تاريخ : 15 اسفند 1391برچسب:, | 13:50 | نویسنده : admin

خیلی که نمی نویسی، وسواس نوشتن می گیری! گفتم چیزی بنویسم که نوشته باشم! البته نه اینکه صرفا بنویسم که نوشته باشم. چند روز دیگر نه سالگی وبلاگ است! گفتیم یک چیزی قبلش بنویسیم، بعد نیایند بگویند این سالی یکبار اینجا چیز می نویسد و همان هم می شود سالگرد وبلاگ!



تاريخ : 15 اسفند 1391برچسب:, | 13:50 | نویسنده : admin

 خرها بیشتر از اسبها می فهمند! این یک واقعیت انکارناپذیر است. اگر این ادعای بدیهی را قبول ندارید؛ پس لابد یا با خرها خوب محشور نبودید یا با اسبها یا با هیچکدام از آنها و یا شاید با هر دوی آنها!!! و این یک پارادوکس است! خیلی هم بد است! به هر صورت در هر چهار حالت هم خیالی نیست! و صورت تز ما ثابت می شود. علامت تعجب هم نمی گذارم دیگر! علامت تعجب مال نویسنده های تازه کاری است که تراژدی می نویسند و آخر جملاتشان علامت تعجب می گذارند و فکر می کنند طنز نوشته اند! حالا کار که به اینجا رسید؛ اجازه دهید یک واقعیت دیگر را بی پرده و بی ادعا در طبق اخلاص قرار دهم؛ خر موجودیتی تاثیرگذار در عرصه های مختلف تاریخی، فرهنگی و جامعه شناختی جامعه بشری است. این حرف یک گنده گوزی ساختارشکنانه نیست! نشان به آن نشان که یک اقتصاد دان گفته؛ حرکت یک ماهی در گوشه اقیانوس هند در تغییرات شاخص بورس کانادا موثر است یا یک همچین چرندی! حالا تو بیا و حرکت یک ماهی را مقایسه کن با موجودیت تاریخ ساز خر! بله خر! بی پرده می گویم؛ خر!

حیف که بیشترتان یک مشت بچه شهری خر ندیده اید! و الا دعوتتان می کردم به مشاهده و درک چشمان معصوم و خمار یک خر بارکش! به روح مرحوم حاج محمود بقال یک عمق استراتژیکی در ورای نگاه خمار یک خر نهفته است. انگار کن دوربینی را که از دور به چشم خمار یک خر نزدیک می شود و نزدیک می شود و نزدیک می شود! و بعدش می رود داخل آن! خیلی به منظره بعدی فکر کردم! به قطعه ای از بهشت فکر کردم! یا یک چیز مثل بهشت که در فضای عمیق داخل چشم یک خر نهفته بود. یک راهروی شیشه ای با ستون های مرمرینی که در امتداد سمت راستش ردیف شده اند و به آب روانی که در امتداد سمت چپ راهروی شیشه ای روان است. آن دورها مناظر خوشرنگی از طبیعت بکر موج می زند! این جمله آخرم خیلی خز بود! اصلا به یکی از این مناظر زیبایی که گاه و بیگاه به ایمیلت می فرستند فکر کن! به همان ایمیلی که زیرش کلی چیزهای بیربط را تبلیغ می کنند! و به چند آهوی زیبا فکر کنید که در آن گوشه پایین منظره می چرند! نه! به چند آهوی زیبا فکر نکنید! آخر چه معنی دارد برای اثبات عظمت یک خر؛ داخل چشمش مفهوم مبتذل آهو را فرو کنید! به جایش به چند خر شیشه ای در کنار راهروی مرمرین فکر کنید! منطقی تر است. چون به هر حال چند خر که در گوشه یک منظره طبیعی می چرند خیلی با مفاهیم زیبایی شناختی معمول سازگار نیستند! چرا اینطوری نگاهم می کنید!؟ من که یک طرفدار حقوق خرها نیستم! عاشقشان هم نیستم. صرفا دارم یک سری واقعیت ها را بیان می کنم! واقعیت ها! و نه حقیقت ها! به چشم خمار خرمان بر می گردیم! منظره دومی که به آن فکر کردم فضایی رویایی از ستارگان و کهکشانها بود. دوربین همانطور آهسته آهسته در گوشه و کنار چشم خر سیر می کند و کهکشانها و سیاره هایی که همه شان مثل سیاره زحل هستند را نمایش می دهد.و صد البته دوربین نباید چیزی را نمایش دهد کار دوربین چیز دیگری است. و نمی دانم چرا در بادی امر این جمله خیلی احمقانه به نظر نمی رسد. اصلا ولش کن! همان اول گفتم که این تصاویر ذهنی سطحی و فانتزی عمق واقعیت موجود در چشم خمار یک خر بارکش را نشان نمی دهد! یک عنصر مرموز را در ورای چشم یک خر تصور کنید! ابهام؛ واقعیت های احمقانه را باورپذیرتر می کند.

