکز زمین رفت؛
دروغ گفت زیر سنگی می روم اما به ته دریا رفت؛
طمع داخل کیسه ای که دوخته بود مخفی شد.
و دیوانگی مشغول شمردن بود. هفتاد و نه…هشتاد…هشتاد و یک…
همه پنهان شده بودند به جز عشق که همواره مردد بود و نمیتوانست
تصمیم بگیرد. و جای تعجب هم نیست چون همه می دانیم پنهان کردن عشق مشکل است.
در همین حال دیوانگی به پایان شمارش می رسید.
نود و ینج …نود و شش…نود و هفت… هنگامیکه دیوانگی به صد
رسید, عشق پرید و در بوته گل رز پنهان شد.
دیوانگی فریاد زد دارم میام
اولین کسی را که پیدا کرد تنبلی بود؛ زیرا تنبلی، تنبلی اش آمده بود جایی
پنهان شود و لطافت را یافت که به شاخ ماه آویزان بود.
دروغ ته چاه؛ هوس در مرکز زمین؛ یکی یکی همه را پیدا کرد جز عشق.
او از یافتن عشق ناامید شده بود.
حسادت در گوشهایش زمزمه کرد؛ تو فقط باید عشق را پیدا کنی و او
پشت بوته گل رز است.
دیوانگی شاخه چنگک مانندی را از درخت کند و با شدت و هیجان زیاد
ان را در بوته گل رز فرو کرد. و دوباره، تا با صدای ناله ای متوقف
شد . عشق از پشت بوته بیرون آمد با دستهایش صورت خود را پوشانده
بود و از میان انگشتانش قطرات خون بیرون می زد.
شاخه ها به چشمان عشق فرو رفته بودند و او نمی توانست جایی را ببیند.
او کور شده بود.
دیوانگی گفت « من چه کردم؛ من چه کردم؛ چگونه می تواتم تو را درمان کنم.»
عشق یاسخ داد: تو نمی توانی مرا درمان کنی، اما اگر می خواهی کاری بکنی؛ راهنمای من شو.»
و اینگونه شد که از آن روز به بعد عشق کور است
و دیوانگی همواره در کنار اوست
کجا بودی وقتی برات شکستم یخ زده بود شاخه گل تو دستم
کجا بودی وقتی غریبی و درد داشت من تنها را دیونه میکرد
کجا بودی وقتی تو را میخواستم که دستات آروم بشینه تو دستام
کجا بودی وقتی که گریه کردم از تو به آسمون گلایه کردم
کجا بودی وقتی کنار عکسات شبا نشستم به هوای چشمات
کجا بودی تو لحظه نیازم وقتی میخواستم دنیامو بسازم
کجا بودی ببینی من می سوزم عین چشات سیاهه رنگ وروزم
کجا بودی تشنه چشمات بودم نبودی من عاشق دنیات بودم
کجا بودی وقتی دیونت بودم وقتی که بی قرار شونت بودم
کجا بودی وقتی چشام به در بود ترانه هام شکایت سفر بود
نبودی پیش من بی ستاره ترک میخورد دلم به یک اشاره
کجا بودی وقتی که پرپر شدم سوختم و از غمت خاکستر شدم
کجا بودی ببینی خستگیمو آب شدن شمعای زندگیمو
می خندیدم اما تنم می لرزید کجا بودی وقتی چشام می ترسید
کجا بودی وقتی که اشکام میریخت خون جای گریه ازتو چشمام میریخت
کجا بودی وقتی باید می موندی غصه موازلحن صدام می خوندی
کجا بودی وقتی صدات می کردم به آسمون رسید صدای دردم
کجا بودی من از خودم گذشتم هر جا بگی را دنبال تو گشتم
کجا بودی ببینی آبروم مرد اما به خاطر چشات قسم خورد
خنده واسه همیشه از لبام رفت رسیدن از مرمر رویاهام رفت
کوچه انتظار رسید به بن بست دلم میگفت اون سر وعده هاش هست
کجا بودی که از نفس افتادم روزی یه بار زنده شدم جون دادم
وقتی که این بازی ها را میکردی من می دونستم داری برمیگردی
