مثل نگه داشتن يک بادبادک در باد داشتنت کار دشواري است تو برو من  سر به هوا هم به دنبال تو به باد خواهم رفت ...

* * *

اين سكوت سنگين تو

سر به سرم مى گذارد...

ادامه اش بدهى،

عاشق تر مى شوم!!!

 

* * *


صداي گــام هاي تــــــو

ضربــان زندگـي من است

بـا من راه بيا با تو تشنــه ي زنده بودنـم ..



ادامه مطلب

با این گرونی گوشت تا چند وقت دیگه جلو پای عروس و دوماد مجبورن تن ماهی باز کنن


 

 

 


من نمیگم به خانمها گواهینامه ندینا

فقط بی زحمت واسشون جاده جدا هم درست کنین!!
 

 

 

 


واقعا شانس آوردیم همه بیماریها رو خارجی ها کشف میکنن

و اسم خودشونو میذارن روش وگرنه مثلا بجای پارکینسون

باید میگفتیم مرض کامبیز یا درد حاج مرتضی وبرادران

 

 

 

 

برای خوندن بقیه جوک ها بر روی ادامه مطالب کلیک کنید

 



ادامه مطلب
تاريخ : جمعه 18 اسفند 1391برچسب:, | 15:46 | نویسنده : admin

اين پسرايي كه ته ريش دارن

اينايي كه باشگاه نرفتن و هزار تا قرص و آمپول نزدن

اينايي كه زير ابرو بر نداشتن

اينايي كه قدشون نه خيلي بلنده نه كوتاه

اينايي كه موهاشون نه بلنده نه بلوند

اينايي كه واسه جلب توجه دخترا تو خيابووون هزارتا دلقك بازي در نميارن

اينايي كه وقتي كه تو كوچه تاريك دختر از روبرو بياد سرشونو پايين ميندازن

تا دخترهاحساس آرامش كنه

اينايي كه تو تاكسي جمع ميشينن تا دختره راحت باشه

اينايي كه با دوس دخترشون مثه پرنسس رفتار ميكنن

اينايي كه وقتي دوس دخترش تو بغلشه به جاي لباش، پيشونيشو بوس مي كنه

اينايي كه تك پرن

اينا ... هنوزم هستن !؟

اعلام وجود بكنيد ببينم :))))))



تاريخ : جمعه 18 اسفند 1391برچسب:, | 15:43 | نویسنده : admin

 

یادَت باشـَــــــــد
دلَت که شــکـَست،
سَــرَت را بگــیری بـــالا ..!
تَــلافـــی نـَکُــن ، فـَــریاد نـَــزَن ، شَـــرمـگین نَبــــاش.
حَواسَــت باشَـــد ؛ دل شــکـَسته، گـــوشه هــایش تــیز اَســــت..
مَــبادا کــه دل و دَســت آدمـــی را کــه روزی دلـــدارت بـــود زَخــمــی کُنــی به کیـــن،
مَــبادا که فـَرامــــوش کنـــی روزی شــادیش، آرزویــت بـــود…
صَـــبور بــاش و ســاکــت.
بغضـــت را پـــنهان کــن،
رنجـــت را پنهـــان تـَر ....


تاريخ : جمعه 18 اسفند 1391برچسب:, | 15:42 | نویسنده : admin
وقتی بچه بودیم هی میگفتن بزرگ میشی یادت میره!
بزرگ میشی مرد میشی میریم برات خواستگاری!
بزرگ میشی معنی زندگیو میفهمی!
ما هم هی آرزو میكردیم زوتر بزرگ شیم!
حالا كه بزرگ شدیم خوب معنی زندگیو فهمیدیم!
زندگی یعنی هیچ كدوم از اون حرفا درست نبود
همه درسای معرفت زیر بار پستی مردم میره زیر سوال!
یعنی منت یه آشغالو به خاطر پول بیشتر كشیدن!
یعنی به هر كس و ناكسی رو انداختن
یعنی اگه بخوای آدم خوبی باشی به غلط كردن میندازنت!
اگه به یه نفر احساسات پاكتو بگی پَسِت میزنه
ولی اگه زبون باز و چاخان باشی باهات میمونه!
زندگی یعنی بیجا كرده هر كی احساسات پاك داره!
زندگی یعنی احساساتتو زیر پات له كنی چون هیچكی الان لیاقت این احساساته پاكو نداره!
زندگی یعنی معرفت و راستی و پاكی ارزش نداره كه باهاش بشه دل كسیو به دست آورد
ولی با ماشین خوب و حساب بانكی پر میفتن دنبالت
ولی تو اونارو اینجوری نمیخواستی تو واقعا دوسشون داشتی!
ولی حیف كه این چیزا رو نمیفهمن!
یعنی لحظه لحظه به خاطر پولت باهاتن ولی تو اونا رو دوست داری!!
با اینكه میدونی چقده پستن!
یه چیزی ته قلبت هنوز زندست كه اونا ندارن و هیچوقت نخواهند داشت!
اگه این دنیای بزرگاست ای كاش بچه میموندم و صد سال سیا بزرگ نمیشدم
كه این چیزا رو ببینم و انگیزه زنده بودنمو ازم بگیره!
 