راستش انتقال این همه واقعیات بصورت یکجا برای یک مینیمال نویس گشاد کار طاقت فرسایی بود پس لطفا منتظر یک پایان کوبنده و یا یک نتیجه گیری محیرالعقول نباشید و از واقعیات موجود لذت ببرید!



تاريخ : 15 اسفند 1391برچسب:, | 13:50 | نویسنده : admin

بین خودمان بماند! یکی از تفریحات سالمی که در سر کار انجام می دهم؛ انداختن کاغذ باطله در دستگاه کاغذخردکن آزمایشگاه و گوش دادن به صدای قیژقیژ آن است!



تاريخ : 15 اسفند 1391برچسب:, | 13:50 | نویسنده : admin

مجری؛ سخنرانان کنفرانس را معرفی می کند؛ دکتر فلانی؛ دکتر بهمانی و دکتر آفساید!!!

خم می شوم و در گوش دکتر فلانی می گویم؛ من دکتر نیستم ها! می گوید: بیخیال! من و دکتر بهمانی هم دکتر نیستیم؛ دانشجوی دکتراییم!!!

پ.ن. به حضار محترمی فکر می کردم که حسابی اسکول فرض شده بودند!



تاريخ : 15 اسفند 1391برچسب:, | 13:50 | نویسنده : admin

طبق معمول اوقاتی که در آزمایشگاه، یافته های خنده دار اینترنت گردیمان را به همدیگر نشان می دهیم؛ این تصویر را به همکارم نشان دادم!

پس از کمی فکر کردن و سبک سنگین کردن نکات احتمالی داخل تصویر، می گوید: هه! راست میگه! سکه صد دلاری نداریم اصلا!!!

می گویم: پس این تست درست کار می کند!

پس از یک توضیح کوتاه؛ چند دقیقه ی بعد را فقط می خندد!



تاريخ : 15 اسفند 1391برچسب:, | 13:50 | نویسنده : admin

روی نیمکت پارک نشسته بودم که مرد میانسالی نزدیکم شد و پرسید: شما انگلیسی بلدید؟!

پس از شنیدن جواب مثبت؛ گوشی تلفن همراهش را نشانم داد و خواست تا یک اس ام اس برایش ترجمه کنم! گوشی را گرفتم. پیامکی بود با این مضمون:

Salam! Man emshab nemiyam khune!

برایش ترجمه کردم!!!

پ.ن. این سواد انگلیسی کلا چیز خوبی است! به درد می خورد!



تاريخ : سه شنبه 15 اسفند 1391برچسب:, | 13:50 | نویسنده : admin
جو، مرد ۴۲ ساله آمریکایی که با دو خواهر دوقلو و خاله اونها ازدواج کرده و از این سه زن، ۲۴ تا بچه داره در ایالت یوتای آمریکا زندگی میکنه.
به ادامه مطلب بروید...

 



ادامه مطلب
تاريخ : سه شنبه 15 اسفند 1391برچسب:, | 13:39 | نویسنده : admin

شهاب حسینی و همسرش


 بقیه عکسها را در ادامه مطلب ببینید:



ادامه مطلب
تاريخ : 13 اسفند 1391برچسب:, | 22:58 | نویسنده : admin

جوک های جدید و خنده بازار اسفند ماه

ﻫﯿﺸﮑﯽ ﻫﻢ ﻋﺎﺷــــــــﻖ ﻣﺎ ﻧﻤﯿﺸﻪ…!.

.

.

ﺣﺎﻻ ﺧﻮدم ﺗﻨـــــﻬﺎ ﺑﻤﻮﻧﻢ ﻣﻬﻢ ﻧﯿﺴﺘـﺎ
ﺑﻪ ﻓﮑﺮ اﯾﻦ ﻫﻤﻪ ﮐﻤـــــﺎﻻﺗﻢ ﮐﻪ دارﻩ ﻫـــﺪر ﻣﯿﺮﻩ…

 

 

 

 



ما خونوادگی قرار گذاشتیم امسال عید با تخمه از مهمونامون پذیرایی کنیم بعد هرکی بچه خوبی بود و تخمه نخورد یه پسته بهش جایزه بدیم
پسته کیلویی شصت تومن شوخی نیست که والا !

 

 

 

 

 

اطلاعیه کاملا جـــــدی !

