
سکوت می کننــد
یک روز به جـای اینکه صبـــر کننــد
در را بــاز می کننـد و می رونــد...
نا آرام میشوی ،
گاهی حسود ،
گاهی خود خواه ،
گاهی دیوانه،
گاهی آرام ،
گاهی شاد ،
گاهی غمگین ،
گاهی خوشبخت ترین
یک روز به خودت میایی میبینی تنهایی ؛
تنها ترین...
هیچ کسی رو نداری حتی برای درد و دل کردن و حرف زدن...
تنها غم میماند کنارت ...و تنهایی... و سیگار...
هرشب
همه شب،شمعی فروزان بر دست بر سر سرای نشستم و تو هرگز نیامدی
نه هیچ روزی و نه هیچ شبی کجایی، کجایـــــــــــــی یار؟؟؟؟؟
سرمیرود هی عکس ماه از استکانت
برمیز میریزدچه ماه تیره بختی!
وقتی ننوشیده ست طعمش را دهانت
ماهی که البته مراعات النظیر است
با مصرع تاریک و دور گیسوانت
این از تغزل حال بشنو،بشنوانم
تا هرچه شب از داستانم،داستانت
انگار دارد سر به بیرون می تراود
جانم که با صد تا گره بسته به جانت
امشب چه بارانیست وقتی جفت باشند
چشمان ابرم،شانه های آسمانت
حس میکنم امسال می میرم عزیزم
جای وصیت این غزل پیشت امانت
خوردنی هم هست !!!
ما گاهی اوقات چوب سادگیمون رو میخوریم ...
مغازه ها را
رنگ های چراغ قرمز را
حتی جدول ضرب را
و دیگر در راه هیچ مدرسه ای گم نمی شوم
اما گاهی میان آدم ها گم می شوم
آدم ها را بلد نیستم
.
.
اگر گاهی ندانسته به احساس تو خندیدم
ویا از روی خودخواهی فقط خود را پسندیدم
اگر از دست من در خلوت خود گریه ای کردی
اگر بد کردم و هرگز به روی خود نیاوردی
اگر زخمی چشیدی گاه گاهی از زبان من
اگر رنجیده خاطر گشتی از لحن و بیان من
حلالم کن...وبعد....
پروانه و مگس پرشان را
با یکدگر معاوضه کردند
اما مگس دوباره
روی زباله بود
پروانه روی لاله
بعد از این بر کودک دل سخت گیری می کنم
چه تلخ است قصه عادت.....
پس چرا آرزو کنم؟
خدا گفت : شاید نوشته باشم
هرچه آرزو کند....
امید زهر کس که بریدیم ، بریدیم
دل نیست کبوتر که چو برخاست،نشیند
از گوشه بامی که پریدیم ،پریدیم
هرچقدر هم نالیدم و فریاد زدم به سراغم نیایید....
من دارم اورا ترک می کنم..!!!
به دنبال کدام پایان ! خلاف جاده ایستادی ؟
چرا تا عادتت کردم به فکر رفتن افتادی ؟
چرا باید به تنهایی ؟ دوباره بی تو برگردم ؟
کجای جاده بد بودم ؟ کجای قصه بد کردم ؟
در خرید لباسهای پاییزی دقت کنید...
لباسهایی بخرید با جیبهای بزرگ !؟
شاید پاییز امسال عاشق شدید.....
دیر فهمیدم...
خیلی دیر....
"عزیزم"...
"گلم"...
"عشقم"...
تکیه کلامش بود....
خدا را دوست بدار...
حداقلش این است که یکی را دوست داری که روزی به او می رسی....
حواسم را هر کجا پرت می کنم باز کنار تو می افتد....
در نانوایی هم صف " یک دانه " ای ها جداست... از جذام هم بدتر است "تنهایی"...
تو آنجا....من اینجا....همه راست می گفتند ، توکجا من کجا....
وقتی دو عاشق از هم جدا میشن ...
دیگه نمی تونن مثل قبل دوست باشن....
چون به قلب همدیگه زخم زدن...
نمی تونن دشمن همدیگه باشن...