پاهای خسته تو بذار رو چشمام بگو که دیگه نمی ذاری تنهام
بگو هنوز دوستم داری با منی بگو محاله قلبمو بشکنی
کجا بودی ببینی بی ستاره ام ببینی جز تو کسی را ندارم
غم نبودنت مثل آتیشه تو این خط ترانه جا نمیشه

شرطای عاشق بودنو یادت رفت
رفتی سفر چیزای تازه دیدی
دیدی و خط رو اسم من کشیدی
رفتی سفر ترانه ها یادت رفت
تک تک عاشقانه ها یادت رفت
سپردی عشقم و به آب ودریا
قلب مو جا گذاشتی لای ابرا
نگاه مو دادی به باد و بارون
عین یه عابر گوشه خیابون
رفتی سفر بدون یه خاطره
میخواستی عشقم ازتو فکرت بره
رفتی سفر منو فراموش کنی
به حرف آدم عاقلا گوش کنی
رفتی سفر ببینی این دیونه
تا کی میخواد منتظرت بمونه
رفتی سفر اشکم و در بیاری
گفته بودی طاقت شو نداری
رفتی سفرنه خبری نه چیزی
انگارنه انگارکه برام عزیزی
رفتی سفرخیلی چیزا یادت رفت
انگار تمام قصه ها یادت رفت
قولاتو انگار دادی دست نسیم
دورغه که بگم به هم می رسیم
عشقموبخشیدی به کوه ودره
حتی منودوست نداری یه ذره
رفتی سفر جای منو گرفتن
تمام دنیای منو گرفتن
خبر نداشتم میری تنها میشم
تنهاترین عاشق دنیا میشم
گفتی که با سفر عوض نمیشه
عشقی که میمونه واسه همیشه
رفتی وحرفات مثل برفا آب شد
آسمون انگار رو سرم خراب شد
تمام این حرفای خوب یادت رفت
قصه دریا وغروب یادت رفت
پاییز وبرگای طلا یادت رفت
انگار تمام ماجرا یادت رفت
سپردی قلبتو به قلب دیگه
شاید بهت حرفای بهتر میگه
رفتی وپا رو رویاهام گذاشتی
تا ته دنیا چشم به رام گذاشتی
سفر بده کاش نمیرفتی سفر
خیلیه که از تو ندارم خبر
منم میخوام برم یه جای خلوت
بگم به هرچی قهر و دوری لعنت
همین روزا تو داری برمیگردی
ببین با عشق و زندگیم چه کردی
بیا بگو هنوز منو یادت هست
هنوز میشه یه عهد نقره ای بست
یا نمیریم یا دیگه با هم میریم
چون همو یادمون نره کم میریم
کاش بهم میگفتی که نیاز به استراحت داری نه اینکه بخوای
اینجوری عوض بشی .سفر بده خیلی بده
دوست دارم

1- روش جوادی:
یه بار یه جایی که توی دید طرف باشه و بتونه با دو تا شلیک خودشو بهت برسونه یهو غش می کنی و ولو می شی کف زمین.پس از چند دقیقه هذیون گفتن راجع به اینکه پسر اصغر قصاب اومده خواستگاريت اما تو نمی خواهی به اون شوهر کنی/ مثلا به ضرب آب قند به هوش می آیی و وقتی چشمت به طرف می افته یهو بغضت می ترکه و د گریه. وقتی خوب گریه هاتو کردی و پاشدی که بری طرف کلی اصرار میکنه که برسونت.اما از اون اصرار و از تو انکار.خلاصه راه می افتی که بری اما یجوری راه می ری که مطمئن بشی طرف می تونه تا خونتون تعقیبت کنه… تا اینجا تو کار خودتو کردی اما از اینجا به بعدش دیگه با اوس کریمه.
2- روش یاهو مسنجری:
این روش اخیرا کاربرد زیادی پیدا کرده و عمدتا هم به خاطر اینه که لازم نیست مستقیم توی چشمای طرف نگاه کنی و این برای آماتورها هم کمک خبلی بزرگیه.از ایکونهای گوگولی مگولی هم می تونی برای رسوندن مفهوم استفاده کنی.اما بدیشم اینه که بعضی وقتها توی چت یه سو تفاهم هایی پیش می آد که خر بیار و باقالی بار کن!!