 

افق به شرط چاقو…
نون خشک بیار افق ببر…
اعتبارتو با ١۴٩ بزن ٢٠% افق هدیه بگیر…
با ارسال پیامک به ۴٧۴٧ شانس خودتونو برای برنده شدن افق فانتزی امتحان کنید…
افق فرسوده خریداریم…
یک قطعه افق کلنگی فروش یا معاوضه…
هرچی میخوای ببر ولی افقو با خودت نبر…!
افقیه افــــــــــق!!

 

 



ادامه مطلب
تاريخ : 13 اسفند 1391برچسب:, | 22:58 | نویسنده : admin

اس ام اس های جدید خنده دار

کمی لبخند 17

 

تو این زندگی نصف عمرمون به فکر کردن راجع به یکی دیگه گذشت.

نصف دیگشم برای پیدا کردن سر چسب نواری!!!
مخالفی؟قبول نداری آیا؟؟؟
*
*
به یارو میگن امتحان رانندگی قبول شدی ؟
میگه معلوم نیست ماشینو زدم تو دیوار ، سروان رفته تو کما
منتظرم برگرده ببینم چی میشه !
*
*
خاطرات تلخ آزارم ميدادند...
آنها را به شركت glx سپردم...
به راحتي از ذهنم بيرون آمدند و راحت شدم !!!!
*
*
یکی از فانتزیام اینه که دارم با یه پراید هاچ بک گوجه ای از افق میام خونه و دستم تو دماغمه و بینیمو در میارم گیلی گیلی میکنم و میندازمش تو خیابون بعد یهو گوشیم زنگ میخوره منم تبلت جدید اپلمو از تو جیب شلوار کردیم که 1600 تا پیلیسه داره در میارم و میگم بنال :))
بعد اون یارو میگه بهتره خودتو از این بازی بکشی بیرون :))
میگم کدوم بازی کککصصصاااااااافططط :))
میگه همون بازی کثیف :))
بعد من متوجه میشم وارد یه بازی کثیف شدم و سریع گوشیمو قط میکنم و میرم تو یه حموم عمومی خوب خودمو میشورم که از این بازی کثیف بیام بیرون:)))))
بعد دوباره یارو زنگ میزنه ازم تشکر میکنه و میگه ولی خداییش گوشیت خیلی زاقارته بهتره یه گوشی جی ال ایکس بگیری بعد من یه نگاه عاقل اندر سفیه بهش میکنم و میگم داداش شلوار کردی مال همچین موقعیتاییه دیگه :))
خداییش اون صبر و حوصلتون تو حلقم ینی بازم میخواین ادامه بدم....:))
*

*

ﺍﻣﺮﻭﺯ ﮐﻪ ﺳﻮﺍﺭ ﭘﺮﺍﯾﺪﻡ ﺑﻮﺩﻡ
ﭘﺸﺖ ﭼﺮﺍﻍ ﻗﺮﻣﺰ ﮐﻪ ﻭﺍﯾﺴﺎﺩﻩ ﺑﻮﺩﻡ
ﺑﻐﻠﻢ ﯾﻪ”BMV X3″ ﻭﺍﯾﺴﺎﺩﻩ ﺑﻮﺩ
.
.
ﺩﯾﺪﻡ ﺭﺍﻧﻨﺪﺵ ﺩﺍﺭﻩ ﺑﺎ ﺑﻐﺾ ﻭ ﺣﺴﺮﺕ ﺑﻪ
ﻣﺎﺷﯿﻨﻢ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯿﮑﻨﻪ
ﻣﻨﻢ ﺑﺎ ﯾﻪ ﻧﯿﻢ ﻧﮕﺎﻩ ﺗﺤﻘﯿﺮ ﺁﻣﯿﺰ ﻭ ﭘﻮﺯﺧﻨﺪ
ﻋﯿﻨﮏ ﺩﻭﺩﯾﻤﻮ ﻭﺭﺩﺍﺷﺘﻤﻮ ﺷﯿﺸﻤﻮ ﺩﺍﺩﻡ ﺑﺎﻻ،
ﭼﺮﺍﻍ ﮐﻪ ﺳﺒﺰ ﺷﺪ ﻭ ﺍﻭﻥ ﺩﺍﺷﺖ ﺑﻬﻢ ﻧﮕﺎﻩ
ﻣﯿﮑﺮﺩ ﺑﺎ ۲۰۰ ﺗﺎ ﺳﺮﻋﺖ ﺭﻓﺘﻢ ﺗﻮ ﺍﻓﻖ ﻭ…

 

 

♣♣♣♣♣♣♣♣

 

 


سکوتم از رضایت نیست
.
.
.
.
اینترنتم هى قطع میشه :|

 

 



ادامه مطلب
صفحه قبل 1 ... 28 29 30 31 32 ... 75 صفحه بعد