تاريخ : 19 اسفند 1391برچسب:, | 10:8 | نویسنده : admin

 

 

خستـــه شــدم ....

از بس آرزو کـردم ؛

و دیـگـران به آن رسیـدنـد!!!

 



تاريخ : 19 اسفند 1391برچسب:, | 10:7 | نویسنده : admin

 

 

روزگــــآر عجيبي شــــــده...

حتي وقتيــ ميخـــنديـــم

منظـــورمـــان چيـــزه ديگـــريست ...!!

 



تاريخ : 19 اسفند 1391برچسب:, | 10:6 | نویسنده : admin

 

باران همیشه می بارد

اما مردم ستاره را بیشتر دوست دارند

نامردیست آن همه اشک را به یک چشمک فروختن



تاريخ : 19 اسفند 1391برچسب:, | 10:0 | نویسنده : admin
عشوه ی شتری که میگن اینه ها :)))





اینم از حسادت زنانه!






ههههههههههه







برو ادامه مطلب 


ادامه مطلب
تاريخ : 19 اسفند 1391برچسب:, | 9:39 | نویسنده : admin
دیشب بی‌خوابی به سرم زد. نشستم و محموعه رباعیات "خانم دکتر نامه" را که فبلا شروع کرده بودم، قدری به پیش بردم. گفتم روی میز کلبه‌ی مجازی بگذارمشان تا شما هم بخوانید و البته از سر لطف نظر بدهید:

 

خواهم که ز عشق روی تو تب گیرم

تب گیرم و با تشنج هر شب گیرم

خواهم که بمیرم و شوم "سی پی آر"

تا از تو تنفس لب از لب گیرم

 

آن عینک تو چقدر شورانگیز است

وان نسخه و مُهر تو که روی میز است

ای کاش که گوشی پزشکی بودم

زیرا که به دور گردنت آویز است

 

خود فاجعه‌ای چو عشق تو خونین نیست

نه! زلزله‌ی بم این‌چنین سنگین نیست

خواهی اگر این میان تریاژ کنی

اورژانس‌تر از حال من مسکین نیست

 

هم صاحب حسن و هم معانی باشی

هم دکتر و هم به این جوانی باشی

این قدر که مجنون شده‌ام بر تو، رواست

گر دکتر امراض روانی باشی

 

در دست تو پاتولوژی رابینز است

تجویز تو از برای من اتکینز است

با این همه یک بوسه اگر لطف کنی

چون صد شبِ بستریِ جانز هاپکینز است

 

نزد تو درخت طبع من بی‌ثمر است

از "طب مزاجی" سخنم یاوه‌تر است

از بس که رقیق است سخندانی من

چون داروی هومیوپاتی بی‌اثر است

 

از تعرفه‌ی عشق تو ما افسردیم

از نسخه به جای شربت حسرت خوردیم

خوش بر رقبا که "زیرمیزی" دادند

ما در صف انتظار درمان مُردیم

 

خانم دکتر چه نسخه‌هایی داری

در نسخه‌ی خود عجب دوایی داری

هر مرده که زنده شد بلافاصله گفت

در "آمبوبگ"ات عجب هوایی داری

 

در بستر بیماری عشق تو اسیر

درمانده و لاعلاجم و بی‌تدبیر

گر قصد نداری که کنی درمانم

درخواست اتانازی من را بپذیر



تاريخ : 19 اسفند 1391برچسب:, | 8:59 | نویسنده : admin

*طرف به مامانش ميگه : ننه, دختر سكينه خانومو برام ميگيري ؟ ننش ميگه به اون شيردادم نميشه.ميگه خب دختر عفت خانوم چطوره ؟ ميگه به اونم شير دادم نميشه, ميگه والا من نميدونم تو ننه مايي يا گاو محله!!!{-18-}

-----------------------------------------------------


یه همسایه پیری داریم، کلیپ کامران و هومن و دیده میگه چقدر این زن و شوهر بهم میان!{-15-}{-33-}

-----------------------------------------------------


*رفتم کلانتری میگم گوشیم رو گم کردم. میگه کجا گم گردی؟
میگم پارک. میگه چرا رفتی پارک؟؟؟؟{-51-}(غلط کردم)

-----------------------------------------------------


از این بوگیرهای توالت که اسانس کاپوچینو و یا قهوه داره اصلا نخرید

 

چون وقتی که میرید کافی شاپ تا براتون قهوه و یا نسکافه میارن، خاطرات زنده می شه!{-32-}

-----------------------------------------------------


غضی به دوست دختر خارجيش ميگه i love you دختره ميگه i love you too غضی ميگه i love you three دختره ميگه what? غضی ميگه كيلووات مگاوات تف به قبر بابات اينقدر با من يكي بدو نكن!!!!!!!{-1-}

-----------------------------------------------------


فردا امتحان دارم!
هوچیم نخوندم!

همه با هم،همنوا شویـــــم:

مکــــــــــن ای صبح طلـــــــــوع!(2مرتبه){-47-}{-47-}{-47-}

 



تاريخ : 19 اسفند 1391برچسب:, | 8:52 | نویسنده : admin

مامان جونم مگه من خيارم؟؟ كه منو اينجا ميشوري؟؟


 


چقدر نازه

 

فقط موندم اون لگن چیه پشت پراید پارک کردن 

( سایز تصویر یه خورده بزرگه، نصفش معلوم نیست :(

برای دیدن تصویر کامل کلیک کن)



تاريخ : 19 اسفند 1391برچسب:, | 8:52 | نویسنده : admin

روزی مردی داخل چاله ای افتاد و بسیار دردش آمد ...

