تاريخ : جمعه 18 اسفند 1391برچسب:, | 17:14 | نویسنده : admin
 

آیا ملانصرالدین را می شناسید؟داستانهای ملانصرالدین را دوست دارید؟حکایات پندآموز و زیبا هرگز خواندنشان خالی از لطف نیست درست است در قرن 21 بسر می بریم ولی این حکایات همچنان دوست داشتنی و جذاب هستند.ملانصرالدین شخصیتی داستانی و بذله گو در فرهنگهای عامیانه ایرانی - افغانی- ترکیه ای- عربی - قفقازی - هندی - پاکستانی و بوسنی است. که در یونان هم محبوبیت زیادی دارد این شخصیت در بلغارستان هم شناخته شده است.ملا نصرالدین در ایران و افغانستان بیش از هر جای دیگر بعنوان یک شحصیت بذله گو، اما نمادین محبوبیت دارد.قلب

درباره وی داستان‌های لطیفه‌آمیز فراوانی نقل می‌شود. اینکه وی شخصی واقعی بوده یا افسانه‌ای مشخص نیست. برخی منابع او را واقعی دانسته و معاصر با تیمورلنگ (درگذشته ۸۰۷ ق.) یا حاج بکتاش (درگذشته ۷۳۸ ق.) دانسته اند نزدیک آق شهر از توابع قونیه در ترکیه محلی است که با قفلی بزرگ بسته شده و می‌گویند که قبر ملا نصرالدین است.

او را در افغانستان، ایران و جمهوری آذربایجان ملا نصرالدین، در ترکیه هوجا نصرتین (خواجه نصرالدین) و در عربستان جوحا (خواجه) می‌نامند. مردم عملیات و حرکات عجیب و مضحکی را به او نسبت می‌دهند و به داستان‌های او می‌خندند. قصه‌های او از قدیم در شرق رواج داشته ولی معلوم نیست ریشه آنها از کدام زبان آغاز شده است.

اما داستانهای ملانصرالدین

 داستان فامیل الاغ

 روزی ملانصرالدین الاغش را که خطایی کرده بود می زد,شخصی که از آنجا عبور می کرد اعتراض نمود و گفت: ای مرد چرا حیوان زبان بسته را می زنی؟ملا نصرالدین گفت: ببخشید نمی دانستم که از خویشاوندان شماست اگر می دانستم به او اسائه ادب نمی کردم؟!نیشخند

داستان پرواز در آسمانها

 مردی که خیال می کرد دانشمند است و در نجوم تبحری دارد یک روز رو به ملا کرد و گفت:خجالت نمی کشی خود را مسخره مردم نموده ای و همه تو را دست می اندازند در صورتیکه من دانشمند هستم و هر شب در آفاق و انفس سیر
می کنماز خود راضی.ملا گفت : ایا در این سفرها چیز نرمی به صورتت نخورده است؟دانشمند گفت :اتقاقا چرا؟ملا با تمسخر پاسخ داد: درست است همان چیز نرم دم الاغ من بوده است!خنده

داستان درخت گردو

 روزی ملانصرالدین زیر درخت گردوخوابیده بودخواب که ناگهان گردویی به شدت به سرش اصابت کرد و سرش باد کرد. بعد از آن شروع کرد به شکر کردن مردی از انجا می گذشت وقتی ماجرا را شنید گفت:اینکه دیگر شکر کردن ندارد.ملا گفت: احمق جان نمی دانی اگر به جای درخت گردو زیر درخت خربزه خوابیده بودم نمیدانم عاقبتم چه بود؟!

داستان قیمت حاکم

روزی ملانصرالدین به حمام رفته بود اتفاقا حاکم شهر هم برای استحمام آمد حاکم برای اینکه با ملا شوخی کرده باشد رو به او کرد و گفت : ملا قیمت من چقدر است؟ملا گفت : بیست تومان.حاکم ناراحت شد و گفت : مردک نادان اینکه تنها قیمت لنگی حمام من است.ملا هم گفت: منظورم همین بود و الا خودت  که ارزش نداری! نیشخند

داستان قبر دراز

 روزی ملانصرالدین  از گورستان عبور می کرد قبر درازی را دید از شخصی پرسید اینجا چه کسی دفن است!شخص پاسخ داد : این قبر علمدار امیر لشکر است!ملا با تعجب گفت: مگر او را با علمش دفن کرده اند؟!نیشخند