نکته:این روش فقط وقتی کاربرد داره که مطلب بطور صریح ادا بشه اما به علت اینکه هیچ موجود اناثی اصولا این کاره نیست پس بهتره که اصلا قیدشو زد!
3-روش بچه خر خونی:
همون داستان جزوه و این که خودت واردی.
نکته:متاسفانه از اونجایی که مجموع دو متغیر زيبايي و خر خونی در مورد دختر جماعت همیشه یه مقدار ثابته بنابراین بهتر که روی این روش خیلی حساب نکنی!
4-روش بد بخت کردن:
جلوی یکی از این لندکروز سیاهها بوسش می کنی که بدونه بخاطر بد بخت کردنش همه کار می کنی.
5-روش مذهبی خفن:
چهل شب جمعه جلوی در خونتون رو جارو می کنی و آجیل مشکل گشا پخش می کنی . تو ی این مدت به هر چی امامزاده و صاحب کرامات هست متوسل میشی و نذر می کنی که اگه حاجتت روا شد هر شب تو سقا خونه آس مم تقی یه شمع روشن کنی …ایشالا که حاجتتو میگیری.
نکته:خواهر التماس دعا
6-روش از ما بهتران:
لازم نیست کاری بکنی. فقط انتخاب کن!
7-روش بچه مثبت:
طرف و به یه کافی شاپ دعوت می کنیو اونجا خیلی معقول و منطقی مساله رو بهش می گی.اونم احتمالا یه فرصتی می خواد که فکر کنه و بعدشم ایشالا که بعله رو می گه.
نکته:تا حالا چیزی خنده دار تر از این شنیده بودی؟
8-روش عرفانی:
میری لب چشمه که آب بیاری می بینی از قضا اونم انجاست.یه جوری که انگار حواست نیست پات می خوره به کوزه طرف و کوزه خورد و خاکشیر می شه.بعد لپات گل می اندازه و با عجله کوزتو پر می کنی و میری. اینجاست که طرف با خودش فکر می کنه:
اگر با من نبودش هیچ میلی چرا ظرف مرا بشکست لیلی
خلا صه خیالت تخت باشه که کارت درسته!
نکته:
این روش در طی تاریخ امتحانشو بخوبی پس داده و بنا براین بسیاری از کارشناسان و صاحبنظران معتقدن که بحران امروز ازدواج در اثر لوله کشی شدن آب بوجود اومده.
9-روش لوس گری:
یه دفعه یه سوسک می بینی و بنا میذاری به جیغ! آ ی جیغ نکش کی بکش.طرف هم که وضع و اینطور می بینه به هر قیمتی شده سوسک و به دیار باقی می فرسته. حالا تو همچین تحویلش می گیری که انگار شیر شکار کرده! و بعدشم مثلا از ترس سوسک یه مدتی خودتو بهش می چسبونی و ازش جدا نمی شی! اگه کارا تا اینجا خوب پیش بره ما بقیش تضمین شدست.
10-روش شهرستانی:
یه بار با چشم گریون و تن لرزون طوری که طرف بشنفه برای دوستت درد دل می کنی که چطوری وقتی داشتی می اومدی یه پسره ی چشم نا پاک تو رو دید زده و بهت متلک پرونده. بعدشم هقی می زنی زیر گریه. اینجاست که دیگه رگ غیرت طرف باد می کنه و حساب یارو با کرام الکاتبینه!
نکته:
اگه کار به خون و خونریزی نکشه می تونی روی موفقییت حساب کنی. اما اوصولا زندگی با این آدم توصیه نمی شه.
بعضی از اونا واقاً می خونند وقتی میرن سر کتاب تا یکی دو ساعت دیگه کلشونو از کتاب بر نمی دارند . عادت دارند زیر مطالب کتاب خط بکشند که بعدا بخونند
بعضی هاشون هم که مثلا درس می خونند کتاب جلوشونه چشمشون هم روی کتابه ولی حواسشون یه جای دیگست ...