یک روحانی او را دید و گفت :حتما گناهی انجام داده ای!

یک دانشمند عمق چاله و رطوبت خاک آن را اندازه گرفت!

یک روزنامه نگار در مورد دردهایش با او مصاحبه کرد!

یک یوگیست به او گفت : این چاله و همچنین دردت فقط در ذهن تو هستند در واقعیت وجود ندارند!!!

یک پزشک برای او دو قرص آسپرین پایین انداخت!

یک پرستار کنار چاله ایستاد و با او گریه کرد!

یک روانشناس او را تحریک کرد تا دلایلی را که پدر و مادرش او را آماده افتادن 

به داخل چاله کرده بودندپیدا کند!

یک تقویت کننده فکر او را نصیحت کرد که : خواستن توانستن است!

یک فرد خوشبین به او گفت : ممکن بود یکی از پاهایت رو بشکنی!!!

سپس فرد بی سوادی گذشت و دست او را گرفت و او را از چاله بیرون آورد...!




تاريخ : 19 اسفند 1391برچسب:, | 8:52 | نویسنده : admin

برای دیدن تصویر کلیک کنید


ﺁﻗﺎ ﺻﺒﺢ ﺭﻓﺘﻢ ﭘﺎﺭﮐﯿﻨﮓ ﭘﺮﺍﯾﺪ 111ex ﺭﻭ ﻭﺭﺩﺍﺷﺘﻢ !

ﺩﺍﺩﺍﺷﻢ ﺍﻭﻣﺪﻩ ﻣﯿﮕﻪ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﻣﻦ ﻻﺯﻣﺶ ﺩﺍﺭﻡ ﺗﻮ ﭘﺮﺍﯾﺪ 132 ﺭﻭ ﻭﺭﺩﺍﺭ!

ﮔﻔﺘﻢ ﺧﻮﺏ ﺗﻮ ﮐﺎﺭﺗﻮ ﺑﺎ ﺍﻭﻥ ﭘﺮﺍﯾﺪ 141 ﺭﺍﻩ ﺑﻨﺪﺍﺯ ﺗﺎ ﻣﻦ ﺍﯾﻦ

111sx ﺭﻭ ﺑﺪﻡ ﺑﻪ ﺩﺍﯾﯽ ﮐﻪ ﺑﺮﻩ ﺗﻌﻤﯿﺮﮔﺎﻩ ﺑﺎﻫﺎﺵ ﭘﺮﺍﯾﺪ ﺻﺒﺎ ﺭﻭ ﺑﯿﺎﺭﻩ؛

ﻣﺎﺷﯿﻨﺎﻣﻮﻥ O:

ﺩﺍﺩﺍﺷﻢ |:

ﮔﻔﺖ ﮐﻼﻓﻢ ﮐﺮﺩﯼ ﺍﺻﻦ ﺍﻭﻥ ﭘﺮﺍﯾﺪ 131 ﺭﻭ ﻣﯿﺒﺮﻡ

ﮔﻔﺘﻢ ﺧﻮﺍﺳﺘﯽ ﺑﺎ ﭘﺮﺍﯾﺪ ﻫﺎﭺ ﺑﮏ ﺑﺮﻭ ﺍﻭﻧﻢ ﻫﺴﺖ!!!

ﻓﻬﻤﯿﺪﯾﻦ ﻣﺎﯾﻪ ﺩﺍﺭﯾﻢ ﯾﺎ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﺑﺪﻡ ؟



تاريخ : 19 اسفند 1391برچسب:, | 8:52 | نویسنده : admin

پیغام گیر تلفن پدربزرگ و مادر بزرگ ها:

ما اکنون در دسترس نیستیم؛ لطفا” بعد از شنیدن صدای بوق پیغام بگذارید:

اگر شما یکی از بچه های ما هستید؛ شماره ۱ را فشار دهید.

اگر میخواهید بچه تان را نگه داریم؛ شماره ۲ را فشار دهید.

اگر میخواهید ماشین را قرض بگیرید؛ شماره ۳ را فشار دهید

اگر میخواهید لباسهایتان را تعمیر کنیم؛ شماره ۴ را فشار دهید.

اگر میخواهید بچه تان امشب پیش ما بخوابد؛ شماره ۵ را فشار دهید.

اگر میخواهید بچه تان را از مدرسه برداریم ؛ شماره ۶ را فشار دهید.

اگر میخواهید برای مهمانان آخر هفته تان غذا درست کنیم ؛ شماره ۷ را فشار دهید.

اگر میخواهید امشب برای شام بیایید؛ شماره ۸ را فشار دهید.

اگر پول میخواهید؛ شماره ۹ را فشار دهید.

اما اگر می خواهید ما را برای شام دعوت کنید یا ما را به گردش ببرید، بگویید، 

ما داریم گوش می کنیم........



صفحه قبل 1 ... 13 14 15 16 17 ... 75 صفحه بعد