اندیشه نوشت:همیشه فکر می کنم قبر همه آدمها اندازه اش یکی است پس کسانی که قدشان بلند است یا خیلی چاق هستند چگونه در قبر جا می شوند؟؟؟؟!!!!!امتفکر

داستان خانه عزاداران

 روزی ملانصرالدین در خانه ای رفت و از صاحبخانه قدری نان خواست دخترکی در خانه بود و گفت : نداریم!ملا گفت: لیوانی آب بده!دخترک
پاسخ داد: نداریم!ملا پرسید: مادرت کجاست:دخترک پاسخ داد : عزاداری رفته است!ملا گفت: خانه شما با این حال و روزی که دارد باید همه قوم و خویشان به تعزیت به اینجا بیایند نه اینکه شما جایی به عزاداری بروید!نیشخند

برای خواندن داستانهای دیگر از ملانصرالدین به ادامه مطلب تشریف ببریدچشمک



تاريخ : جمعه 18 اسفند 1391برچسب:, | 17:13 | نویسنده : admin
 



 

 

حکیم ابوالفتح عمر بن ابراهیم خیام نیشابوری فیلسوف-ریاضیدان-منجم و شاعر ایرانی قرن پنجم هجری بوده است کسی که در تمام علوم زمان خود سرآمد بود کسی که تقویم روی میزمان یادگار جاودانه اوست.این تقویم که تقویم جلالی نام دارد(لقب ملکشاه سلجوقی) حاصل تحقیقات و اصلاح تقویم رایج آن زمان توسط خیام و در رصدخانه ای که به دستور ملکشاه سلجوقی تاسیس شده بود می باشد که تا به امروز پابرجاست.خیام شهرت جهانی دارد یکی از حفره های ماه به افتخار خیام"عمرخیام"نامیده شده است.سیارکی در سال 1980 به نام وی نامگذاری شد.در تونس هتلی به نام خیام ساخته شده است.در فرانسه و مصر-شراب هایی به نام خیام تولید می شود همچنین تندیس خیام در بخارست پایتخت رومانی وجود دارد.خیام افتخار ایرانیان است هر شخص ایرانی با هر فرهنگی با هر اعتقادی -نام ایران عزیزمان را در جهان مطرح کند مایه افتخار تمام ایرانیان است متاسفانه برخی از کوته فکران -به استناد چند رباعی که به خیام نسبت داده شده-از خیام بعنوان یک شخص ملحد و بی دین یاد می کنند.اگر هم آن رباعیات از آن خیام باشد ما حق نداریم کسی را که عقایدش مطابق سلیقه ما نیست کافر و بی دین قلمداد کنیم شاعر در قرن پنجم در دوره سلجوقیان عقاید خود را نگاشته اکنون نیز زنده نیست تا از عقایدش دفاع کند.او کسی است که نظامی عروضی سمرقندی او را حجت الحق ابوالفضل بیهقی او را امام عصر خود لقب داده است.او کسی است که برای نخستین بار در تاریخ علم ریاضی به نحو شگفت انگیزی معادله های درجه اول تا سوم را دسته بندی کرد و سپس با استفاده از ترسمات هندسی مبنی بر مقاطع مخروطی توانست برای تمامی آنها راه حلی کلی ارائه کند.رساله وی در جبر و مقابله از مشهورترین رسالات در تاریخ علم ریاضی در جهان است.وی نابغه بود و آثاری دیگر از او در زمینه های مکانیک-هواشناسی -موسیقی و غیره بر جای مانده است.او استاد فلسفه بود تا جایی که او را حکیم دوران و ابن سینای زمان برشمردند.ولی بیشترین شهرت خیام در رباعیات اوست که نخستین بار توسط "فیتز جرالد"انگلیسی ترجمه و در دسترس جهانیان قرار گرفت و نام او را در ردیف چهار شاعر بزرگ جهان یعنی هومر- شکسپیر - دانته و گوته قرار داد.
گر می نخوری طعنه مزن مستان رامتفکربنیاد مکن تو حیله و دستان را

تو غره بدان مشو که می مینخوریمتفکرصد لقمه خوری که می غلام است آن را

آن قصر که جمشید در او جام گرفتمتفکرآهو بچه کرد و شیر آرام گرفت

بهرام که گور می گرفتی همه عمرمتفکردیدی که چگونه گور بهرام گرفت

این کوزه چو من عاشق زاری بوده استمتفکردر بند سر زلف نگاری بوده است

این دسته که بر گردن او می بینیمتفکردستی است که بر گردن یاری بوده است.