لَـعنَــت بـ ـه ایـن زِنـدِگـی......


تاريخ : جمعه 18 اسفند 1391برچسب:, | 15:42 | نویسنده : admin

 

تا میخواهَمــ از تو دلـ بکنم صبر میآید

چقدر ایـ عطسـ ها را دوستــ دار



اینجا زمیـ است و رسم انسانهایش عجیب

اینجا گم کـ میشوﮯ

بـ جاﮯ اینکـ دنبالت بگردند

فراموشَت میکنند

 

چـسخت استـ دلتنگ قاصدک بود

در جاده اﮯ ﻛـ در آ بادﮯ نمی وَزد...



تاريخ : جمعه 18 اسفند 1391برچسب:, | 15:41 | نویسنده : admin

چی شد که سیگاری شدی ؟

یه شب بارون میومد, خیلی تنها بودم !

چی شد که ترک کردی ؟

یه شب بارون میومد, دیگه تنها نبودم !

چی شد سیگار رو دوباره شروع کردی ؟

یه شب بارون میومد, دوباره تنها شدم !

چی شد آوردنت اینجا، بستریت کردن ؟

یه شب بارون میومد , خیلی تنها بودم , تو خیابون دیدمش , اون تنها نبود


تاريخ : جمعه 18 اسفند 1391برچسب:, | 15:41 | نویسنده : admin

چـنـد وقـتـيـسـت بـه جـاي يـک جـرعـه آب ِ خـوش ,

"بـغـض" از گـلـويـمـان پـايـيـن مـي رود,

ايـهـا الـنّـاس ...

دلـــ را لـگــــد نـکـنـيـــــد . . .


 

زندگـــيــــ !!!

کلاهت را بـه هــوا بـيانــداز . . .

که من دگــر جـانــ بـــازي کردنــ نــدارم !

تـــو بــردي . . .


 

رسـم آدم هاي ايـنــجــا همين است

تـ ــنـ ـهـ ــ ـا مي گذارند ،

اما انتظار دارند تـــنــهــا گذاشته نـشونــد . . .


 

هر آدم سيـگاري

براي خودش داستاني داره.......

قبل از اينکه بهش بگي که سيگــار ميکشتت،

بــدون که يــه چيزي همين الان داره اونـو مـيکشتش...


چـقــدر شـ ـکــ ـسـ ـتـ ـن سخـــتـــــ است

وقتي تــو داري نگاه مي کني . . .

-  -  -  -  -  -  -  -  -  -  -  -  -  -


غــمــگـیـنـــــم

 

مثـل مــادری کــه لــباس ورزشی پـســـرش

بــوی سـیـــــگــــار مـیـــدهـــد . . .

-  -  -  -  -  -  -  -  -  -  -  -  -  -


برایــت گردنبندي از اشکــــ درست کرده ام !

يــــادتــــ باشـد،

اشـکــــ هــايــم گــردنـــ تــوسـت . . .



تاريخ : جمعه 18 اسفند 1391برچسب:, | 15:40 | نویسنده : admin
به نام خدای قصه ها...

یکی بــــــــود یکی نبود                               داستـــــــــان زندگی ماست 

همــیشـــہ هــین بوده یکی بوده ویکی            نبــــوده ، برایم مبهم اســـت که چرا در

اذهان شرقی مان باهم بودن وباهم سـاختن        نمیگنجد وبـــرای بودن یکی،بــــایددیگرے


نباشدهیـــــــچ قصـــہ گویی نیست که داستانش اینــــگونه آغازشودکــه یکی بود دیـــــگرے

هم بود؛همـــہ با هم بــــــودند؛ومااســـــیراین قصــــــــــہ ے کهـــن براے بــــودن یــــکی،

دیـــگرے رانیــــست میکنــــیم،انــــگارکـــــــــــه هیچکــــس نمیـــــداند،جزمـــــــــــا

وهیچکـــــــس نمیفـــهمدجـــــــــزما،وخلاصــــــــــــہ ے کــــــــــلام آنـــکس که

نمیـــــــداند ونمیفهمـــــدارزشـــی نــــــــــــدارد حتـــــــی بــــــــــراے

زیــــــستن؛ومتاسفـــــــانــــہ ایــــن هـنرے اســــت کـــــــــہ

آ نــــــــراخـــــــوب آمـــــوخــــتـــہ ایم هنـــــــــر:

بـــــــــــــــــــــــــــودن یــــــــــــــکی

ونـــــــــبــــــــــــــــودن



صفحه قبل 1 ... 21 22 23 24 25 ... 75 صفحه بعد