چون زمانی عاشق بودن...
تنها می تونن آشناترین غریبه برای همدیگه باشن....
مگر چندبار به دنیا آمده ایم...
که اینهمه می میریم؟؟؟؟؟؟
دلم یک دنیا تنهایی می خواهد
با یک عالمه تو
وتمام گوشه کنارهای آغوشت...
دخترک برگشت
چه بزرگ شده بود
پرسیدم پس کبریتهایت کو؟
پوزخندی زد...
گونه اش آتش بود ، سرخ، زرد...
..............
گفتم می خواهم امشب با کبریتهای تو این سرزمین را به آتش بکشم
دخترک نگاهی انداخت ،تنم لرزید..
گفت : کبریتهایم را نخریدند
سالهاست تن می فروشم......
آدمی که منتظر است
هیچ نشانه ای ندارد
هیچ نشانه خاصی!!!
فقط با هر صدایی بر می گردد....
کاش می فهمیدی...
قهر می کنم تا دستم را محکمتر بگیری و بلندتر بگویی
بمان...
نه اینکه شانه بالا بیندازی
وآرام بگویی
هر طور راحتی...........
خسته ام از...تو نوشتن...
کمی از "خودم" می نویسم
این منم که
دوستت دارم
یادم باشد دیگر هرگز خاطره هایم را کند و کاو نکنم!
مثل آتش زیر خاکستر می ماند...
حساب از دستم در رفته...
چندمین بار است که با یاد نگاه آخرت آتش می گیرم....؟؟
یکم بیشتر هوای اینایی که مارو می خندونن داشته باشیم
اونا تو تنهایی هاشون بیشتر غصه می خورن
می دونی چی بیشتر از همه آدم و داغون می کنه؟!
اینکه هر کاری در توانت هست براش انجام بدی...
آخرش برگرده بگه
مگه من ازت خواستم.....
همه رابطه ها با جمله " تو با بقیه فرق داری " شروع می شه...
وبه جمله " تو هم مثل بقیه ای " ختم می شه....
نه
هیچ چیز مرا از هجوم خالی اطراف نمی رهاند
و
فکر می کنم این ترنم موزون حزن
تا ابد شنیده خواهد شد
نه
وصل ممکن نیست !!!
همیشه فاصله ای هست...
از شب هایی که دنیا دور سرم می چرخید...
اما من با تمام قدرت ، به دور تو می چرخیدم؟!
تو چه می دانی ...
از روزهایی که بغض های دنیا برای من می ترکیدند...
ومن ، بی توجه ،با همه وجود ،برای تو می خندیدم...؟!
تو چه می دانی...
جمله های واضح دل را سوالی کرد و رفت
چون رمیدن های آهو ناز کردن های او
دشت چشمان مرا حالی به حالی کرد و رفت
کهنه ای بودم برای دست های این و آن
هرکسی مارا به نوعی دستمالی کرد و رفت
ابرهم در بارشش قصد فداکاری نداشت
عقده در دل داشت روی خاک خالی کردو رفت
این جماعت می گفتند اشکهایت را
خرج رفتنش نکن...
راست می گفتند
بی من
تو مفت هم نمی ارزی...
++ من سرم را بالا گرفتم چون بازی را به کسی باختم که با خیانت برده بود...
++
بسته ام ++ خوشبین نیستم! ولی این بغض خوش خیم است وقتی خفهام نمیکند! ++ ما چه زود تمام شدیم یک دل سیر نگفته بودم قدِّ هوا می خواهمَ ت! ++ در خلوتت به عاقبتم فکر کرده ای؟!
مثل چشمان سياهت
چترم را
...
كه آبرويم را مي خرد !
بهشت ،
نه مکانی بعد ِ مرگـــ !
زمانی ست به وسعت ِ زندگی...
که تنم محصور ِ
بازوان ِ توست !
++ تو مردانه ، نیاز که میشوی...چه زنانه لذتی ست ناز کردن !
++ اشک هایم را می بوسم وقتی در نبودنت برایم خودکشی می کنند!
++ دستم را بگیر و ببین تنهایی چه کاری با آدم مـی کـنـد!