ادامه مطلب
تاريخ : جمعه 18 اسفند 1391برچسب:, | 17:11 | نویسنده : admin
 

در تاریخ مشرق زمین-شیوانا را استاد عشق و معرفت و دانایی می دانند.سخنان و داستانهای شیوانا سراسر پند و اندرز و راهی به سوی شادکامی و موفقیت در زندگی است.

1.زن جوانی نزد شیوانا آمد و گفت که با خانواده شوهرش زندگی می کند و آنها بیش از حد در زندگی او و همسرش دخالت می کنند.شیوانا پرسید:آیا تا بحال به سراغ صندوقچه شخصی تو که از خانه پدرت آورده ای رفته اند؟زن جوان با تعجب گفت: البته که نه.همه حتی همسرم می دانند که آن صندوقچه شخصی من است و هر کس به آن نزدیک شود با بدترین واکنش ممکن از سوی من روبرو می شود.آنها حتی جرات لمس این صندوقچه را هم ندارند.شیوانا با تبسم گفت:خب این تقصیر خودت است که مرز تعریفی خودت را فقط به صندوقچه ات محدود کرده ای . اگر این مرز را تا دیوارهای اتاق شخصی ات گسترش دهی دیگر هیچکس حتی جرات نزدیک شدن به اتاقت را نخواهد داشت چه برسد به دخالت در امور تو.شاید دلیل اینکه دیگران در کارهایت دخالت میکنند این باشد که تو مرزهای حریم خود را مشخص و واضح برایشان تعریف نکرده ای.مژه

2.روزی شیوانا در جمع شاگردانش درس معرفت میداد جوانی از راه رسید و شرمسار و سرافکنده از شیوانا خواست تا اجازه دهد در کلاس او شرکت کند.شیوانا لبخندی زد و جوان را در کنار خود نشاند. یکی از شاگردان با سابقه شیوانا از جا بلند شد وبا صدای بلند گفت:استاد -من چندین بار این جوان را دیده ام که در محله های بدنام شهر-رفت و آمد دارد و کارهای ناشایست می کند.آیا مناسب است که او را در کنار خود جای دهید؟!سوالتعجبشیوانا با خشم از شاگرد قدیمی خود خواست سریع کلاس را ترک کند همه تعجب کردند شاگرد قدیمی سرافکنده با گله از شیوانا پرسید:مگر من چه گناهی کرده ام که مرا بیرون میکنید؟شیوانا با همان عصبانیت گفت:عصبانیبرایم مهم نیست چه گناهی کرده ای! فقط زمانی حق داری به کلاس برگردی که برای من و بقیه شاگردان توضیح دهی که تو خودت در محله بدنام شهر چه میکردی که توانستی این جوان را بارها و بارها در آنجا ببینی و شاهد کارهای نامناسب او باشی!تو خودت آنجا چه میکردی؟نیشخند

3.زن جوانی همراه همسرش کنار دیوار ایستاده بود و به شدت اشک میریخت.شیوانا از آنجا رد می شد وقتی گریه زن را دید ایستاد و علت را از او پرسید.زن گفت:همسرم جوان است و گاه گاه با کلامی زشت مرا میرنجاند.! او مرد خوبی است تنها عیبی که دارد بددهنی و زشت کلامی اوست که گاهی اشکم را در می آورد.شیوانا با تاسف سری تکان داد و خطاب به مرد گفت:هیچ انسانی لیاقت اشکهای انسان دیگر را ندارد و اگر انسان لایقی در دنیا پیدا شد او هرگز دلش نمی آید که دل کسی را به درد و اشک او را درآورد.