یه عده ای هم هستند که به بهونه اینکه مشکل دارن زنگ میزنند خونه دوستشونو دوستشون هم از خدا خواسته حدود یک ساعت و اندی به طوری که اشک و دود تلفن در میاد برای هم قصه بی بی چساره تعریف می کنند.
و اما پسر ها:
یا درس نمی خونند یا وقتی می خواند بخونند باید حسش بیاد. وقتی حسش میاد که شب امتحانه ...
یه کم که درس خوندند یه موردی پیش میاد و بهش خیره می شوند
و به یه چیزی فکر می کنند بعد انگار که درس خوندند بلند میشند میرن استراحت می کنند بعد از یک ساعت استراحت دوباره میرند میشینند فکر می کنند . وقتی فکرشون تموم شد کتاب را ورق میزنند یه کم براندازش میکنند وزنش می کنند استخاره می کنند برای خودشون تقسیمش می کنند میگند تا ساعت فلان اینقدر می خونم تا ساعت فلان اینقدر بعد میرن استراحت کنند . حین استراحت حسشون تموم میشه
حال ندارند برند بخونند ولی چون می دونند فردا امتحان دارند پا میشند میرند سر کتابشون.
همینجور که می خونند هیچی حالیشون نیست چون جای دیگه فکر می کنند(لازم به ذکر است که هیچ وقت در هیچ موقعیتی فکر نمی کنند فقط موقع درس خوندن فکرشون میاد) بعد از نیم ساعت دوباره میرن استراحت، بعد سه ربع استراحت می بینند خیلی دیر شده .دوباره میرنند درس بخونند این بار می خونند یه چیزایی هم یاد میگیرند ولی چیزایی که یاد نمی گیرند را میذارند که فردا از دوستاش بپرسند یه کم به معلمشون فحش میدند می گند اینارو درس نداده . خلاصه آخرش نمیرسند کتاب را تموم کنند فردا میرند میبینند که دوستاشون یه چیزایی می گند که تا حالا به گوششون نخورده بعد اعصابشون خرد میشه اونایی هم که خونده بودند یادشون میره به همین سادگی.
پسرها 1- با داشتن هيکلي ضايع تيشرت تنگ نپوشند و فيگور نگيرند! 2- از کلاس پنجم دبستان صورتشون رو سه تيغه نکنند و after shave نزنند! 3- پس از يافتن اولين مو در پشت لب احساس مردانگي نکنند و به فکر ازدواج نيفتند! 4- در ميهمانيها و محافل خانوادگي احساس بامزگي نکنند و چرت و پرت نگويند! 5- ادعاي با مرامي و با معرفتي و با وفايي و غيره نکنند! 6- کت و شلوار صورتي با بلوز زرد نپوشند و کروات قهوهاي نزنند! 7- احساس با غيرتي نکنند و راه به راه به آبجي کوچيکه گير ندهند! 8- از 9 سالگي پشت ماشين باباشون نشينند و پدر ماشين رو در نيارند! 9- چرت و پرت نگند و از خودشون تعريف نکنند! دخترها 1- با داشتن دماغي تير کموني يا عقابي متاليک به جراح مراجه نکنند! 2- با ديدن يکي خوش تيپتر از خودشون، ميگرن نگيرن و از زور ناراحتي غش نکنند! 3- با داشتن قدي کوتاه کفش پاشنه 60 سانتي نپوشند و احساس قد بلندي نکنند! 4- روزي 24 ساعت با تلفن حرف نزنند! 5- روزي 30-40 هزار تومان آت و اشغال نخرند! 6- از مهموني و عروسي و براي هم خالي نبندند و با خاليبندي لايه اوزون رو سوراخ نکنند! 7- با يه دماغ عمل کرده احساس خوشگلي نکنند و فکر نکنند که مادر زادي همينجوري بودن! 8- مطالب چرت و پرت اين قسمت رو بخونند و از عصبانيت سکته نکنند!