++ بــه مــن قـول بـده تـا ابـد مـواظـب خـودت میــمــونـی چـون دیـگـه نـیـسـتـم کــه یـــآدآوری کـنـم...
یلدای من
بی گمان خواب طولانی
چشمهای توست!!!
...
چرا که...
کوتاه ترین روز زندگی ات من بودم!!!
++ تولدم مبارک ...
غبطه می خورم ... به " او " که بیشتر از من کنار تو نفس می کشد...!
++ نمی دانستم دست مرا از پشت بسته ای؛حتی در فراموشی!
++ در بین نظرات خوانندگان وبلاگم یک نفر بی نام و نشان هست که من عجیب امیدوارم آن یک نفر..تو باشی!
++ تا بعد از ایام امتحانات آپ نمیکنم.
تـو چـه مـیفـهـمـی از روزگـارم ....
از دلـتـنـگـی ام ...
گـاهـی بـه خـدا الـتـمـاس مـیـکـنـم ...
خـوابـت را بـبـیـنـم ...
مـیـفـهـمـی ؟!!
فـــــقــــــط خـــوابــــــت را !!!
++ من،عاشقانه هایم را در گوشِ نسیمی زمزمه کردم که از حوالی چشـــــــــمانِ تو عبور می کرد...
++ با مرورِ تو هیچ چیز عوض نمی شود تنها تو را از بَر می شوم!
++ بابت تاخیرم عذر میخام جبران میکنم!
حتی اگر حرفی هم نبود
شماره ام را بگیر و فقط بخند
وقتی میخندی
زمان می ایستد
ودر زیر پوستم انگار پرنده ای
برای رهایی پرپر میزند
++ ا
به اندازۀ تمام دنیای من است
تا آنجا که چشم کار میکند...
جای تو خالیست
گاهی تو را آنقدر می خواهم به تنهایی
بی تو تمام پارک های شهر را تا عصر
شب ها که پیشم نیستی...خوابم نمی گیرد
جلوتــــــر نیــــــا...!
خاکستـــــــــر میشــــوی...
این جـــا دلـــی را سوزانــدهـ اند....!!!
هرکس زخم های دستم را دید
پرسید چرا با خود چنین کردی ؟
اما هیچکس زخم های بزرگ دلم را ندید ،
تا بگوید چرا با تو چنین کردند...
سخت میگذرد این روزها
قرار است از او برای دلم
یک انسان معمولی بسازم ...
وقـتـي مـي گـويـم: ديـگـر بـه سـراغـم نـيـا !
فـکـر نـکـن کـه فـرامـوشـت کـرده ام ...
يـا ديـگـر دوسـتـت نـدارم !
نـه ...
مـن فـقـط فـهـمـيـدم :
وقـتـي دلـت بـا مـن نـيـسـت ؛
بـودنـت مـشـکـلـي را حـل نـمـي کـنـد ،
تـنـهـا دلـتـنـگـتـرم مـيـکـنـد ...!!!
شنیده بــود ، لــذتی در گـذشت هست...
از مـن گـذشت و رفـت
لعنـت بــه این واژه هـا کـه مثل هم خوانده مـی شوند!!!
مریم دختری بود که هیچ موقع به عشق فکر نمیکرد زیرا عشق را
چیزی بیهوده می دانست. ولی به گل رز خیلی علاقه داشت و میدانست که
هرتعداد شاخه گل رز به چه معنی است.
اما هیچ وقت فکر نمیکرد که با همین گل های رز روزی عاشق کسی بشه.
تا این که روزی پسری به اسم آرش که مریم را عاشقانه دوست داشت
و از علاقه مریم به گل رز با خبر بود.
عشق خود را به او با تعداد گل هایی که به مریم میداد ابراز میکرد.
ماه اول به او روزی تنها یک شاخه رز(به معنی یک احساس عاشقانه برای تو)داد.
ماه دوم روزی سه شاخه گل به او هدیه کرد(به معنی دوستت دارم)
و در ماه سوم به او روزی پنج شاخه گل(به معنی بی نهایت دوستت دارم)تقدیم کرد..