4.از شیوانا پرسیدند:وفادارترین مردی که دیدی که بود؟گفت:جوانی که هنوز ازدواج نکرده بود و هنوز نمی دانست همسرش کیست و چه شکل و قیافه ای خواهد داشت اما با این وجود هرگاه با دختری جوان روبرو میشد شرم و حیا پیشه میکرد و خود را کنار می کشید او وفادارترین مردی بود که در تمام عمرم دیده ام.(قابل توجه آقایان چشم چران-قدری خجالت بکشید و قابل توجه آقایان طرفدار چند همسری -قدری وفادار باشید اگر خودتان خواهر دارید راضی می شوید دامادتان به خواهرتان خیانت کند؟زن برده نیست.)نیشخندخنده

5.شیوانا در مجلسی نشسته بود.شخصی بدقیافه از در وارد شد.مردی که در کنار شیوانا نشسته بود با صدایی که تقریبا همه می توانستند بشنوند گفت:من از قیافه این آدم اصلا خوشم نمی آید نمی دانم خداوند عالم چرا به این قیافه های زشت-اجازه دنیا آمدن می دهد.من اگر قدرت داشتم نسل این قبیل موجودات را از روی زمین پاک میکردم. با این جمله همه نگاهها به سمت شخص بدقیافه برگشت او مدتی با شرمساری به جمع خیره شد سپس برخاست تا مجلس را ترک کند. شیوانا هم بلافاصله برخاست تا همراه او مجلس را ترک کند جمعیت ناگهان به خود آمدند و از شیوانا دلیل ترک نابهنگام مجلس را پرسیدند. شیوانا با ناراحتی سمت مرد بدزبان برگشت و گفت:دنیا برای خوش آمدن من و تو خلق نشده که به خودمان حق بدهیم دیگران را در حضور در آن محروم سازیم صاحب دنیا کس دیگری است من و تو فقط چند صباحی حضور داریم اگر دوست نداری قیافه بعضی آدمها راببینی می توانی بلافاصله از جا برخیزی و به جای دیگر بروی یعنی همین کاری که من الان دارم انجام می دهم شیوانا این را گفت و به همراه مرد بد قیافه مجلس را ترک کرد.قهر



تاريخ : 18 اسفند 1391برچسب:, | 17:4 | نویسنده : admin

همزمان با فرا رسیدن فصل امتحانات

برای اولین بار در کشور

نوشتون انواع تقلب روی ناخن در قالب مانیکور

زیبا و چشم نواز با قابلیت خوانش با چشم غیر مسلح

و عدم شناسایی توسط مراقب پذیرفته میشود...

انستیتو زیبایی و کمکهای غیبی.نیشخند

 

 


تاريخ : 18 اسفند 1391برچسب:, | 17:4 | نویسنده : admin

گفتم که نکن، خوبت شد، وقتی حرف گوش نمی کنی نتیجه اش همین می شود که شد!! حالا آمدی که چی؟

وقتی جیک جیک مستونت بود فکر زمستونت بود؟!

بعضی ها مشکل دیگران را این گونه حل می کنند!

به من چه ، ما چه کاره ایم، سر پیازیم یا ته پیاز، برو خدا روزیت ات را جای دیگری حواله بکند!

بعضی هم این جوری!

و پیامبر(ص) چنین فرمودند: « هر کس کمک خواهی مسلمانی را بشنود و بی تفاوت باشد مسلمان نیست.» 

 



تاريخ : 18 اسفند 1391برچسب:, | 17:4 | نویسنده : admin

سلام خوبان من...

الان ک دارم این پست رو مینویسم داره بارون میاد...بارون شادی...حالم خیلی خوبه...

انگار این دل منه ک داره خالی میشه... دارم سبک میشم...

خواستم شما رو هم تو شادیم شریک کنم...

خدایا شکرت...

بارون ازت ممنونم ک ب حرف خدا گوش میکنی و خودتو از ما دریغ نمیکنی...

 



تاريخ : 18 اسفند 1391برچسب:, | 17:4 | نویسنده : admin

چند لحظه تند شد، صورتش را برگرداند و همانطور که عصبانی شده بود، دور شد.

در دلم غوغایی بود، حیف شد، رفیق خوبی بود...

و قلبم: ولش کن، باید قطع رابطه کرد، آدم بی خودی بود...

و عقلم: ملاک استمرار رفاقت چیست؟ چرا باید بُرید؟!

چرا نباید بُرید؟!

پیامبر (ص)فرمودند:« هر گاه در رفیقت سه ویژگیِ حیا، امانت و راستی را یافتی، به او امیدوار باش، در غیر این صورت امیدی به او نداشته باش.»



تاريخ : 18 اسفند 1391برچسب:, | 17:4 | نویسنده : admin

قحطی رفیق می آید، نه هفت سال

هفتصد سال...