شـوهر مورد علاقه یک دختـر در سنین متفاوت:)
دختر ۱۸ ساله : به قول خودش انقدر خواستگار داره که نمی دونه کدومش رو انتخاب کنه فعلا قصد ازدواج نداره می خواد درس بخونه
دختر ۲۲ ساله : او یک شاهزاده با یک قصر می خواد ادعا می کنه که خیلی واقع بینه ولی مرد ایده آل او باید پول دار خوش قیافه مشهور همیشه در حسابش پول به اندازه کافی باشه وسخاوت مند او بايد شوخ طبع، ورزشكار، شيك پوش، رمانتيك و شـنونده خوبي باشد. بله خصوصيات و صفات آن مرد بسيار طولاني است. دخـتر مـردي را ميخواهد كه او را بپرستد و او را با گذاشتن گلها، هدايا و دادن وعده عشق ابدي و جاويدان تـبديل به الهه گرداند.
دختر ۳۲ ساله : کم کم داره بوی ترشی می یاد دیگه فقط یه مرد خوب می خواد لازم نیست ورزشکار و خوش تیپ و.. باشه یه کار خوب با حقوق مکفی خونه ماشین و حساب بانکی داشته باشه و غذاهایی که دختر درست می کنه رو تحمل کنه کافیه
دختر ۴۲ ساله : تنها یه مرد می خواد (بیچاره ترشید )یه مرد معمولی که ستاره سینما نباشه ورزشکار نباشه اگه یه شکم گنده هم داشت عیب نداره کچل هم بود عیبی نداره فقط یه شوهر باشه
دختر ۵۲ ساله : او فقط مي خواهد… هر چی بود باشه دختر باید خیلی شانس بیاره که مردش انقدر ترسناک نباشه که نوه هاش رو بترسونه راه توالت رو هنوز به یاد داشته باشه دندون مصنوعی هاش رو یادش باشه کجا گذاشته
دختر ۷۲ ساله : تعجب نکنید بعضی دخترا تا این سن هم عمر می کنن ولی مطمئن نیستم مردمورد علاقش هنوز نفس بکشه
نظر یادتون نره:))
لطفا پس از شنیدن صدای بوق ..و پیام های زیر ..پیغام بگذارید :
پیغام گیر حافظ :
تا مگر بینم رخ جانانه ی خود غم مخور!
بشنوی پاسخ ز حافظ گر که بگذاری پیام
زآن زمان کو باز گردم خانه ی خود غم مخور !
پیغام گیر سعدی:
از آوای دل انگیز تو مستم
نباشم خانه و شرمنده هستم
به پیغام تو خواهم گفت پاسخ
فلک را گر فرصتی دادی به دستم
پیغام گیر فردوسی :
نمی باشم امروز اندر سرای
که رسم ادب را بیارم به جای
به پیغامت ای دوست گویم جواب
چو فردا بر آید بلند آفتاب
پیغام گیر خیام:
این چرخ فلک عمر مرا داد به باد
ممنون توام که کرده ای از من یاد
رفتم سر کوچه منزل کوزه فروش
آیم چو به خانه پاسخت خواهم داد!
پیغام گیر منوچهری :
از شرم به رنگ باده باشد رویم
در خانه نباشم که سلامی گویم
بگذاری اگر پیغام پاسخ دهمت
زان پیش که همچو برف گردد رویم!
پیغام گیر مولانا :
بهر سماع از خانه ام رفتم برون.. رقصان شوم!
شوری برانگیزم به پا.. خندان شوم شادان شوم!
برگو به من پیغام خود..هم نمره و هم نام خود
فردا تو را پاسخ دهم..جان تو را قربان شوم!
پیغام گیر بابا طاهر:
تلیفون کرده ای جانم فدایت!
الهی مو به قوربون صدایت!
چو از صحرا بیایم نازنینم
فرستم پاسخی از دل برایت!