آرش تا ماه ها به مریم پنج شاخه گل میداد.
مریم هم که معنی این گل دادن ها رو میفعهمید روز به روز عاشق تر میشد.
تا این که تصمیم گرفت برای این که به آرش بگوید که او نیز عاشق اوست
دوازده شاخه گل(به معنی این که عشق ما به یک عشق دو طرفه تبدیل شده)
هدیه بدهد.
روزی که میخواست این کار را انجام بدهد احساس دو گانه ای داشت،
با خود می اندیشید که آیا چیزی به معنای عشق وجود دارد؟؟
آیا می تواند به آرش اطمینان کند؟؟
ولی قلبش به او می گفت:که آرش با تمام وجود به او عشق می ورزد.
پس نزد آرش رفت و با دستانی لرزان بدون گفتن کلامی دوازده
شاخه گل را به آرش داد.
آرش بارها و بارها تعداد گل ها را شمرد.یک بار،دوبار،سه بارو...
اصلا باورش نمیشد که ........
اين پسرايي كه ته ريش دارن
اينايي كه باشگاه نرفتن و هزار تا قرص و آمپول نزدن
اينايي كه زير ابرو بر نداشتن
اينايي كه قدشون نه خيلي بلنده نه كوتاه
اينايي كه موهاشون نه بلنده نه بلوند
اينايي كه واسه جلب توجه دخترا تو خيابووون هزارتا دلقك بازي در نميارن
اينايي كه وقتي كه تو كوچه تاريك دختر از روبرو بياد سرشونو پايين ميندازن
تا دخترهاحساس آرامش كنه
اينايي كه تو تاكسي جمع ميشينن تا دختره راحت باشه
اينايي كه با دوس دخترشون مثه پرنسس رفتار ميكنن
اينايي كه وقتي دوس دخترش تو بغلشه به جاي لباش، پيشونيشو بوس مي كنه
اينايي كه تك پرن
اينا ... هنوزم هستن !؟
اعلام وجود بكنيد ببينم :))))))
دلَت که شــکـَست،
سَــرَت را بگــیری بـــالا ..!
تَــلافـــی نـَکُــن ، فـَــریاد نـَــزَن ، شَـــرمـگین نَبــــاش.
حَواسَــت باشَـــد ؛ دل شــکـَسته، گـــوشه هــایش تــیز اَســــت..
مَــبادا کــه دل و دَســت آدمـــی را کــه روزی دلـــدارت بـــود زَخــمــی کُنــی به کیـــن،
مَــبادا که فـَرامــــوش کنـــی روزی شــادیش، آرزویــت بـــود…
صَـــبور بــاش و ســاکــت.
بغضـــت را پـــنهان کــن،
رنجـــت را پنهـــان تـَر ....

بزرگ میشی مرد میشی میریم برات خواستگاری!
بزرگ میشی معنی زندگیو میفهمی!
ما هم هی آرزو میكردیم زوتر بزرگ شیم!
حالا كه بزرگ شدیم خوب معنی زندگیو فهمیدیم!
زندگی یعنی هیچ كدوم از اون حرفا درست نبود
همه درسای معرفت زیر بار پستی مردم میره زیر سوال!
یعنی منت یه آشغالو به خاطر پول بیشتر كشیدن!
یعنی به هر كس و ناكسی رو انداختن
یعنی اگه بخوای آدم خوبی باشی به غلط كردن میندازنت!
اگه به یه نفر احساسات پاكتو بگی پَسِت میزنه
ولی اگه زبون باز و چاخان باشی باهات میمونه!
زندگی یعنی بیجا كرده هر كی احساسات پاك داره!
زندگی یعنی احساساتتو زیر پات له كنی چون هیچكی الان لیاقت این احساساته پاكو نداره!
زندگی یعنی معرفت و راستی و پاكی ارزش نداره كه باهاش بشه دل كسیو به دست آورد
ولی با ماشین خوب و حساب بانكی پر میفتن دنبالت
ولی تو اونارو اینجوری نمیخواستی تو واقعا دوسشون داشتی!
ولی حیف كه این چیزا رو نمیفهمن!