در سیلوی قلبم ذخیره و پنهانت میکنم

بگو کنعانیان منتظر نباشند

تقسیم شدنی نیستی

حتی اگر یعقوب بیاید....



تاريخ : 18 اسفند 1391برچسب:, | 17:4 | نویسنده : admin

"پررنگترین" خاطره هایم را بر "کمرنگیِ" حوصله یِ اینروزهایم می چسبانم

و ته نشین آخرین لبخندها را درعمق  دریایِ غم نگاه میکنم و دست می کشم بر آن

شاید حل شد

به این "گمان" که دنیایم بهتر شود

پنجره ها را می بندم به روی نسیم که "کوله بار غصه" دارد

و در خیالم "دانه های سپید" شادی را از پشت

این قاب شیشه ای می شمارم

می ترسم ... حتی از سایه ام ...

دلم عجیب برای یک شادیِ بی دلیل ... تنگ است

""""""" کاش کمی مرا بفهمی"""""""

چهارم اسفند، اون روزیه ک پا گذاشتم ب این دنیا

مبارکــــــــ...؟؟؟

 زمان با چ سرعتی میگذرد ک حتی گذشتنش هم حس نمیشود

فقط کافییست ی پلک بزنی

 انگار همین دیروز بود...

.

.

.

دوست داشتم یه تاب میداشتم ک از سقف آسمون آوزیون بود...

 باهاش تاب بازی میکردم... هی ازینور دنیا میرفتم اونور دنیا...

خداوندا! ترا سپاس ک مرا آفریدی و کسانی را ک ب من محبت میکنند...

ترا سپاس بخاطر همه اون چیز هایی ک بمن عطا فرمودی...

سپاس برای همه داده ها و نداده هایت ...

پروردگار من تو را شکر میگویم بخاطر تمام غم هایی ک بر من نمودی تا ترا فراموش نکنم...

شکرگذار تو ، نجمه... 

*******************************************

نجمه نوشت:نفس کشیدن گاهی یادم می رود.... کاش همیشگی می شد

واسه خدا نوشت:اون بالا نشستی آفتاب و بارون رو به رقص میاری ...چی میشه شادی تو دل من یه لحظه پایکوبی کنه؟؟؟؟

واسه دوست نوشت:دلم یه دوست بی دلیل میخواد که کلی درد و دل کنم و بعد بهش بگم خداحافظ تا همیشه....میدونم با غمام اونم می پوکه ...

 



تاريخ : 18 اسفند 1391برچسب:, | 17:4 | نویسنده : admin

خدایا، چقدر دلم گرفته، چقدر روحم پزمرده شده است...

ای خدای بزرگ، می خواهم بگریم، می خواهم فریاد  برآورم، می خواهم شیون کنم ...

خدایا مرا ببر، خسته شده ام، قلب شکسته ام قابل التیام نیست.

اقیانوسی از شکست، آتشفشانی از درد آسمانی از تنهایی مرا احاطه کرده است. روح حساسم را کسی درک نمی کند و من نمی خواهم، هرگز نمی خواهم، کسی مرا درک کند. ابدا انتظاری ندارم که با کسی راز دل بگشایم...

دل شکسته ام، مرده ام، بگذار از دنیا بگذرم، بگذار از همه خوبی ها و لذت ها و پیروزی ها و امیدها بگذرم...

مرا بس است همین تجربه های تلخ، همین لذات کثیف، همین آرزو های خاکی، همین خواستنی های زود گذر، همین خوشی های پر درد...

خدایا مرا ببر...

عکس
 های عاشقانه و رمانتیک دوری

^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^

نجمه نوشت: این نوشته ترافیک و اصطحکاکات عالم درونم بود ،

عالم بیرونم آرام است و اتفاق خاصی نیفتاده ...

دوباره نوشت: آدما گاهی از خوشی خسته میشن دوست دارن ب ی بهانه ای گریه کنن...(البته من درونم واقعا گرفته حالا نمی دونم بگم بود یا...

و احساس خمودی میکردم(شاید میکنم نمیدونم)...

اما وقتی این نوشته رو چند بار خوندمش و نوشتمش، تخلیه شدم... آروم ترم...

توصیه میکنم شماهم اگ دلتون گرفت ی کاغذ و قلم بردارید و بنویسید، هر چی تو دلتون هست رو کاغذ بیارید ...



صفحه قبل 1 ... 18 19 20 21 22 ... 75 صفحه بعد