وپیغام گیر نیما :
چون صداهایی که می آید
شباهنگام از جنگل
از شغالی دور
گر شنیدی بوق
بر زبان آر آن سخن هایی که خواهی بشنوم
در فضایی عاری از تزویر
ندایت چون انعکاس صبح آزا کوه
پاسخی گیرد ز من از دره های یوش
پیغام گیر شاملو :
بر آبگینه ای از جیوه ء سکوت
سنگواره ای از دستان آدمی
تا آتشی و چرخی که آفرید
تا کلید واژه ای از دور شنوا
در آن با من سخن بگو
که با همان جوابی گویمت
آنگاه که توانستن سرودی است
پیغام گیر سایه :
ای صدا و سخن توست سرآغاز جهان
دل سپردن به پیامت چاره ساز انسان
گر مرا فرصت گفتی و شنودی باشد
به حقیقت با تو همراز شوم بی نیاز کتمان
پیغام گیر فروغ :
نیستم.. نیستم..
اما می آیم.. می آیم ..می آیم
با بوته ها که چیده ام از بیشه های آن سوی دیوار
می آیم.. می آیم ..می آیم
و آستانه پر از عشق می شود
و من در آستانه به آنها که پیغام گذاشته اند
سلامی دوباره خواهم داد
درد دارد ...
وقتي همه چيز را مي داني ...
و فکر مي کنند نمي داني ...
و غصه مي خوري که مي داني ...
و مي خندند که نمي داني .

خاطرات خیلی عجیبند
گاهی اوقات می خندیم
به روزهای که گریه می کردیم
گاهی گریه می کنیم
به یاد روزهایی که می خندیدیم......!
سلام بچه ها.
خوبین؟
راستتش من همین امروز امتحانام تموم شد
درسته دیر تموم شد،ولی خیلی خوشحالم که بالاخره تموم شد.
ولی خب دلم برای دوستام تنگ میشه.
فقط از دوری یکی خوشحالم وگرنه همه ی دوستامو دوست داشتم.
به هر حال می خواستم بگم که من تا یه مدتی نیستم یعنی خب می خوام برم مسافرت.
زود میام.دلم برای همتون تنگ میشه.دعا کنین کارناممو که می گیرم سکته نزنم.
فعلا خدافظ.
یاد باران رفته از یاد!
ارزوها رفته بر باد!
باز باران
باز باران می خورد بر بام خانه
بی ترانه بی بهانه
شاید

که آدم نه خودش میداند دردش چیست و نه هیچکس دیگری …
فقط میدانی که هر چه هوا سردتر میشود ،
دلت آغوش گرمش را میخواهد ...
باران همیشه می بارد
اما مردم ستاره را بیشتر دوست دارند
نامردیست آن همه اشک را به یک چشمک فروختن
سوختم ، خاکسترم آتش گرفت
چشم واکردم ، سکوتم آب شد
چشم بستم ، بسترم آتش گرفت
در زدم ، کس این قفس را وا نکرد
پر زدم ، بال و پرم آتش گرفت
از سرم خواب زمستانی پرید
آب در چشم ترم آتش گرفت
حرفی از نام تو آمد بر زبان
دستهایم ، دفترم آتش گرفت
سوختم ، خاکسترم آتش گرفت
چشم واکردم ، سکوتم آب شد
چشم بستم ، بسترم آتش گرفت
در زدم ، کس این قفس را وا نکرد
پر زدم ، بال و پرم آتش گرفت
از سرم خواب زمستانی پرید
آب در چشم ترم آتش گرفت
حرفی از نام تو آمد بر زبان
دستهایم ، دفترم آتش گرفت
سوختم ، خاکسترم آتش گرفت
چشم واکردم ، سکوتم آب شد
چشم بستم ، بسترم آتش گرفت
در زدم ، کس این قفس را وا نکرد
پر زدم ، بال و پرم آتش گرفت
از سرم خواب زمستانی پرید
آب در چشم ترم آتش گرفت
حرفی از نام تو آمد بر زبان
دستهایم ، دفترم آتش گرفت
غم آنقدر دارم که می خواهم تمام فصل ها را
بر سفره ی رنگین خود بنشانم ات، بنشین غمی نیست
آیینه ام را بر دهان تک تک یاران گرفتم
تا روشنم شد در میان مردگانم همدمی نیست
