
خواهم که ز عشق روی تو تب گیرم
تب گیرم و با تشنج هر شب گیرم
خواهم که بمیرم و شوم "سی پی آر"
تا از تو تنفس لب از لب گیرم
آن عینک تو چقدر شورانگیز است
وان نسخه و مُهر تو که روی میز است
ای کاش که گوشی پزشکی بودم
زیرا که به دور گردنت آویز است
خود فاجعهای چو عشق تو خونین نیست
نه! زلزلهی بم اینچنین سنگین نیست
خواهی اگر این میان تریاژ کنی
اورژانستر از حال من مسکین نیست
هم صاحب حسن و هم معانی باشی
هم دکتر و هم به این جوانی باشی
این قدر که مجنون شدهام بر تو، رواست
گر دکتر امراض روانی باشی
در دست تو پاتولوژی رابینز است
تجویز تو از برای من اتکینز است
با این همه یک بوسه اگر لطف کنی
چون صد شبِ بستریِ جانز هاپکینز است
نزد تو درخت طبع من بیثمر است
از "طب مزاجی" سخنم یاوهتر است
از بس که رقیق است سخندانی من
چون داروی هومیوپاتی بیاثر است
از تعرفهی عشق تو ما افسردیم
از نسخه به جای شربت حسرت خوردیم
خوش بر رقبا که "زیرمیزی" دادند
ما در صف انتظار درمان مُردیم
خانم دکتر چه نسخههایی داری
در نسخهی خود عجب دوایی داری
هر مرده که زنده شد بلافاصله گفت
در "آمبوبگ"ات عجب هوایی داری
در بستر بیماری عشق تو اسیر
درمانده و لاعلاجم و بیتدبیر
گر قصد نداری که کنی درمانم
درخواست اتانازی من را بپذیر
نظرات شما عزیزان:
.: Weblog Themes By Pichak :.