یعنی لحظه لحظه به خاطر پولت باهاتن ولی تو اونا رو دوست داری!!
با اینكه میدونی چقده پستن!
یه چیزی ته قلبت هنوز زندست كه اونا ندارن و هیچوقت نخواهند داشت!
اگه این دنیای بزرگاست ای كاش بچه میموندم و صد سال سیا بزرگ نمیشدم
كه این چیزا رو ببینم و انگیزه زنده بودنمو ازم بگیره!
چـنـد وقـتـيـسـت بـه جـاي يـک جـرعـه آب ِ خـوش ,
"بـغـض" از گـلـويـمـان پـايـيـن مـي رود,
ايـهـا الـنّـاس ...
دلـــ را لـگــــد نـکـنـيـــــد . . .
زندگـــيــــ !!!
کلاهت را بـه هــوا بـيانــداز . . .
که من دگــر جـانــ بـــازي کردنــ نــدارم ! تـــو بــردي . . .
رسـم آدم هاي ايـنــجــا همين است
تـ ــنـ ـهـ ــ ـا مي گذارند ،
اما انتظار دارند تـــنــهــا گذاشته نـشونــد . . .
هر آدم سيـگاري
براي خودش داستاني داره.......
قبل از اينکه بهش بگي که سيگــار ميکشتت،
بــدون که يــه چيزي همين الان داره اونـو مـيکشتش...
چـقــدر شـ ـکــ ـسـ ـتـ ـن سخـــتـــــ است
وقتي تــو داري نگاه مي کني . . .
- - - - - - - - - - - - - -
غــمــگـیـنـــــم
مثـل مــادری کــه لــباس ورزشی پـســـرش
بــوی سـیـــــگــــار مـیـــدهـــد . . .
- - - - - - - - - - - - - -
برایــت گردنبندي از اشکــــ درست کرده ام !
يــــادتــــ باشـد،
اشـکــــ هــايــم گــردنـــ تــوسـت . . .
چی شد که سیگاری شدی ؟
یه شب بارون میومد, خیلی تنها بودم !
چی شد که ترک کردی ؟
یه شب بارون میومد, دیگه تنها نبودم !
چی شد سیگار رو دوباره شروع کردی ؟
یه شب بارون میومد, دوباره تنها شدم !
چی شد آوردنت اینجا، بستریت کردن ؟

یکی بــــــــود یکی نبود داستـــــــــان زندگی ماست
همــیشـــہ هــین بوده یکی بوده ویکی نبــــوده ، برایم مبهم اســـت که چرا در
اذهان شرقی مان باهم بودن وباهم سـاختن نمیگنجد وبـــرای بودن یکی،بــــایددیگرے
نباشدهیـــــــچ قصـــہ گویی نیست که داستانش اینــــگونه آغازشودکــه یکی بود دیـــــگرے هم بود؛همـــہ با هم بــــــودند؛ومااســـــیراین قصــــــــــہ ے کهـــن براے بــــودن یــــکی، دیـــگرے رانیــــست میکنــــیم،انــــگارکـــــــــــه هیچکــــس نمیـــــداند،جزمـــــــــــا وهیچکـــــــس نمیفـــهمدجـــــــــزما،وخلاصــــــــــــہ ے کــــــــــلام آنـــکس که نمیـــــــداند ونمیفهمـــــدارزشـــی نــــــــــــدارد حتـــــــی بــــــــــراے زیــــــستن؛ومتاسفـــــــانــــہ ایــــن هـنرے اســــت کـــــــــہ آ نــــــــراخـــــــوب آمـــــوخــــتـــہ ایم هنـــــــــر: بـــــــــــــــــــــــــــودن یــــــــــــــکی ونـــــــــبــــــــــــــــودن
وقتی تخم مرغ به وسیله یک نیرو
از خارج می شکند ، یک زندگی به پایان می رسد.
وقتی تخم مرغ به وسیله نیرو
از داخل می شکند ، یک زندگی آغاز می شود.
تغییرات بزرگ
همیشه از داخل انسان آغاز می شود.
.: Weblog Themes By Pichak :.