همواره چون من نه ! فقط یک لحظه خوب من بیندیش
- لبریزی از گفتن ولی در هیچ سوی ات محرمی نیست
من قصد نفی بازی گل را و باران را ندارم
شاید برای من که همزاد کویرم شبنمی نیست
شاید به زخم من که می پوشم ز چشم شهر آن را
در دست های بی نهایت مهربانش مرهمی نیست
شاید و یا شاید هزاران شاید دیگر اگر چه
اینک به گوش انتظارم جز صدای مبهمی نیست
بهر بهبود ولی فکر دوایی نکنیم
جای پرداخت به خود بر دگران اندیشیم
شکوه از غیر خطا هست،خطایی نکنیم
یاور خویش بدانیم خدایاران را
جز به یاران خدا دوست وفایی نکنیم
یادمان باشد اگر خاطرمان تنها ماند
طلب عشق ز هر بی سر و پایی نکنیم
گر که دلتنگ از این فصل غریبانه شدیم
تا بهاران نرسیده ست هوایی نکنیم
گله هرگز نبود شیوه ی دلسوختگان
با غم خویش بسازیم و شفایی نکنیم
یادمان باشد اگر شاخه گلی را چیدیم
وقت پرپر شدنش ساز و نوایی نکنیم
پر پروانه شکستن هنر انسان نیست
گر شکستیم ز غفلت من و مایی نکنیم
و به هنگام نیایش سر سجاده ی عشق
جز برای دل محبوب دعایی نکنیم
مهربانی صفت بارز عشاق خداست
یادمان باشد از این کار ابایی نکنیم
در هیاهوی دیدنت
لبریز شنیدنت
آتش فشان چشم هایم
نزدیک است فوران کند
در حسرت بودنت
سبد سبد شکوفه وباران
از آسمان هدیه می گیرم
چه بزرگ و مقدس است نامت
ای لنگر تسکین!
ای تکانهای دل!
ای آرامش ساحل!
میدانم
قدت نمیرسد برای به آغوش گرفتنم چوبههای دار این سرزمین بلند است. اینگونه که دارها را بلند میسازند میدانم در آخرین دیدارمان قدت نمیرسد برای به آغوش گرفتنم
دست عشق از دامن دل دور باد!
میتوان آیا به دل دستور داد ؟
میتوان آیا به دریا حکم کرد که دلت را یادی از ساحل مباد ؟ موج را آیا توان فرمود: ایست! باد را فرمود: باید ایستاد ؟ آنکه دستور زبان عشق را بیگزاره در نهاد ما نهاد خوب میدانست تیغ تیز را در کف مستی نمی بایست داد ...
این سماجت عجیب
پافشاری شگفت دردهاست
دردهای آشنا
دردهای بومی غریب
دردهای خانگی
دردهای کهنه ی لجوج
من که خود راضی به این خلقت نبودم زور بود
ای خدا گر من نمی بودم جهانت نقص داشت؟
ای فلک گر من نمیزادی اجاقت کور بود؟
من که باشم یا نباشم کار دنیا لنگ نیست
گر بمانم یا بمیرم قلب کس را تنگ نیست
ایجاد تغئیرات بزرگ زندگی
تا حدی ترسناک است.
اما می دانید حتی ترسناک تر
از آن چیست؟
حسرت.
شبا هنگام
با یادت، ستاره ای می شوم
و سفر می کنم
به قلب آسمان
شاید ببینمت
ای تنها دلیل بودنم!
سر به راه دوست گذاشتن از فرط نیاز برای فدا شدن است،
نه دامی برای به اسارت کشاندن و نه غل وزنجیری به پای آزادی و پرواز.
عشق باید بال پرواز باشد برای گذران زندگی ، نه شکستن بال دیگری که مرغ خانگی پر وبال شکسته ای باشد ،اسیر در دام.
لذتي كه در فراغ هست در وصال نيست
چون
در فراغ شوق وصال هست و در وصال بيم فراغ.
ساده ميشكنم با يك تلنگر كوچك...
اين گونه نبودم...
شدم!!!
سراپا اگر زرد پژمرده ایم
ولی دل به پاییز نسپرده ایم
...اینجا زمان چند ساعتی جلوتر است:
هر وقت خورشید را
بالای سرت دیدی
بدان در غروبی دلگیر به تو میاندیشم...
.: Weblog Themes By Pichak :.